پس از باران، در میان گرگ و میش – مسافر قطار – فدریکو گارسیا لورکا
پس از باران، در میان گرگ و میش،
بال گشودهی چشم انداز ریل آهن،
اریب افتاده بود بر افق
قوسی بزرگ به سبز رنگی غروب
به یاد میآورم آن نیم روز
که به نظاره نشستم
نوگلی نحیف
هنوز سفید
اما مرده در شکوفهی گرم خویش؛
دشمن تنها دشمن خانگی است
و من بهت زده کدام تشریح
ترمیم میبخشد زخمهامان
گامهای بلند رخوت و فراغت
که مشقتی است واژگونه
چه ضمادی باز میآورد
خنده را نه به لبها
به چشمانی به سان دریا پریشیده
ما، هنگامی که ما سر از خواب برمیداریم
رهسپار وظایفی بیشمار
از سر نومیدی گرد هم آمدهایم
ما، ما که فراهم آمدهایم در رویاها یکبار
با امیدهای پدید آمده از رنج مشترک
یا رنجور و مجروح یا شعف فیروزمندی
دشمن تنها دشمن خانگی است
ما، کر شده از غژغژ دور و پراکنده شهر
با غوغای پرندههای جنگل
(هرگز نداشتهاند زمانی برای سوگوار شدن یا گوش سپردن در خوابی عمیق
دریا به سنگهای پوک و شکافته اصابت میکند)
همان سان که ستارگان، و پرندگان مطیع، و باغ خیس؛ و درختان عقب مینشینند
ما گزمگان، بیمناکیم از سلاحهای پشت سر
دشمن تنها دشمن خانگی است
چه اعجابی که ما ترسانیم از نگاه چشمان خویش
و ناشکیبا از اینکه در خانه تنها باشیم
رقت انگیز
با برق انداختن موها
میکاهیم سنمان را
و سکندری میخوریم به پایانمان
مانند دوندگان جبن در خط پایان
ما دنبال میکنیم
تکههای اشتهار را
در کمینگاه
(به مانند ستارگان که رانده میشوند به آبشخور ناپیدا،
هماره تنها بیرون از گذرگاههای مسقف ویران گشتهشان
بیدار میشوند در بوی سنگ سوزان
یا در صدای نیزار
بر میخیزند از تاریکی
در قسمت سبز سپیده دمان)
دشمن تنها دشمن خانگی است
همانا بیشتر از میان سخنان بر زبان آمده
یا نوشتهی از غم و اندوه پیچیده در روزنامه
نازدوده با اشکها
فکری آمد:
نیست هیچ ضمادی
برای بیمارجهان، نه تشریحی؛
این باید
(بوی قیر در هوای نمناک خیس)
بسوزد در تب برای ابد
مهی شکافته با خدنگ
که نام آن عشق است و نام دیگرش طغیان
(الم، گرداب،لحظات شکافته، قطرات درشت باران،تسلیم،لمحه عشق)
همهی شعر بهر این است که چشم ندوزید به خورشید اشتیاق
که روشنایی پیاله سان ماه است
سیاست برای ماه،
روشنایی کاسه سان بازتابیدهی ماه
به مانند ماه روم
بعد از روشنائی مواج عمیق یونانی
فرو رفت
دشمن تنها دشمن خانگی است
اما این سه تن دوستانی اند که سلاح بر دست گرفته اند
بدون واژه ها؛
همانطور که در این هوا
بیشه زار خم میشود با باد
به پیش و پس.
مترجم: کمال محمودی
پیشنهاد ویژه برای مطالعه:
شعر همچون سنگی بی احساس ادموند اسپنسر
شعر ایستگاه سنت پانکراس ورا بریتین
بدان که بسیار غمگینی – شعری را اگر فهمیدی …
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
یگانه
(یَ نِ) (ص مر.) فرد، تنها.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
شعر جهان
پس از باران، در میان گرگ و میش
شعری که خواندیم اثر «فدریکو گارسیا لورکا» بود،گارسیا لورکا از «شاعران اسپانیا » است. شعر بالا با سطر «پس از باران، در میان گرگ و میش» شروع می شود. کدام سطرِ شعر برای شما جذابیتِ بیشتری ایجاد می کند؟
دیدگاه شما درباره شعر مسافر قطار فدریکو گارسیا لورکا
دیدگاهتان را درباره ی مسافر قطار فدریکو گارسیا لورکا، این شاعر خوبِ اسپانیا بنویسید. اگر ترجمه ی دیگری از این شعر سراغ دارید، آن را در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا روی صفحه کار شود. و اگر تمایل دارید می توانید این شعر را با صدای خودتان بخوانید یا ویدیویی از آن درست کنید و در بخش دیدگاهها به اشتراک بگذارید.
- هر که در من است پرنده است – در ستایش رَحِم - سپتامبر 1, 2023
- شهر وجود ندارد – شب پر ستاره - سپتامبر 1, 2023
- یک دسته نامه دارم – اختراع خداحافظی - سپتامبر 1, 2023