15 جمله معروف دانه زیر برف اینیاتسیو سیلونه

15 جمله معروف دانه زیر برف اینیاتسیو سیلونه – تکه کتاب

  • 15 جمله معروف دانه زیر برف اینیاتسیو سیلونه: در این مطلب 15 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب دانه زیر برف اینیاتسیو سیلونه را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب ها نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به  دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

     

    متن زیبا اینیاتسیو سیلونه

     

     

     

    15 جمله معروف دانه زیر برف اینیاتسیو سیلونه

     

     

    الان دیگر هیچ‌کس آزاد نیست. می‌فهمی یا نه؟ حتی اگر من به سیاست، کاری نداشته باشم، سیاست با من کار دارد. راه فراری نیست. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۳)
    همیشه کسی هست که از بدبختی آدم لذت می‌برد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۹)

     

     

     

    لاتزارو، موجودیت تو به‌عنوان کشاورز به علف‌های هرز، خشکسالی، تگرگ، آفت و دیگر بلاهایی که لعنت می‌کنی بستگی دارد. فکر می‌کنی وجود حکومت و سخنوران برای چیست؟ همین‌طور، پزشک هم به‌دلیل بیماری‌ها وجود دارد، و انکار نباید کرد که کلیسا هم با همه واعظانش، از دولت سر گناهکاران وجود دارد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۱۳۹)

     

     

     

     

    دردهایی هست که همه نیروهای وجود و همه نیروی حیاتی آدم را به‌دور خود متمرکز می‌کند و مثل ستون فقرات، یا تاروپود پارچه، جزء اساس بدن آدم می‌شود. فکر می‌کنی می‌شود تاروپود پارچه را سوزاند؟ بله، اما پارچه هم می‌سوزد و خاکستر می‌شود. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۱۴۷)

     

     

     

    لحظه‌هایی هست که آدم احتیاج دارد حرف بزند و درددل کند و شاهد داشته باشد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۱۵۹)

     

     

     

    نباید در صداقت زیاده‌روی کرد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۰۱)

     

     

     

     

    وقتی عزیزان آدم می‌میرند، زندگی رنگ دیگری می‌گیرد، تیره می‌شود. صبح هم به نظر آدم شب می‌رسد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۳۲)

     

     

     

    من به‌عنوان یک کشیش، متاسفانه این وظیفه را دارم که به‌شما بگویم که مبارزه با دنیا فایده‌ای ندارد. دنیا همین است که هست و در آن تغییری نمی‌شود داد. حتی کلیسا هم، با دوهزار سال مبارزه، با این‌همه مقدسین، پاپ‌ها، واعظ‌ها، کشیش‌ها و شهدا تارک دنیاهای خود نتوانسته آن را عوض کند. دنیا همچنان بد مانده، و چه بهتر که آدم آن را برای ارباب دنیا بگذارد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۶۰)

     

    جملات معروف کتاب دانه زیر برف اینیاتسیو سیلونه

     

    همیشه عده‌ای خواهند بود که فرمان می‌دهند و عده دیگر که فرمان می‌برند. همیشه ژنرال و سرباز وجود داشته و خواهد داشت. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۶۶)

     

     

     

    تا لاشه هست، لاشخور هم هست. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۶۶)

     

     

     

    تقریبا می‌شود گفت که دو نژاد وجود دارد، یکی ثروتمند و یکی فقیر، و آدم باید کور باشد که این را نبیند. اما آدم‌هایی هم هستند که خودشان هیچ‌چیز کم ندارند، اما نمی‌توانند تحمل کنند که بقیه گرسنگی بکشند. آدم‌هایی که از رفاه خودشان خجالت می‌کشند، چون اکثریت مردم زندگی بدی دارند، و بدبختی، رنج، سرشکستگی بقیه مردم راحتشان نمی‌گذارد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۳۶)

     

     

     

    به جایی رسیده‌ایم که هرکس، هرطور که بتواند باید گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۷۵)

     

     

     

    دیوانگی را نمی‌شود از میان آدم‌ها برداشت، مهم این است. اگر از کوچه و خیابان فراری‌اش دهی، از صومعه سر در می‌آورد. اگر از صومعه بیرونش بیندازی، توی مدرسه، یا سربازخانه، یا چه می‌دانم کجا پیدایش می‌شود. این را از من داشته باش: دنیا بدون دیوانه نمی‌ماند. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۸۳)

     

     

     

     

    از سیاست چیزی سرم نمی‌شود، و راستش، علاقه‌ای هم به آن ندارم. این را می‌فهمم که آدم به خاطر کسی جان خودش را به خطر بیندازد، اما به خاطر افکارش؟ نمی‌دانم. اگر در زمان مسیحیان اولیه زندگی می‌کردم، ممکن بود جان خودم را برای مسیح فدا کنم، اما برای مسیحیت؟ (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۸۶)

     

     

     

    هیچ موجود زنده‌ای، تا زمانی که با مرگ از نزدیک روبه‌رو نشده، تا زمانی که مرگ از کنار گوشش نگذشته، نمی‌تواند خوشبختی زنده بودن را درک کند. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۴۱۸)

     

     

    چند دقیقه پیش، قبل از اینکه تو را ببینم، چشمم به دختر و پسر جوانی افتاد که زیر درختی، توی باغچه پشت کلیسا با هم حرف می‌زدند. از همان دور می‌شد فهمید که دارند همان کلماتی را برای هم می‌گویند و تکرار می‌کنند که تا دنیا دنیا بوده، زن‌ها و مردها، میلیون‌ها و میلیاردها بار به هم گفته‌اند. دوستت دارم، دوستم داری؟ در این سرزمین، سرنوشت خوشی نداریم، فکر می‌کنم که تو هم با من موافق باشی. اما تا زمانی که زنی و مردی به هم می‌گویند «دوستت دارم، دوستم داری؟» شاید هنوز بشود امیدوار بود. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۴۴۲)

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان دانه زیر برف اینیاتسیو سیلونه

     

    شعر برف احمد شاملو

     

    شعر غریبانه احمد شاملو

     

    شعر این چترها احمدرضا احمدی

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»