7 جمله معروف آیشمن در اورشلیم هانا آرنت: در این مطلب 7 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب آیشمن در اورشلیم هانا آرنت را گلچین کردهایم. این جملات تکه کتاب ها نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا هانا آرنت
7 جمله معروف آیشمن در اورشلیم هانا آرنت
شش روانپزشک بر «طبیعی»بودن او گواهی داده بودند – میگفتند یکی از آنها با تعجب فریاد زده که «وضعیت ایشان از من هم طبیعیتر است، مخصوصاً حالا، بعد از این معاینه» و دیگری دریافته بود که کل نگرش روانشناختی او، رفتارش در قبال زن و فرزندانش، مادر و پدرش، برادرانش، خواهرانش و دوستانش، «نه تنها طبیعی، بلکه بسیار مطلوب» است – و نهایتاً کشیشی که بعد از اتمام رسیدگی به فرجامخواهی آیشمن در دیوان عالی، منظم به دیدار او میرفت، خیال همه را راحت کرد و گفت که آیشمن «مردی با اندیشههای بسیار مثبت» است. (کتاب آیشمن در اورشلیم اثر هانا آرنت – صفحه ۵۲)
بیتردید، قضات میدانستند که اعتقاد به هیولابودن آیشمن چقدر آرامشبخش است… مشکل آیشمن دقیقاً همین بود که افراد زیادی شبیه او بودند که نه منحرف بودند و نه سادیست؛ آنها به شکلی اسفبار و هولناک معمولی بوده و هستند. (کتاب آیشمن در اورشلیم اثر هانا آرنت – صفحه ۳۴۵)
اقتضای عدالت این است که متهم تحت پیگرد قرار بگیرد، از او دفاع شود و در معرض قضاوت قرار بگیرد، و هر سؤال دیگری که شاید در ظاهر اهمیت بیشتری دارد -مثلا اینکه «چطور چنین اتفاقی افتاد؟» و «چرا چنین اتفاق افتاد؟»، این سؤال که «چرا یهودیها؟» و «چرا آلمانیها؟»، «نقش ملتهای دیگر چه بود؟» و «جبههی متفقین تا چه حد در مسئولیت این ماجرا شریک است؟»، «یهودیان چطور توانستند بهواسطهی رهبران خود، در نابودی خود شریک شوند؟» و «چرا مانند برهای که با پای خود به مسلخ میرود، به استقبال مرگ رفتند؟»- باید مسکوت باقی بماند. عدالت، بر اهمیت {شخص} آدولف آیشمن، پسر کارل آدولف آیشمن پافشاری میکند، همان مردی که در آن اتاقک شیشهای که برای حفاظت از جانش ساخته شده نشسته است: متوسطالقامه است و قلمی و میانسال؛ موهای جلوی سرش ریخته، دندانهایش بدقواره و چشمانش نزدیکبیناند و در طول محاکمه گردن نحیفش را مدام به سمت جایگاه قضات دراز میکند (حتی یک بار هم رو بهسوی حضار نمیچرخاند) و بهرغم تیک عصبیای که دهانش باید مدتها پیش از آغاز این محاکمه دچار آن شده باشد، از سر استیصال اما اغلب با موفقیت، بر خود مسلط است. موضوع این محاکمه، اعمال شخص اوست نه مصائب یهودیان، نه مردم آلمان یا کل بشریت، و نه حتی یهودستیزی و نژادپرستی.
عدالت، خواهانِ خلوت است، عدالت اندوه را مجاز میشمرد، ولی غضب را نه، و حکم به پرهیزی کاملاً محتاطانه میدهد، پرهیز از لذت دلچسبِ قرار دادن خویش در مرکز توجه همگان.
جملات معروف کتاب آیشمن در اورشلیم هانا آرنت
اگر مخاطب این محاکمه قرار بود کل جهان باشد و اگر این نمایش قرار بود تصویر تمامنمای مصائب یهودیان را ترسیم کند، باید گفت که واقعیت نتوانست به پای این انتظارات و اهداف برسد. خبرنگاران بیش از دو هفته وفادار نماندند و پس از آن، تغییر فاحشی در ترکیب حضار دادگاه رخ داد. حالا قرار بود حضار از اهالی اسرائیل باشند، کسانی که یا جوانتر از آن بودند که داستان را بدانند و یا، مثل مورد یهودیان مشرقی، هرگز کسی داستان را برایشان تعریف نکرده بود. محاکمه قرار بود به آنها نشان بدهد زندگی میان غیریهودیان یعنی چه، قانعشان کند که یک یهودی فقط در اسرائیل میتواند امنیت و حیات شرافتمندانه داشته باشد. (برای خبرنگاران، این درس را در جزوهی کوچکی راجعبه نظام حقوقی اسرائیل تشریح کرده بودند و به دستشان میدادند. نویسندهی این جزوه، دوریس لانکین، رأیی از دیوان عالی را نقل میکند راجع به دو پدر که «فرزندان خود را ربوده و به اسرائیل آورده بودند» و دادگاه به آنها دستور داده بود بچهها را به مادرانشان که خارج از اسرائیل زندگی میکردند و حق حضانت بچهها را داشتند، پس بدهند. و نویسنده -که افتخارش به این قانونستایی محض، ابداً کمتر از علاقهی آقای هاوزنر به پیگیری قتل، حتی قتل قربانیان غیریهودی، نیست- این نکته را اضافه میکند: این حکم «بهرغم این واقعیت صادر شد که سپردن بچهها به حضانت و مراقبت مادرانشان، بهمعنای اعزام آنها به نبردی نابرابر علیه عناصر متخاصم در دیاسپوراست»). اما در میان حضار، بهندرت فرد جوان به چشم میخورد و نمیشد اسرائیلیها را از یهودیها تفکیک کرد. جمعیت مالامال از «بازماندگان» بود، مردمانی میانسال و سالخورده، مهاجرانی از اروپا، مثل خود من، که هرچه بود و نبود را از بر بودند و حال و حوصلهی آموختن هیچ درسی را نداشتند و برای رسیدن به جمعبندیهای خودشان هم قطعاً هیچ نیازی به این محاکمه نمیدیدند. همچنانکه شاهدی از پی شاهد دیگر میآمد و وحشتی بر وحشت دیگر تلنبار میشد، بازماندگان همانجا مینشستند و در جلوت به قصههایی گوش میدادند که در خلوت -وقتی مجبور بودند با قصهگو روبهرو شوند- بعید بود بتوانند تحمل کنند. و هرچه «فلاکت یهودیان این نسل» بیشتر برملا میشد و خطابههای آقای هاوزنر آبوتاب بیشتری میگرفت، مردی که در اتاقک شیشهای نشسته بود، رنگپریدهتر و شبحمانندتر میشد، و انگشت تحذیر و فریاد «هیولایی که مسئول تمام اینهاست آنجا نشسته!» هم نمیتوانست رنگ حیات را به رخسارش بازگرداند.
اگر آیشمن به معاونت در قتل متهم شده بود، گناهکاریاش را میپذیرفت؟ شاید، اما قید و شرطهای مهمی مطرح میکرد. عمل او فقط اکنون که به گذشته مینگریم، جرم محسوب میشود، و او همیشه یک شهروند قانونمدار بوده است، چون اوامر هیتلر که آیشمن بیتردید با تمام توان اجرایشان میکرد، در رایش سوم واجد «قدرت قانون» بودهاند. (وکیل مدافع میتوانست در دفاع از مدعای آیشمن، به متن شهادت یکی از مشهورترین متخصصان حقوق اساسی در رایش سوم، تئودور ماونتس، استناد کند؛ ماونتس که اکنون وزیر آموزش و فرهنگ در باواریاست، در سال ۱۹۴۳ [در کتاب ساختار و حقوق پلیس] گفته بود «فرمان پیشوا… مرکز مطلق نظم حقوقی موجود است»). کسانی که حالا به آیشمن میگفتند میتوانسته متفاوت رفتار کند، واقعا نمیدانستند یا فراموش کرده بودند که اوضاع چگونه بود. آیشمن نمیخواست جزو آن کسانی باشد که حالا وانمود میکنند «همیشه مخالف این کارها بودهاند»، حال آنکه درواقع مشتاق اجرای هر دستوری بودند که به دستشان میرسید. اما زمانه تغییر میکند، و آیشمن هم مثل پروفسور ماونتس «به بینش متفاوتی رسیده بود». هرچه کرده بود، کرده بود، نمیخواست انکارش کند؛ حتی پیشنهاد میکرد «خودش را به عنوان مایهی عبرتی برای همهی یهودستیزان روی زمین در ملأعام دار بزند». البته منظورش از این جمله این نبود که از چیزی پشیمان است: «توبه، کار بچههای کوچک است».
کیفرخواست نهتنها حاکی از این بود که آیشمن با اراده و قصد عمل کرده -که خودش هم این نکته را انکار نمیکرد- بلکه به علت انگیزههای پست و با اطلاع کامل از ماهیت مجرمانهی این اعمال، دست به اقدام زده است. در خصوص انگیزههای پست، او کاملا اطمینان داشت که بهقول خودش پفیوز یا در اعماق قلبش یک حرامزادهی کثیف نیست؛ و اما در خصوص وجدان، بهخوبی به یاد داشت که فقط وقتی دچار عذاب وجدان میشد که دستورهای دریافتی -همچون دستور روانه کردن میلیونها مرد، زن و کودک بهسوی مرگ، با شوقی وافر و دقتی موشکافانه- را اجرا نمیکرد. هضم چنین چیزی حقیقتا دشوار بود. شش روان پزشک بر «طبیعی» بودن او گواهی داده بودند -میگفتند یکی از آنها با تعجب فریاد زده که «وضعیت ایشان از من هم طبیعیتر است، مخصوصا حالا، بعد از این معاینه»، و دیگری دریافته بود که کل نگرش روانشناختی او، رفتارش در قبال زن و فرزندانش، مادر و پدرش، برادرانش، خواهرانش و دوستانش، «نهتنها طبیعی، بلکه بسیار مطلوب» است -و نهایتا کشیشی که بعد از اتمام رسیدگی به فرجامخواهی آیشمن در دیوان عالی، منظم به دیدار او میرفت، خیال همه را راحت کرد و گفت که آیشمن «مردی با اندیشههای بسیار مثبت» است. در پسِ طنازی این متخصصان روح و روان، این واقعیتِ کتمانناپذیر نهفته بود که وضع او، بهروشنی مصداق جنون اخلاقی نیست، چه رسد به جنون حقوقی.
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان آیشمن در اورشلیم هانا آرنت
10 جمله معروف تأدیب طاهر بن جلون – تکه کتاب
شعر در صدای کبوتران احمدرضا احمدی
شعر ستایشِ صنیع الدّوله ایرج میرزا
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023