2

باز در چهرهٔ خاموش خیال – خاطرات

باز در چهرهٔ خاموش خیال – شعر خاطرات فروغ فرخزاد باز در چهرهٔ خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسهٔ هستی سوزت باز من ماندم و یک مشت هوس باز من ماندم و یک مشت امید یاد آن پرتو سوزندهٔ عشق که ز چشمت به دل[…]

1

نمی دانم چه می خواهم خدایا – رمیده

نمی دانم چه می خواهم خدایا – شعر رمیده فروغ فرخزاد نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خستهٔ من چرا افسرده است این قلب پر سوز ز جمع آشنایان می گریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها[…]

33

می بندم این دو چشم پر آتش را – شعله رمیده

می بندم این دو چشم پر آتش را – شعر شعله رمیده فروغ فرخزاد می بندم این دو چشم پر آتش را تا ننگرد درون دو چشمانش تا داغ و پر تپش نشود قلبم از شعلهٔ نگاه پریشانش می بندم این دو چشم پر آتش را تا بگذرم ز وادی رسوایی تا قلب خامُشم نکشد[…]

شعر شب و هوس فروغ فرخزاد

در انتظار خوابم و صد افسوس – شب و هوس

در انتظار خوابم و صد افسوس – شعر شب و هوس فروغ فرخزاد در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نمی‌آید اندوهگین و غمزده می‌گویم شاید ز روی ناز نمی‌آید چون سایه گشته خواب و نمی‌افتد در دام‌های روشن چشمانم می‌خواند آن نهفته نامعلوم در ضربه‌های نبض پریشانم مغروق این جوانی معصومم[…]