9 جمله معروف مروارید جان اشتاین بک

9 جمله معروف مروارید جان اشتاین بک – تکه کتاب

  • 9 جمله معروف مروارید جان اشتاین بک: در این مطلب 9 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب مروارید جان اشتاین بک جان اشتاین بک را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب ها نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به  دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

     

    متن زیبا جان اشتاین بک

     

     

    9 جمله معروف مروارید جان اشتاین بک

     

    ‌خووانا طفل را در بغل گرفته بود. جای نیش را که هم‌اکنون سرخ شده بود پیدا کرد و لب‌های خود را بر آن نهاد و شروع به مکیدن کرد. می‌مکید و تف می‌کرد، می‌مکید و تف می‌کرد. و طفل جیغ م:ی‌کشید. (کتاب مروارید – صفحه ۷)

     

    کینو چاقویش را با چیره‌دستی در ناف صدف فرو برد. مقاومت ماهیچه صدف را که منقبض شده بود در دسته چاقو احساس کرد. چاقو را اهرم‌وار کمی حرکت داد. ماهیچه دهان‌بند صدف از کار افتاد و کاسه‌های آن از هم جدا شد. گوشتِ صدف که به لبی می‌مانست در هم پیچید و بعد بی‌حرکت ماند. کینو آن را با نوک چاقو بلند کرد. مروارید بزرگ زیر آن بود، کاملا گرد. تابناک مثل ماه. نور را در بند می‌کشید، زلالش می‌کرد و بازش می‌داد، در التهابی نقره‌گون. به درشتی یک تخم کبوتر بود. بزرگ‌ترین مروارید دنیا. (کتاب مروارید – صفحه ۲۶)

     

    کینو چشم گشود و اول به چهارگوش کوچکی نگاه کرد، که داشت روشن می‌شد و درِ کپر بود و بعد به جعبه آویخته‌ای که کایوتیتو در آن خوابیده بود و دست آخر سرش را به سوی خووانا، زنش گرداند، که در کنارش روی حصیر خوابیده بود. کینو به یاد نداشت که وقتی بیدار می‌شود چشمان زنش را بسته دیده باشد. چشمان سیاه خووانا همچون دو ستاره کوچک برق می‌زدند. (کتاب مروارید – صفحه ۱)

     

     

    خووانا کایوتیتو را روی ردا گذاشت و شالش را رویش انداخت تا سایبانش باشد. طفل حالا دیگر آرام شده بود اما ورم شانه‌اش بالا رفته و گردن تا بناگوشش را گرفته بود و صورتش پف کرده بود و تب داشت. خووانا به آب وارد شد و یک مشت جلبک قهوه‌ای جمع کرد و از آن ضمادی مرطوب ساخت و روی شانه ورم کرده طفل گذاشت. این هم درمانی بود مثل درمان‌های دیگر و چه‌بسا از آنچه دکتر تجویز می‌کرد موثرتر. اما این دوا اعتبار دوای دکتر را نداشت، زیرا ساده بود و مجانی. (کتاب مروارید – صفحه ۲۰)

     

     

    هیچ‌کس دست و دل بازتر از بیچاره‌ای نیست که ناگهان بختیار شده باشد. (کتاب مروارید – صفحه ۳۱)

     

    جملات معروف کتاب مروارید جان اشتاین بک

     

    از گرسنگی که بگذریم ناخوشی بدترین دشمن بیچارگان است. (کتاب مروارید – صفحه ۴۷)

     

     

    زیبایی دلفریب مروارید، در پرتو خفیف شمع می‌درخشید و چشمک می‌زد. عقلش را بود و دلش را برد. می‌درخشید و چشمک می‌زد. مرواریدی دل‌افروز بود، به قدری صاف و با صفا، که آهنگ دل‌انگیزش از آن شنیده می‌شد. آهنگ نوید بود و شادی و ضمان فردا و ایمنی و رفاه. رخشندگی گرم آن نوید دارو علیه بیماری بود و دیواری علیه تجاوز و اجبار تحمل توهین. در را بر گرسنگی می‌بست و کینو به آن نگاه می‌کرد، نگاهی نرم، با سیمایی از تنش آزاد. (کتاب مروارید – صفحه ۵۵)

     

     

    مشکل میشه راه درستو پیدا کرد. از وقتی اومدیم تو این دنیا همه‌اش گولمون زدن! (کتاب مروارید – صفحه ۷۵)

     

     

    باد پرزور و بُرنده بود و باران خاشاک و ماسه و ریگ بر آن‌ها می‌باراند. خووانا و کینو لباسشان را تنگ به خود پیچیده، و بینی را پوشانده، به سوی سرنوشت می‌رفتند. (کتاب مروارید – صفحه ۹۶

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان مروارید جان اشتاین بک

     

    شعر در لبخند او هوشنگ ابتهاج

     

    شعر غبار لبخند سهراب سپهری

     

    شعر لبخند خدا سجاد فرهمند

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»