شعر خدایا چون گِلِ ما را سرشتی نظامی – خسرو و شیرین 4
آمرزش خواستن
خدایا چون گِلِ ما را سرشتی
وثیقت نامهای بر ما نوشتی
به ما بر خدمت خود عرض کردی
جزای آن به خود بر فرض کردی
چو ما با ضعف خود دربند آنیم
که بگزاریم خدمت تا توانیم
تو با چندان عنایتها که داری
ضعیفان را کجا ضایع گذاری
بدین امیدهای شاخ در شاخ
کرمهای تو ما را کرد گستاخ
و گرنه ما کدامین خاک باشیم
که از دیوار تو رنگی تراشیم
خلاصی ده که روی از خود بتابیم
به خدمت کردنت توفیق یابیم
ز ما خود خدمتی شایسته ناید
که شادروان عزت را بشاید
ولی چون بندگیمان گوشه گیر است
ز خدمت بندگان را ناگزیر است
اگر خواهی به ما خط در کشیدن
ز فرمانت که یارد سر کشیدن
و گر گردی ز مشتی خاک خشنود
تورا نبود زیان ما را بود سود
در آن ساعت که ما مانیم و هوئی
ز بخشایش فرو مگذار موئی
بیامرز از عطای خویش ما را
کرامت کن لقای خویش ما را
من آن خاکم که مغزم دانهٔ تست
بدین شمعی دلم پروانهٔ تست
توئی کاوَّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش بر گزیدی
چو روی افروختی چشمم برافروز
چو نعمت دادیَم شکرم در آموز
به سختی، صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
شناسا کن به حکمتهای خویشم
برافکن برقع غفلت ز پیشم
هدایت را ز من پرواز مستان
چو اول دادی آخر باز مستان
به تقصیری که از حد بیش کردم
خجالت را شفیع خویش کردم
بهر سهوی که در گفتارم افتد
قلم در کش کزین بسیارم افتد
رهی دارم به هفتاد و دو هنجار
از آن یک ره گل و هفتاد و دو خار
عقیدم را در آن ره کش عماری
که هست آن راه، راه رستگاری
تو را جویم ز هر نقشی که دانم
تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم
ز سرگردانی تست اینکه پیوست
بهر نااهل و اهلی میزنم دست
به عزم خدمتت برداشتم پای
گر از ره یاوه گشتم راه بنمای
نیت بر کعبه آورد است جانم
اگر در بادیه میرم ندانم
بهر نیک و بدی کاندر میانه است
کرم بر تست و آن دیگر بهانه است
یکی را پای بشکستی و خواندی
یکی را بال و پردادی و راندی
ندانم تا من مسکین کدامم
ز محرومان و مقبولان چه نامم
اگر دین دارم و گر بت پرستم
بیامرزم بهر نوعی که هستم
به فضل خویش کن فضلی مرا یار
به عدل خود مکن با فعل من کار
ندارد فعل من آن زور بازو
که با عدل تو باشد هم ترازو
بلی از فعل من فضل تو بیش است
اگر بنوازیَم بر جای خویش است
به خدمت خاص کن خرسندیَم را
به کس مگذار حاجتمندیَم را
چنان دارم که در نابود و در بود
چنان باشم کزو باشی تو خشنود
فراغم ده ز کار این جهانی
چو افتد کار با تو خود تو دانی
منه بیش از کشش تیمار بر من
به قدر زور من نه بار بر من
چراغم را ز فیض خویش ده نور
سرم را زآستان خود مکن دور
دل مست مرا هشیار گردان
ز خواب غفلتم بیدار گردان
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم
زبانم را چنان ران بر شهادت
که باشد ختم کارم بر سعادت
تنم را در قناعت زنده دل دار
مزاجم را بطاعت معتدل دار
چو حکمی راند خواهی یا قضائی
به تسلیم آفرین در من رضائی
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن
آمرزش خواستن خسرو و شیرین نظامی گنجوی
لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومهی خسرو و شیرین « آمرزش خواستن» است.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
نظامی گنجوی خسرو و شیرین قالب: مثنوی وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آب باختن
(تَ) (مص ل.)از دست دادن شکوه و هیبت.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
شعر قلبت را میبرم ای.ای.کامینگز
شعر چون دید پدر که دردمند است نظامی
دیدگاه کاربران درباره شعر خدایا چون گِلِ ما را سرشتی چیست؟
شکوه میگوید:
بهترین واژه برای آمرزش میشود بخشیدن و درگذرانیدن و درگذشتن.
شعر خدایا چون گِلِ ما را سرشتی اثر کیست؟
این شعر اثر نظامی است.
- 80 – نکیسا بر طریقی کان صنم خواست – غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین - جولای 17, 2023
- 79 – همان صاحب سخن پیر کهن سال – پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو - جولای 17, 2023
- 78 – شباهنگام کاهوی ختن گرد – بازگشتن خسرو از قصر شیرین - جولای 17, 2023