پلکهای انتظار
وقتی که شب پلکهای تو را
در وداعی بیرحمانه به رویم میبندد
من به وجودِ ماه حسادت میکنم
و انتظارِ آنلحظهی دور را
در درنگِ ستارگان میشمارم:
آنلحظه که در خورشیدِ نگاهت
مزرعهی صبح را
با چهار ردیف داس درو میکنی.
بر سایهات که تکذیبِ تقدّسِ نور است
آیاتِ کوتاهِ غروب تعظیم میکنند
و رشتههای آفتاب
چنگزنان از شانههای بلندت
به نشیبِ اندامت سُر میخورند
شب از موهای تو جان میگیرد
من از نوازشِ شب
ماه به دستانم غبطه میخورد
من به پلکهایت
که یادآورِ انتظار است
Latest posts by آریا عینی (see all)
- ایستاده - می 23, 2023
- پلکهای انتظار - آوریل 3, 2023