رسولی در گور

رسولی در گور

رسولی در گور   دیرگاهی‌ست که گورکن‌ها، مشغولند چنانکه تمام جنگل را بدل به گورستان کرده‌اند آنان مشغول کار آبا و اجدادی خویشند من از شیران خفته در بیشه‌ام می‌نالم از بلبلانی که مدح گورکن‌ها و گورستان می‌گویند آه ای وطنم که کفتاران و زاغان و لاشخوران نوایشان همین است من از پلنگ‌های شاخ در[…]

تازهگانی

تازهگانی

تازهگانی   دیگر به گذشته باز نمی‌گردم می‌گردم در این مرداب اکنون لا به لای لا اله الا الله حتی بلد نیستم عربی بنویسم و این کسری از من نیست مغزها تقسیم شده‌اند به انجماد در گذشته احساس می‌کنم آینده اکنون را به گروگان گرفته که در مرداب اکنون اسیرم سیرم از هرچه بود و[…]