پیری دیدم به خانهٔ خماری

پیری دیدم به خانهٔ خماری – 167

  • دکلمه صوتی پیری دیدم به خانهٔ خماری  – رباعی 167از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی گفتم نکنی ز رفتگان اخباری گفتا می خور که همچو ما بسیاری.

     

     

    پیری دیدم به خانهٔ خماری

    گفتم نکنی ز رفتگان اخباری

     

    گفتا می خور که همچو ما بسیاری

    رفتند و خبر باز نیامد باری

     

     

    رفتند و خبر باز نیامد باری

    در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق می‌افتد. از ابتدا انگار به گونه‌ای شاعر می‌خواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد می‌ماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «رفتند و خبر باز نیامد باری» می‌شناسند.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)

     

    دکلمه پیری دیدم به خانهٔ خماری صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «پیری دیدم به خانهٔ خماری » از خیام است. این قطعه‌ ها توسط داوود ملک زاده و زهرا بهمنی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    معنی و تفسیر پیری دیدم به خانهٔ خماری

     

    در ادامه همان خوش بودن در حال و لحظه است. خیام نقل می کند که در میکده یا خانه ای همه خماران بدان پناه می برند یعنی محل فروش و عرصه شراب. به خمارخانه رفتم و پیری را یدم یعنی فردی کار آزموده و سردی و گرمی زمانه چشیده را. به او گفتم نکند تو با خودت خبرهایی داری. البته این روال عغادی و معمولی است که جوانترها به افراد پیر و با تجربه که برسند از آنها می خواهند تا آنچه آزموده است را باز گوید. پیر زبان گشود و گفت: برو شراب بخور. ما را ببین. ما که زمانه پیرمان کرده است. مانند ما بسیاری رفته اند و دیگر برنگشته اند. خیلی دغدغه فردا را نکن و در اندیشه فردا نباش. خیلی را رفته اند و هنوز از آنها خبری نیست.

    اجازه بدهید تا نکته ای را بیان کنم. گرچه به زبان و بیانهای گوناگونی تا بدینجا بدان پرداخته ام. خیام در پی انکار خدا و پیامبر و قیامت و دین و شریعت نیست بلکه خیام در پی آن است تا به زندگی ما وضعیت بهتری بدهد. دقت بفرمایید به ما وعده بهشت می دهند. زندگی بهتر از این زندگی دنیایی. پدری و مادری را دیدم که بر دختر و پسرشان سخت می گرفتند. علت را پرسیدم. گفتند چون باید به سختی هتی زندگی عادت کنند. به آنها گفتم کدام سختی های زندگی. سختی های تحمیلی از طرف پدر و مادر یا سختی های زندگی از طرف طبیعت و دیگران. برای این که فرزند شما بتواند تاب سختی های تحمیلی دیگران را داشته باشد خودتان باید زندگی را بر فرزندتان تلخ کنید. خودتان باید زندگی فرزندتان را به لجن بکشید. دیگران زندگی او را به لجن خواهند کشید لااقل شما برای او تصویر خوبی از زندگی بسازید. برای ما فراوان از بهشت گفته اند و جاودانگی بهشت و خوشی های بهشت. زندگی دنیوی شما لااقل باید نمونه کوچکی از همان زندگی بهشت باشد نه این که زندگی شما در دنیا خودش جهنم است آن وقت می خواهید در بهشت چکار کنید. باید یاد گرفت تا در همین دنیا و روی همین زمین خاکی آن گونه زیست که گویا بهشت است. آدم در بهشت آزادی کامل داشت الا این که فقط باید از یک درخت دور می شد یا به یک درخت نزدیک نمی شد. از پس همین یک نهی بر نیامد. آن وقت شما در پیش روی هر فرد صدها بلکه هزاران منهی می گذارید. زندگی را به کام بشر تلخ کرده اید. لذا خیلی ها از شریعت زده شده اند نهد به خاطر شارع بلکه به خاطر کژفهمی های متشرعین. و همه درد خیام همین است. بلایی که متشرعین بر سر دین در آورده اند هرگز کفار در نیاوردند. خیام به نظر ما با دعش و اندیشه داعش مخالف بود نه با خدا و پیامبر و دین و شریعت.

    حسن جمشیدی

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی پیری دیدم به خانهٔ خماری

     

    احمد نیکو می گوید:

    متن رباعی شماره ۴۲ از مجموعه رباعیات استاد دکتر الهی قمشه ای:

    سر مست به میخانه گذر کردم دوش

    پیری دیدم مست و سبویی بر دوش

    گفتم که چرا نداری از یزدان شرم

    گفتا که کریم است خدا باده بنوش

    بیت دوم رباعی بدین متن هم صحیح است:

    گفتم ز خدا شرم نداری ای پیر

    گفتا کرم از خداست رو باده بنوش

    احمد نیکو می گوید:

    پیری ز خرابات برون آمد مست
    دل رفته ز دست و جام می بر کف دست
    گفتا: می نوش، کاندرین عالم پست
    جز مست کسی ز خویشتن باز نرست
    رباعی از فخرالدین عراقی شماره 14

     

     

    شعر پیری دیدم به خانهٔ خماری اثر کیست؟

    این شعر اثر خیام است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *