13 جمله معروف هنر رنجاندن آرتور شوپنهاور

13 جمله معروف هنر رنجاندن آرتور شوپنهاور – تکه کتاب

  • 13 جمله معروف هنر رنجاندن آرتور شوپنهاور: در این مطلب 13 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب هنر رنجاندن آرتور شوپنهاور  را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا آرتور شوپنهاور

     

     

    13 جمله معروف هنر رنجاندن آرتور شوپنهاور

     

    شوپنهاور در طرح رسانه‌ای در باب آبرو نیز به این مساله می‌پردازد. درشتی خصلتی است که در مساله‌ی آبرو و شرف، جایگزین هر چیزی می‌شود و بیشتر از هر چیز اهمیت پیدا می‌کند. همین که کسی دیگر، در یک نیمچه بحث یا حتی در گفت و گوی معمول شناختِ درست‌تری از موضوع، حقیقت – دوستی سختگیرانه و جدی‌تر و داوری درست و درمان‌تری نسبت به ما در خصوص موضوعی ارائه دهد، یا حتی در سایر مواردی از این قبیل، برتری روحی و فکری خود را به هر نحو ممکن به ثبوت برساند، طوری که ما در سایه قرار بگیریم، ما نیز می‌توانیم با توسل به درشتی و خشونت، فلان یا بهمان برتری دیگر خود را به رخ طرف مقابل بکشیم و با این ترفند، همزمان هم فلاکت و بینوایی خود را از میان برداریم و هم در این بین، حتی برعکس براری را هم از آنِ خود کنیم. (کتاب هنر رنجاندن اثر آرتور شوپنهاور – صفحه ۸)

     

     

     

    سایر سوفیست‌ها، شارلاتان‌ها و تاریک‌اندیشان فقط معرفت را قلب می‌کردند و به تباهی می کشاندند، هگل حتی اندامگان (ارگان) معرفت، یعنی خود فاهمه را به تباهی کشانده است. درحالی که خود او به مشوقانی نیاز داشت تا کسی چون او را از توهمات خطرناک‌ترین یاوه‌گویی‌ها، از پریشان بافی‌های ذاتا متناقض و از ژاژخایی معمول در نوانخانه‌ها برهانند، تا این آدم، یاوه‌های خود را به مثابه‌ی معرفت عقلی در کله‌ی خلایق نچپاند. در عوض خود او مغز جوانان بینوا را به تباهی کشاند. کسانی که یاوه‌هایش را با سرسپردگی مومنانه می‌خواندند و می‌کوشیدند آن‌ها را چون حکمت والا از آن خود کنند، چنان از آن آموزه‌ها گمراه شدند که اکنون برای همیشه از تفکر راستین ناتوان مانده‌اند. و به تبع آن آنان را هنوز تا به امروز سرگردان می‌بینیم. می‌شنویم که با زبان زرگری مشمئز کننده‌ی هگلی حرف می‌زنند. استاد را می‌ستایند و به جد بر این گمان‌اند که گزاره‌هایی مانند «طبیعت، ایده‌ای در دیگربودگی‌اش است.» حتما گویای چیزی هستند. از ساز و کار انداختن مغز جوان پر طراوت، آن هم به این شیوه، به راستی گناهی است که نه لایق پوزش است و نه در خور گذشت و اغماض. (کتاب هنر رنجاندن اثر آرتور شوپنهاور – صفحه ۵۵)

     

     

     

    زنان جنس تابع‌اند، جنس دومی از هر منظر واپس مانده، که آدم باید به همین خاطر پروای ضعف‌هایشان را داشته باشد و به چشم تیمار به آن‌ها بنگرد. اما نشان دادن احترام بی‌اندازه نسبت به وی، مضحک است و ما را در چشم او بی‌قدر می‌سازد. (کتاب هنر رنجاندن اثر آرتور شوپنهاور – صفحه ۴۰)

     

     

     

    در پاسخ به آن‌ها که مایل به لغو مجازات اعدام‌اند، باید گفت: اول بساطِ قتل را از جهان برچینید، سپس نوبت به مجازات اعدام می‌رسد. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۲۱)

     

     

     

    نقد نویسِ مستعار، موجودی است که در مورد دیگران و کارشان برای اهل جهان گزارش می‌نویسد و خود به گونه‌ای محترمانه سکوت می‌کند، چون خیال ندارد کاری انجام بدهد و غم و غصه چیزی ندارد، از این رو اسم خودش را هم نمی‌آورد. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۲۲)

     

     

     

    به روایت هرودوت، (تاریخ نگار عتیق یونانی)، خشایارشا هنگام نگریستن به خیل عظیم ارتش شکست ناپذیرش به گریه افتاد، چون در یک آن فکر کرد از آن همه لشکریانش صد سال بعد هیچ کدامشان زنده نخواهند بود: چه کسی یارای آن دارد که جلوی گریه‌اش را بگیرد، هنگامی که به سیاهه‌ی قطور نمایشگاه کتاب نگاه می‌کند و بیاندیشد که از تمام این کتاب‌ها، تا ده سال دیگر هیچ کدام زنده نخواهند ماند. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۲۵)

     

     

     

    ازدواج فراهم کردن امکان سوق دادن همدیگر به سمت تنفر است. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۳۳)

     

     

     

    اگر می‌شد همه‌ی نخاله‌ها و اراذل را خواجه کرد و همه‌ی غازهای احمق را توی صومعه چپاند، و برای مردمان شریف و با شخصیت، حرمسرایی پر و پیمان درست کرد، برای تمام دوشیزگان، مردانی صاحب فکر و فهیم یافت، و برای تمام مردان نیز چنین دوشیزگانی، در آن صورت نسلی به وجود می‌آمد که چیزی فراتر از دوران پریکلس را به رخ می‌کشید. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۳۵)

     

     

    جملات معروف کتاب هنر رنجاندن آرتور شوپنهاور

     

     

    تنها سعادت بشر در این است که اصلا متولد نشود. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۴۸)

     

     

     

    مرد در سرشت خود گرایش به بی‌ثباتی در عشق دارد و زن گرایش به ثبات. عشق مرد به طرز چشمگیری پس از لحظه‌ی ارضا، رو به کاستی می‌نهد. و کم و بیش هر زن دیگری در نظرش جذابیت بیشتری می‌یابد از زنی که در اختیار اوست: مرد مشتاق تنوع است. برعکس، عشق زن درست از همان لحظه فزونی می‌گیرد. این یکی از نتایج غایت طبیعت است که بر نگه داشت و تامین و از این رو تا حد ممکن بر تزاید نوع استوار شده است. مرد طبعا می‌تواند به راحتی صد بچه در سال بکارد، اگر فرض بگیریم به همان تعداد زن در اختیارش قرار بگیرد، اما زن برعکس، می‌تواند با وجود ارتباط با مردهای متعدد، فقط و فقط یک بچه در سال (صرف نظر از دوقلوها و چندقلوها) به دنیا بیاورد. چنین است که مرد، همیشه به دنبال زنان دیگر چشم می‌گرداند و زن، برعکس، دو دستی به همان یکی که خودش دارد، می‌آویزد: زیرا طبیعت، زن را از روی غریزه و بدون تامل به آن سو می‌راند، تا نان‌آور و حمایتگر نوزاد آتی خودش را دو دستی بچسبد و حفظ کند. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۵۰)

     

     

     

    رودخانه زندگی آدمیان از میان خواستن و دست یافتن جاری است. هر آرزو، بنا به طبیعتِ خویش، درد است: دستیابی، خیلی سریع دلزدگی می‌زاید: پس هدف فقط نمودی ظاهری بود: مالکیت، زایل کننده‌ی جذابیت است. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۶۹)

     

     

     

     

    جماعتی از خارپشتان در یک روز سرد زمستانی دور هم جمع شدند، سرهای خود را نزدیک هم آوردند تا بلکه از گرمای تن همدیگر بهرمند شوند و از شر سرمای زمستانی در امان بمانند. ولی خیلی زود دریافتند که از خارهای طرف مقابل زخم می‌بینند. این بود که دوباره از هم دور شدند. ولی هرگاه نیاز مبرم به گرما دوباره آنها را به هم نزدیکتر می‌کرد، بدبختی دوم دوباره تکرار می‌شد. چنان که میان دو درد (درد سرما و درد خارهای همدیگر) به این سو و آن سو در نوسان بودند، تا اینکه فاصله‌ی مشخصی از همدیگر یافتند که در آن به بهترین وجه می‌توانستند وضعیت خود را تحمل کنند. بر همین منوال، نیازمندی جامعه، آدم‌ها را از خلاء و کسالت درونشان به سوی همدیگر می‌راند. اما بسیاری از خصلت‌های متضاد و کاستی‌های غیرقابل تحمل‌شان دوباره آن‌ها را از همدیگر دور می‌کند. فاصله‌ی میانه‌ای که عاقبت پیدایش می‌کنند، و در آن امکان با هم بودن وجود دارد همان آداب و شعائر ظریف است. در خطاب به کسی که حد نگه نمی‌دارد و فاصله را حفظ نمی‌کند، در انگلستان می‌گویند «کیپ یور دیستانس» [فاصله‌ات را حفظ کن] ممکن است نیاز به گرمای متقابل، در آن فرد به طور کامل ارضا نشده باشد، ولی در عوض گزش خارها را هم احساس نمی‌کند. در هر حال، کسی که گرمای درونی بسیاری در خود دارد، بهتر است از جامعه دور باشد، تا نه به کسی دردی و زخمی برساند و نه از دیگری درد و زخمی ببیند. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۷۷)

     

     

     

    جهان ما، بدترین است در میان جهان های ممکن. (کتاب هنر رنجاندن – صفحه ۱۰۸)

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان هنر رنجاندن آرتور شوپنهاور

     

    22 جمله معروف در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور  تکه کتاب

     

    7 جمله معروف هنر خوب زیستن رولف دوبلی  تکه کتاب

     

    16 جمله معروف تئوری انتخاب ویلیام گلسر تکه کتاب

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *