بادهای هست و پناهی و شبی شسته و پاک – شعر غزل1 مهدی اخوان ثالث
بادهای هست و پناهی و شبی شسته و پاک
جرعهها نوشم و ته جرعه فشانم بر خاک
نم نمک زمزمه واری، رهش اندوه و ملال
میزنم در غزلی باده صفت آتشناک
بوی آن گمشده گل را از چه گلبن خواهم؟
که چو باد از همه سو میدوم و گمراهم
همه سر چشمم و از دیدن او محرومم
همه تن دستم و از دامن او کوتاهم
باده کم کم دهدم شور و شراری که مپرس
بزدم، افتان خیزان، به دیاری که مپرس
گوید آهسته به گوشم سخنانی که مگوی
پیش چشم آوردم باغ و بهاری که مپرس
آتشین بال و پر و دوزخی و نامه سیاه
جهد از دام دلم صد گله عفریتهٔ آه
بسته بین من و آن آرزوی گمشده ام
پل لرزنده ای از حسرت و اندوه نگاه
گرچه تنهایی من بسته در و پنجرهها
پیش چشمم گذرد عالمی از خاطرهها
مست نفرین منند از همه سو هر بد و نیک
غرق دشنام و خروشم سرهها، ناسرهها
گرچه دل بس گله ز او دارد و پیغام به او
ندهد بار، دهم باری دشنام به او
من کشم آه، که دشنام بر آن بزم که وی
ندهد نقل به من، من ندهم جام به او
روشنایی ده این تیره شبان بادا یاد
لاله برگتر برگشته، لبان، بادا یاد
شوخ چشم آهوک من که خورد باده چو شیر
پیر می خوارگی، آن تازه جوان، بادا یاد
بادهای بود و پناهی، که رسید از ره باد
گفت با من: چه نشستی که سحر بال گشاد
من و این نالهٔ زار من و این باد سحر
آه اگر نالهٔ زارم نرساند به تو باد
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
اشعار مهدی اخوان ثالث
مجموعه شعر آخر شاهنامه
بادهای هست و پناهی و شبی شسته و پاک
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «بادهای هست و پناهی و شبی شسته و پاک جرعهها نوشم و ته جرعه فشانم بر خاک نم نمک زمزمه واری، رهش اندوه و ملال میزنم در غزلی باده صفت آتشناک بوی آن گمشده گل را از چه گلبن خواهم؟ که چو باد از همه سو میدوم و گمراهم همه سر چشمم و از دیدن او محرومم همه تن دستم و از دامن او کوتاهم» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین مهدی اخوان ثالث که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطرها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای مهدی اخوان ثالث بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطرهای پایانی یعنی : «من کشم آه، که دشنام بر آن بزم که وی ندهد نقل به من، من ندهم جام به او روشنایی ده این تیره شبان بادا یاد لاله برگتر برگشته، لبان، بادا یاد
شوخ چشم آهوک من که خورد باده چو شیر پیر می خوارگی، آن تازه جوان، بادا یاد بادهای بود و پناهی، که رسید از ره باد گفت با من: چه نشستی که سحر بال گشاد من و این نالهٔ زار من و این باد سحر آه اگر نالهٔ زارم نرساند به تو باد» از چه سطرهایی استفاده میکردید؟
دیدگاه شما برای شعر غزل1 مهدی اخوان ثالث
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر غزل1 مهدی اخوان ثالث بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- ناخن کبود برق – سیب ها و قلب ها - اکتبر 11, 2023
- برف آمد و بزم روز را آراست – منظره - اکتبر 11, 2023
- شب با درخت ها سخن از آفتاب رفت – دولت بیدار - اکتبر 11, 2023