شعر آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی _ غزل96 _ ملک الشعرا بهار آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی رفتم من از این عالم، عالم به تو ارزانی عشق من و تو ای ماه بیرون ز شگفتی نیست من پیر جهان‌دیده، تو طفل دبستانی نشگفت گر از مجنون در عشق شوم افزون[…]
شعر ای دوست بیا لختی ترک می و ساغرکن _ غزل84 _ ملک الشعرا بهار ای دوست بیا لختی ترک می و ساغرکن از میکده بیرون شو جان بر لب کوثرکن مست می وحدت شو پا بر سرکثرت زن فانی شو و باقی باش تقلید پیمبرکن کفتار نبی بشنو، اسرار ولی دریاب[…]
شعر از داغ غمت جانا می‌سوزم و می‌سازم _ غزل78 _ ملک الشعرا بهار از داغ غمت جانا می‌سوزم و می‌سازم چون شمع ز سر تا پا می‌سوزم و می‌سازم* از زشتی بدخوبان وز جور نکورویان گه زشت وگهی زیبا می‌سوزم و می‌سازم درویش ز دروبشی شاه از طمع بیشی لیکن من[…]
شعر خیزید و به پای خم مستانه سر اندازید _ غزل35 _ ملک الشعرا بهار خیزید و به پای خم مستانه سر اندازید وان راز نهانی را از پرده براندازند این طرح کج گیتی شایان تماشا نیست شایان تماشا را طرح دگر اندازید ذوق بشریت را این عشق کهن گم کرد عشقی[…]
شعر قبلهٔ ادب و عشقست گلچین جهانبانی ملک الشعرا بهار گلچین جهانبانی قبلهٔ ادب و عشقست گلچین جهانبانی گلچین ز ادب ای دل هرچندکه بتوانی دیدم چمنی خندان، پر لاله و پر ریحان بر شاخ گلش مرغان، هرسو به غزلخوانی بشکفته گل اندرگل، کاکل زده درکاکل از نرگس و از سنبل، وز[…]
شعر در طوف حبش دیدم دی موسولینی میگفت ملک الشعرا بهار زبان حال موسولینی دیکتاتور ایتالیا، قبل از فتح حبشه در طوف حبش دیدم دی موسولینی میگفت کاین قطعه بدین خوبی مستعمره بایستی ما ملت مفلس را نان و ماکارونی گشت در سفرهٔ ایتالی کبک و بره بایستی هیتلر به جوابش گفت[…]
