حاصل-عمر-چه-دارید-خبر-باز-دهید-خاقانی

حاصل عمر چه دارید خبر باز دهید – ۹۵

  • حاصل عمر چه دارید خبر باز دهید خاقانی – قصیده ۹۵

    در بیماری فرزند و تاثر از درگذشت وی گوید

     

     

    حاصل عمر چه دارید خبر باز دهید

    مایه جانی است ازو وام نظر باز دهید

     

    هر براتی که امل راست ز معلوم مراد

    چون نرانند به دیوان قدر باز دهید

     

    ز آتش دل چو رسد دود سوی روزن چشم

    از سوی رخنهٔ دل جان به شرر باز دهید

     

    چار طوفان تو از چار گهر بگشایید

    گر شما جان ستمکش به گهر باز دهید

     

    چون چراغید همه در ستد و داد حیات

    کآنچه در شام ستانید سحر باز دهید

     

    آب هر عشوه که در جیب شما ریزد چرخ

    آسیاوار هم از دامن تر بازدهید

     

    دیده چون خفت که تا خواب بدش باید دید

    دیده بد کرد جوابش به بتر بازدهید

     

    دیده را خواب ز خون خاست که خون آرد خواب

    هر چه خون جگر است آن به جگر باز دهید

     

    شهر بندان بلاگر حشر از صبر کنند

    خانه غوغای غمان برد، حشر باز دهید

     

    بس غریبند در این کوچهٔ شر، کوچ کنید

    به مقیمان نو این کوچهٔ شر باز دهید

     

    چه نشانید جمازه به سر چشمهٔ از

    برنشینید و عنان را به سفر باز دهید

     

    بشنوید این نفس غصهٔ خاقانی را

    شرح این حادثهٔ عمر شکر باز دهید

     

    همه هم حالت و هم غصه و هم درد منید

    پاسخ حال من آراسته‌تر باز دهید

     

    آن جگر گوشهٔ من نزد شما بیمار است

    دوش دانید که چون بود خبر باز دهید

     

    همه بیمار نوازان و مسیحا نفسید

    مدد روح به بیمار مگر باز دهید

     

    در علاجش ید بیضا بنمایید مگر

    کاتش حسن بدان سبز شجر باز دهید

     

    ره درمانش بجوئید و بکوشید در آنک

    سرو و خورشید مرا سایه و فر باز دهید

     

    هر عقاقیر که دارو کدهٔ بابل راست

    حاضر آرید و بها بدرهٔ زر باز دهید

     

    هدیه پارنج طبیبان به میانجی بنهید

    خواب بیمار پرستان به سهر باز دهید

     

    تا چک عافیت از حاکم جان بستانید

    خط بیزاری آسایش و خور باز دهید

     

    سرو بالان که ز بالین سرش آمد به ستوه

    دایگان را تن نالانش به بر باز دهید

     

    روز پنجم به تب گرم و خوی سرد فتاد

    شب هفتم خبر از حال دگر باز دهید

     

    خوی تب گل گل بر جبهت گل گون خطر است

    آن صف پروین ز آن طرف قمر بازدهید

     

    جو به جو هرچه زن دانه زن از جو بنمود

    خبر آن ز شفا یا ز خطر باز دهید

     

    قرعه انداز کز ابجد صفت فال بگفت

    شرح آن فال ز آیات و سور باز دهید

     

    دانهٔ در که امانت به شما داد ستم

    آن امانت به من ایمن ز ضرر باز دهید

     

    ماه من زرد چو شمع است و زبان کرده سیاه

    مایهٔ نور بدان شمع بصر باز دهید

     

    دور از آن مه اثری ماند تن دشمن او

    گر توانید حیاتی به اثر باز دهید

     

    نه نه بیمار به حالی است نه امید بهی است

    بد بتر شد همه اسباب حذر باز دهید

     

    سیزده روز مه چاردهم تب زده بود

    تب خدنگ اجل انداخت سپر باز دهید

     

    خط به خون باز همی داد طبیب از پی جان

    جان برون شد چه جواب است خوش ار باز دهید

     

    این طبیبان غلط بین همه محتالانند

    همه را نسخهٔ بدرید و به سر باز دهید

     

    نوش دارو و مفرح که جوی فعل نکرد

    هم بدان آسی آسیمه نظر باز دهید

     

    سحر و نیرنج و طلسمات که سودی ننمود

    هم به افسونگر هاروت سیر باز دهید

     

    هیکل و نشره و حرزی که اجل بازنداشت

    هم به تعویذ ده شعبده‌گر باز دهید

     

    نسخهٔ طالع و احکام بقا کاصل نداشت

    هم به کذاب سطرلاب نگر باز دهید

     

    آن زگال آب و سپندی که عرض دفع نکرد

    هم بدان پیرزن مخرقه خر باز دهید

     

    رشتهٔ پر گره و مهر تب قرایان

    هم به قرا دم تسبیح شمر باز دهید

     

    در حمایل سرو و چنگ چو سودیش نکرد

    چنگ شیر و سروی آهوی نر باز دهید

     

    چشم بد کز پتر و آهن و تعویذ نگشت

    بند تعویذ ببرید و پتر باز دهید

     

    بر فروزید چراغی و بجویید مگر

    به من روز فرو رفته پسر باز دهید

     

    جان فروشید و اسیران اجل باز خرید

    مگر آن یوسف جان را به پدر باز دهید

     

    قوت روح و چراغ من مجروح رشید

    کز معانیش همه شرح هنر باز دهید

     

    دیدنی شد همه نوری به ظلم در شکنید

    چاشنی همه صافی به کدر باز دهید

     

    به سر ناخن غم روی طرب بخراشید

    به سر انگشت عنا جام بطر باز دهید

     

    از برون آبله را چاره شراب کدر است

    چون درون آبله دارید کدر باز دهید

     

    مویه گر ناگذران است رهش بگشایید

    نای و نوشی که ازو هست گذر باز دهید

     

    اشک اگر مایه گران کرد بر مویه گران

    وام اشک از صدف جان به گهر باز دهید

     

    گر نخواهید کز ایوان و حجر ریزد خون

    نقش نوشاد به ایوان و حجر باز دهید

     

    ور نباید که شبستان و طزر نالد زار

    سرو بستان به شبستان و طزر باز دهید

     

    پیش کان گوهر تابنده به تابوت کنید

    آب دیده به دو یاقوت و درر باز دهید

     

    پیش، کان تنگ شکر در لحد تنگ نهند

    بوسهٔ تلخ وداعی به شکر باز دهید

     

    پیش کان چشمهٔ خور در چه ظلمات کنند

    نور هر چشم بدان چشمهٔ خور باز دهید

     

    ز بر تخت بخوابید سهی سرو مرا

    پیش نظارگیان پرده ز در باز دهید

     

    بر دو ابروش کلاه زر شاهانه نهید

    پس به دستش قلم غالیه خور باز دهید

     

    نز حجر گوهر رخشان به در آرید شما

    چون پسندید که گوهر به حجر باز دهید

     

    ماه من چرخ سپر بود روا کی دارید

    که بدست زمی ماه سپر باز دهید

     

    یوسفی را که ز سیاره به صد جان بخرید

    بی‌محاباش به زندان مدر باز دهید

     

    پند مدهید مرا گر بتوانید به من

    آن چراغ دل از آن تیره مقر باز دهید

     

    تازه نخل گهری را به من آرید و مرا

    بهره‌ای ز آن گهری نخل ببر باز دهید

     

    او بشر بود ولی روح ملک داشت کنون

    ملکی روح به تصویر بشر باز دهید

     

    عمر ضایع شده را سلوت جان بازآید

    نسر واقع شده را قوت پر باز دهید

     

    نه نه هر بند گشادن بتوانید ولیک

    نتوانید که جان را به صور باز دهید

     

    غرر سحر ستانید که خاقانی راست

    ژاژ منحول به دزدان غرر باز دهید

     

    تا توانید جو پخته ز طباخ مسیح

    بستانید و جو خام به خر باز دهید

     

     

     

    شعر در بیماری فرزند و تاثر از درگذشت وی گوید خاقانی

    البته نام اصلی این شعر «در بیماری فرزند و تاثر از درگذشت وی گوید» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌ سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «عمر چه دارید خبر باز دهید».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    دیدگاه کاربران درباره عمر چه دارید خبر باز دهید

     

     

    افسانه چراغی می گوید:

    در بیت آخر منظور از جو پخته همان جو طبخ شده و کنایه از شعر خوب و سخن عالی است.

    می‌گوید تا می‌توانید با اعجاز سخن، شعر خوب و عالی بگویید. کلام خام و نسنجیده و ناپخته به درد خر می‌خورد.

    چون در بیت پیشین به کسانی که شعر دیگری را به خود بسته‌ اند طعنه می‌ زند.

     

     

     

    شعر عمر چه دارید خبر باز دهید اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    تینا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *