من،تو،همه

من،تو،همه

  • من،تو،همه

     

    پسِ پستوهای غم بازار من

    قلم روضه میخواند

    قلمی که مینویسد

    از جای خالی دستانت

     

    خواستم از خودِ درمانده ام بنویسم

    منِ بی تو قدر یک نوشتن هم نمیارزد

     

    کوچه های خیال انگیزِ مجنونم

    با تمام درختانِ بیدش

    به نگاهت بن بست شده

    که بیارزد که بیارزد که بیارزد…!

     

    خیابان بی چراغم را

    شب نظاره کن

    ماه تابم

    ببین که با نبودنت خشکیدند

    تمام درختانم

     

    خیابان من هر چقدر بزرگ باشد

    در نظرت از بالا

    هیچ و خرد می آید

     

    هر که بال پرواز دارد

    نزدیکترست به تو ماه جانم

    《ای هد هد صبا به سبا میفرستمت

    بنگر که از کجا به کجا میفرستمت》

     

    خبرش دهید که بی او

    ساکنینم

    همه پژمردند

    کودکان

    همه ناراضی

    همه در چاه غم خفتند

     

    درآر یوسفت از چاه

    به بردگی حراجم کن

    شکنجه کن هلاکم کن

    جان مادرت اخم نکن

     

    اخم که میکنی

    لرزش خطوط پیشانی ات

    زلزله می اندازد در قلبی که بود

    لبخندت حسرت هر صدم ثانیه اش

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    حسین احمدی
    Latest posts by حسین احمدی (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *