شعر نبرد خاموش غروب – خورخه لوئیس بورخس نبرد خاموش غروب در حومههای دوردست، جراحتی کهنه از نبردی ابدی در آسمان؛ پگاههای نزاری که به سویمان دست میکشند از ژرفنای دوردست فضا چنان که از ژرفنای زمان، باغهای سیاه باران، ابوالهول یک کتاب که از گشودنش بیم داشتم و تصاویرش هنوز میچرخند در رؤیاهایم،[…]
سپیده جدیری
شعر پذیرای فرسایش – خورخه لوئیس بورخس پذیرای فرسایش به قاطعیت شکوهمند خاک، آهسته میکنیم صدایمان را در عبور از ریشههای طویل مقابر، که تلفیق روح و مرمر در آنها وعدهی شکوه مطلوب مرگ است. مقبرهها زیبایند، به عریانیِ واژههای لاتین و تاریخ حک شده ی مرگ بر آنها، همراهی مرمر و گُل و میدانگاههایی[…]