مجموعه شعر اسیر

دریایی

یک روز بلند آفتابی – دریایی

یک روز بلند آفتابی – شعر دریایی فروغ فرخزاد   یک روز بلند آفتابی در آبی بیکران دریا امواج تو را به من رساندند امواج ترانه بار تنها چشمان تو رنگ آب بودند آن دم که تو را در آب دیدم در غربت آن جهان بی شکل گویی که تو را به خواب دیدم از[…]

صدایی در شب

نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش – صدایی در شب

نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش – شعر صدایی در شب فروغ فرخزاد   نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش ضربهٔ پایی افکند طنین دل من چون دل گلهای بهار پر شد از شبنم لرزان یقین گفتم این اوست که باز آمده است جستم از جا و در آیینهٔ گیج بر خود افکندم[…]

خواب

شب به روی شیشه های تار – خواب

شب به روی شیشه های تار – شعر خواب فروغ فرخزاد   شب به روی شیشه های تار می نشست آرام چون خاکستری تبدار باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هر دم زیر و رو می کرد پیچ نیلوفر چو دودی موج می زد بر سر دیوار در میان کاجها جادوگر مهتاب با[…]

از دوست داشتن

امشب از آسمان دیدهٔ تو – از دوست داشتن

امشب از آسمان دیدهٔ تو – شعر از دوست داشتن فروغ فرخزاد   امشب از آسمان دیدهٔ تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانهٔ تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دو باره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری آغاز ، دوست داشتن[…]

صبر سنگ

روز اول پیش خود گفتم – صبر سنگ

روز اول پیش خود گفتم – شعر صبر سنگ فروغ فرخزاد   روز ِاول پیش خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید روز دوم باز می گفتم لیک با اندوه و با تردید روز سوم هم گذشت اما بر سر پیمان خود بودم ظلمت زندان مرا می کشت باز زندانبان خود بودم آن من دیوانهٔ عاصی[…]

اندوه

کارون چو گیسوان پریشان دختری – اندوه

کارون چو گیسوان پریشان دختری – شعر اندوه فروغ فرخزاد   کارون چو گیسوان پریشان دختری بر شانه های لخت زمین تاب می خورد کارون چو گیسوان پریشان دختری بر شانه های لخت زمین تاب می خورد دور از نگاه خیرهٔ من ساحل جنوب افتاده مست عشق در آغوش نور ماه شب با هزار چشم[…]

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست – حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست – شعر حلقه فروغ فرخزاد   دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقهٔ زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهرهٔ او اینهمه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت : حلقهٔ خوشبختی[…]

ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان – ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان – شعر ای ستاره ها فروغ فرخزاد   ای ستاره ها که بر فراز آسمان با نگاه خود اشاره گر نشسته اید ای ستاره ها که از ورای ابرها بر جهان نظاره گر نشسته اید آری این منم که در دل سکوت شب نامه های عاشقانه پاره می[…]

در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی – در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی – شعر در برابر خدا فروغ فرخزاد   از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیرهٔ این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ، ای خدای قادر بی همتا یک دم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینهٔ من بینی این مایهٔ گناه و[…]

یک شب

یک شب ز ماورای سیاهی ها – یک شب

یک شب ز ماورای سیاهی ها – شعر یک شب فروغ فرخزاد   یک شب ز ماورای سیاهی ها چون اختری به سوی تو می آیم بر بال بادهای جهان پیما شادان به جستجوی تو می آیم سرتا به پا حرارت و سرمستی چون روزهای دلکش تابستان پر می کنم برای تو دامان را از[…]

خانه متروک

دانم اکنون از آن خانهٔ دور – خانه ی متروک

دانم اکنون از آن خانهٔ دور – شعر خانه ی متروک فروغ فرخزاد   دانم اکنون از آن خانهٔ دور شادی زندگی پر گرفته دانم اکنون که طفلی به زاری ماتم از هجر مادر گرفته هر زمان می دود در خیالم نقشی از بستری خالی و سرد نقش دستی که کاویده نومید پیکری را در[…]

دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت – دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت – شعر دختر و بهار فروغ فرخزاد   دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد می برم به تو عطر و گل و ترانه و سر مستی تو را با هر چه طالبی به خدا می خرم ز تو بر شاخ نوجوان درختی شکوفه[…]

من فروغ

هیچ جز حسرت نباشد کار من – راز من

هیچ جز حسرت نباشد کار من – شعر راز من فروغ فرخزاد   هیچ جز حسرت نباشد کار من بخت بد ، بیگانه ای شد یار من بی گنه زنجیر بر پایم زدند وای از این زندان محنت بار من وای از این چشمی که می کاود نهان روز و شب در چشم من راز[…]

مهمان

امشب آن حسرت دیرینهٔ من – مهمان

امشب آن حسرت دیرینهٔ من – شعر مهمان فروغ فرخزاد   امشب آن حسرت دیرینهٔ من در بر دوست به سر می آید در فروبند و بگو خانه تهی است زین سپس هر که به در می آید شانه کو تا که سر و زلفم را در هم و وحشی و زیبا سازم باید از[…]

بیمار

طفلی غنوده در بر من بیمار – بیمار

طفلی غنوده در بر من بیمار – شعر بیمار فروغ فرخزاد   طفلی غنوده در بر من بیمار با گونه های سرخ تب آلوده با گیسوان در هم آشفته تا نیمه شب ز درد نیاسوده هر دم میان پنجهٔ من لرزد انگشتهای لاغر و تبدارش من ناله می کنم که خداوندا جانم بگیر و کم[…]

نقش پنهان

آه ، ای مردی که لبهای مرا – نقش پنهان

آه ، ای مردی که لبهای مرا – شعر نقش پنهان فروغ فرخزاد   آه ، ای مردی که لبهای مرا از شرار بوسه ها سوزانده ای هیچ در عمق دو چشم خامُشم راز این دیوانگی را خوانده ای هیچ می دانی که من در قلب خویش نقشی از عشق تو پنهان داشتم هیچ می[…]

بازگشت

ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ – بازگشت

ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ – شعر بازگشت فروغ فرخزاد   ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ تا نیمه شب به یاد تو چشمم نخفته است ای مایهٔ امید من ، ای تکیه گاه دور هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است شاید[…]

خسته

از بیم و امید عشق رنجورم – خسته

از بیم و امید عشق رنجورم – شعر خسته فروغ فرخزاد   از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم پا بر سر دل نهاده می گویم بگذشتن از آن ستیزه جو خوشتر یک بوسه ز جام زهر بگرفتن از بوسهٔ آتشین او خوشتر[…]

دعوت

تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم – دعوت

تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم – شعر دعوت فروغ فرخزاد   تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم چرا بیهوده می گویی ، دل چون آهنی دارم نمی دانی ، نمی دانی ، که من جز چشم افسونگر در این جام لبانم ، بادهٔ مرد[…]

فرخزاد آیینه شکست

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز – آیینه ی شکست

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز – شعر آیینه ی شکست فروغ فرخزاد   دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در آینه بر صورت خود خیره شدم باز بند از سر گیسویم آهسته گشودم عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم چشمانم[…]

فرخزاد چشم به راه

آرزویی است مرا در دل – چشم به راه

 آرزویی است مرا در دل – شعر چشم به راه فروغ فرخزاد آرزویی است مرا در دل که روان سوزد و جان کاهدهر دم آن مرد هوسران را با غم و اشک و فغان خواهدبه خدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارشسوختم از غم و کی باشد غم من مایهٔ آزارش شب[…]

فرخزاد ناشناس

بر پرده های در هم امیال سر کشم – ناشناس

بر پرده های در هم امیال سر کشم – شعر ناشناس فروغ فرخزاد   بر پرده های در هم امیال سر کشم نقش عجیب چهره یک ناشناس بود نقشی ز چهره ای که چو می جستمش به شوق پیوسته می رمید و به من رخ نمی نمود یک شب نگاه خستهٔ مردی به روی من[…]

شعر از یاد رفته فروغ فرخزاد

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ – از یاد رفته

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ – شعر از یاد رفته فروغ فرخزاد   یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطایی کردم که ز من رشته الفت بگسست در[…]

فرخزاد گمگشته

من به مردی وفا نمودم و او – گمگشته

من به مردی وفا نمودم و او – شعر گمگشته فروغ فرخزاد من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امیدمهر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل که مفت بخشیدمدل من کودکی سبکسر بود خود ندانم چگونه رامش کرداو که می گفت دوستت دارم پس چرا[…]

فرخزاد دیدار تلخ

به زمین می زنی و می شکنی – دیدار تلخ

به زمین می زنی و می شکنی – شعر دیدار تلخ فروغ فرخزاد   به زمین می زنی و می شکنی عاقبت شیشهٔ امیدی را سخت مغروری و می سازی سرد در دلی ، آتش جاویدی را دیدمت ، وای چه دیداری وای این چه دیدار دلآزاری بود بی گمان برده ای از یاد آن[…]

فرخزاد شراب و خون

نیست یاری تا بگویم راز خویش – شراب و خون

نیست یاری تا بگویم راز خویش – شعر شراب و خون فروغ فرخزاد   نیست یاری تا بگویم راز خویش ناله پنهان کرده ام در ساز خویش چنگ اندوهم ، خدا را ، زخمه ای زخمه ای ، تا برکشم آواز خویش برلبانم قفل خاموشی زدم با کلیدی آشنا بازش کنید کودک دل رنجهٔ دست[…]

فرخزاد عصیان

به لبهایم مزن قفل خموشی – عصیان

به لبهایم مزن قفل خموشی – شعر عصیان فروغ فرخزاد   به لبهایم مزن قفل خموشی که در دل قصه ای ناگفته دارم ز پایم باز کن بند گران را کزین سودا دلی آشفته دارم   بیا ای مرد ، ای موجود خودخواه بیا بگشای درهای قفس را اگر عمری به زندانم کشیدی رها کن[…]

دیو شب فروغ فرخزاد

لای لای ، ای پسر کوچک من – دیو شب

لای لای ، ای پسر کوچک من – شعر دیو شب فروغ فرخزاد لای لای ، ای پسر کوچک من دیده بربند ، که شب آمده است دیده بر بند ، که این دیو سیاه خون به کف ، خنده به لب آمده است سر به دامان من خسته گذار گوش کن بانگ قدمهایش را[…]

انتقام فروغ فرخزاد

باز کن از سر گیسویم بند – انتقام

باز کن از سر گیسویم بند – شعر انتقام فروغ فرخزاد باز کن از سر گیسویم بند پند بس کن ، که نمی گیرم پند در امید عبثی دل بستن تو بگو تا به کی آخر ، تا چند از تنم جامه برون آر و بنوش شهد سوزندهٔ لبهایم را تا به کی در عطشی[…]

افسانه تلخ فروغ فرخزاد

نه امیدی که بر آن خوش کنم دل – افسانه تلخ

نه امیدی که بر آن خوش کنم دل – شعر افسانه تلخ فروغ فرخزاد نه امیدی که بر آن خوش کنم دل نه پیغامی نه پیک آشنایی نه در چشمی نگاه فتنه سازی نه آهنگ پر از موج صدایی ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت سحر گاهی زنی دامن کشان رفت پریشان[…]