چون-خون-نَخُسپَد-خُسروا،-چَشمَم-کجا-خُسپَد-مَها؟

چون خون نَخُسپَد خُسروا، چَشمَم کجا خُسپَد مَها-23

  • دکلمه صوتی شعر چون خون نَخُسپَد خُسروا، چَشمَم کجا خُسپَد مَها مولانا – غزل 23 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر کَزْ چَشمِ من دریایِ خون، جوشان شُد از جور و جَفا گَر لَب فرو بَنْدَم کُنون، جانم به جوش آید درون.

     

    شعر چون خون نَخُسپَد خُسروا، چَشمَم کجا خُسپَد مَها مولانا – غزل23

     

    چون خون نَخُسپَد خُسروا، چَشمَم کجا خُسپَد مَها؟
    کَزْ چَشمِ من دریایِ خون، جوشان شُد از جور و جَفا

     

    گَر لَب فرو بَنْدَم کُنون، جانم به جوش آید درون
    وَر بر سَرَش آبی زَنَم، بر سَر زَنَد او جوش را

     

    مَعذور دارم خَلْق را، گَر مُنکِرند از عشقِ ما
    اَه لیک خود مَعذور را، کِی باشد اِقْبال و سَنا؟

     

    از جوشِ خون نُطقی به فَم، آن نُطق آمد در قَلَم
    شُد حرف‌ها چون مور هم سویِ سُلَیمانْ لابِه را

     

    کِی شَهْ سُلَیمانِ لَطَف، وِی لُطف را از تو شَرَف
    دُرِّ تو را جان‌ها صَدَف، باغِ تو را جان‌ها گیا

     

    ما مورِ بیچاره شُده، وَزْ خَرمَن آواره شُده
    در سیر سَیّاره شُده، هم تو بِرَس فریادِ ما

     

    ما بندۀ خاکِ کَفَت، چون چاکرانْ اَنْدَر صَفَت
    ما دیده‌بانِ آن صِفَت، با این همه عیبِ عَما

     

    تو یاد کُن اَلطافِ خودْ در سابِقَ اللّهُ الصَّمَد
    در حَقِّ هر بَدکارِ بَد، هم مُجرمِ هر دو سَرا

     

    تو صَدْقه کُن ای مُحْتَشَم بر دل که دیدَت ای صَنَم
    در غیرِ تو چون بِنْگَرَم اَنْدَر زمین یا در سَما؟

     

    آن آبِ حیوانِ صَفا، هم در گِلو گیرد وِرا
    کو خورده باشد باده‌ها، زان خُسروِ میمون لِقا

     

    ای آفتاب اَنْدَر نَظَر، تاریک و دِلْگیر و شَرَر
    آن را که دید او آن قَمَر، در خوبی و حُسن و بَها

     

    ای جانِ شیرینْ تَلْخ وَش بر عاشقانِ هَجْر کَش
    در فُرقَتِ آن شاهِ خوش، بی‌کِبْر با صد کِبْریا

     

    ای جانْ سُخن کوتاه کُن، یا این سُخن در راه کُن
    در راهِ شاهنشاهِ کُن، در سویِ تبریزِ صَفا

     

    ای تَن چو سگ کاهِل مَشو، افتاده عوعو بَس مَعو
    تو بازگَرد از خویش و رو، سویِ شَهَنْشاهِ بَقا

     

    ای صد بَقا خاکِ کَفَش، آن صد شَهَنشَه در صَفَش
    گشته رَهی صد آصِفَش، والِهْ سُلَیمان در وِلا

     

    وان‌گَهْ سُلَیمان زان وِلا، لَرزان زِ مَکْرِ اِبْتِلا
    از ترس کو را آن عُلا، کمتر شود از رَشک‌ها

     

    ناگَهْ قَضا را شیطَنَت، از جامِ عِزّ و سَلطَنَت
    بِرْبوده از وِیْ مَکْرُمَت، کرده به مَلْکَش اِقْتِضا

     

    چون یک دَمی آن شاهِ فرد، تَدبیِر مُلْکِ خویش کرد
    دیو و پَری را پایْ مرد، ترتیب کرد آن پادشا

     

    تا باز ازان عاقل شُده، دید از هوا غافل شُده
    زان باغ‌ها آفِل شده، بی‌بَر شده هم بی‌نَوا

     

    زد تیغِ قَهر و قاهری، بر گَردنِ دیو و َپری
    کو را زِ عشق آن سَری، مشغول کردند از قَضا

     

    زود اَنْدَرآمد لُطفِ شَهْ، مَخدومْ شَمسُ الدّین چو مَهْ
    در مَنْعِ او گفتا که نه، عالَم مَسوز ای مُجْتَبا

     

    از شَهْ چو دید او مُژده‌یی، آوَرْد در حینْ سَجده‌یی
    تبریز را از وعده‌یی، کَارْزَد به این هر دو سَرا

     

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    مولانا قالب: غزل وزن شعر: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)

     

    چون خون نَخُسپَد خُسروا، چَشمَم کجا خُسپَد مَها؟صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر کَزْ چَشمِ من دریایِ خون، جوشان شُد از جور و جَفا مولانا است. این قطعه‌ها توسط پری ساتکنی عندلیب و سیده سحر حسینی و سهیل قاسمی خوانده شده‌اند.

     

     

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

     

    دیدگاه کاربران درباره غزل چون خون نَخُسپَد خُسروا، چَشمَم کجا خُسپَد مَها:

     

    همایون می گوید:

    خون در این غزل و بسیار جاهای دیگر اشاره مستقیم به کشته شدن شمس است که دوری شمس را برای جلال الدین بسیار حزین و نا پذیرفتنی و خشم آور و نفرت انگیز و ناباورانه گردانیده ا ست. و اصلا نمی پذیرد که سرنوشت کسی مانند شمس که پادشاه دو سرا است بدست چند اوباش حکومتی رقم بخورد بلکه برعکس این او بوده است که دیو و پری و حتی سلیمان ها و آصف ها همکار و در خدمت او بوده اند
    کسی که آفتاب و آب حیوان در برابر او هیچ اند و سرنوشت همه را او رقم زده است هرگز نمرده بلکه هر روز زنده تر می شود و این کاری ست که جلال الدین او را دیده بانی می کند
    همیشه از دست دادن او را با پیچیده ترین سخن بیان می دارد و در اینجا نوشته از جوش خون خود را در این باره چوم مورچه ایی ناتوان می داند که به دادخواهی به نزد سلیمان می روند و سلیمان خود دستور کار را از لطف شمس می گیرد که همه بخشش است و مژده خرمی

     

    رضا می گوید:

    کای شه سلیمان لطف وی لطف را از تو شرف

    در تو را جان ها صدف باغ تو را جان ها گیا

    در مصرع اول لطف اول را به صورت جمع می خوانند لُطَف

    در مصرع دوم در همان مروارید است(دُرّ)که جان ها صدف آن هستند

     

     

     

     

    شعر چون خون نَخُسپَد خُسروا، چَشمَم کجا خُسپَد مَها اثر کیست؟

    این شعر اثر مولانا است.

     

     

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *