بوی ماه

بوی ماه

بوی ماه   ترسِ دریا تو وجودم لبریز بود   ترسِ گذر آب از سر غرق شدن تنها در شب   تا که دریای عشق دیدم ای اشرف مخلوقات ؛قلم! مرا ماهی بگردان دَم در او گیرم؛فقط   «هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هر که بی‌ روزی است روزش دیر شد»  […]

درمانده،در راه مانده

درمانده،در راه مانده

درمانده،در راه مانده   جانم فدایِ رخِ زیبای تو یا مهدی دلم اسیرِ نگاهی از دیدگان تو یا مهدی   از عرش، ملائک از فرش ،خلایق ،همه جمع 《گمان کنم که در این صحن جمکرانی تو》 یامهدی   تاریکیِ جانم، فقط با صوتِ قرآنِ تو روشن می شود عقده یِ زانویِ کودک را،فقط دستِ پدر[…]

من،تو،همه

من،تو،همه

من،تو،همه   پسِ پستوهای غم بازار من قلم روضه میخواند قلمی که مینویسد از جای خالی دستانت   خواستم از خودِ درمانده ام بنویسم منِ بی تو قدر یک نوشتن هم نمیارزد   کوچه های خیال انگیزِ مجنونم با تمام درختانِ بیدش به نگاهت بن بست شده که بیارزد که بیارزد که بیارزد…!   خیابان[…]