هم-پیوندی-درخت-و-اشراق-و-بازتاب-آن-در-شعر-سهراب-سپهری

هم پیوندی درخت و اشراق و بازتاب آن در شعر

  • هم پیوندی درخت و اشراق و بازتاب آن در شعر سهراب سپهری : درخت یکی از پدیدههای طبیعت است که هنوز هم در میان بسیاری از اقوام، مقدس شمرده می شود. این پدیده که در بسیاری از اسطوره ها با اصل آفرینش ارتباط می یابد با اشراق و عرفان هم پیوند میشود هم پیوندی اشراق و درخت در شعر سهراب سپهری، شاعر نوپرداز جلوه های متعددی مییابد از جمله در دید او گل سرخ قبله است و «چشمه» جانماز و «نور» مهر و «دشت سجاده و «سرو گلدسته و از این رو سهراب با تکبیرة الاحرام علف و قد قامت موج به نماز می آغازد و با جهان بینی ای که ناشی از حقیقت زنده و ملموس است خدا را در تپش باغ لای شب بوها» و در «آب و گیاه مییابد. نگارنده در این مقاله در پی آن است که به این سؤالات پاسخ دهد
    ١- حضور عنصر طبیعت در شعر سهراب از کجا نشأت می گیرد؟
    – سهراب به چه صورت از ارتباط درخت و اصل آفرینش در اساطیر سودجسته است؟
    – همپیوندی درخت و اشراق در شعر سهراب بر چه مبنایی است؟
    در شعر سهراب این هم پیوندی از خلقت آغازین انسان شروع شده و تا شرح سلوک عرفانی ادامه می یابد. شعر «نشانی» اوج همپیوندی درخت و معرفت در شعر اوست که از درخت سپیدار آغاز میشود و به لانه نور بر بالای درخت کاج منتهی میشود.

    نویسنده : دکتر سکینه رسمی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی سهراب سپهری

    هم پیوندی درخت و اشراق و بازتاب آن در شعر سهراب سپهری

    «درخت» در اساطیر ملتهای مختلف

    همچنان که در قرآن کریم هر سوره به صورت حرف و کلمه و جمله سر هستی و راه زندگی را بازگو میکند در کتاب آفرینش نیز هر یک از پدیده های طبیعت این حروف و کلمات را برای ما تعبیر و تفسیر میکند. یکی از زیباترین سوره های آفرینش، «سوره درخت است که در اساطیر ملتها شعر شاعران بازتاب گسترده ای یافته است. چه رمزی در وجود درخت است که هنوز هم در میان بسیاری از اقوام مقدس شمرده میشود و چه سری باعث هم پیوندی این پدیده شگفت با انسان شده است؟
    درخت در اساطیر اولیه رمز کیهان و آفرینش است درخت تناوری که از عمق اقیانوس ها و مرکز زمین سر برآورده و آسمان و زمین را به هم پیوند داده است یعنی اسطورۀ باستانی نکاح مقدس آسمان و زمین.
    این درخت غالباً سرنگون دیده میشود یعنی ریشه هایش در بهشت عالم علوی و آسمان) و شاخه هایش در زمین است و نماد زندگی است و به صورتی نمادین نردبان عروج از ناسوت به لاهوت است خالقی) چترودی، ۱۳۳۲، ۱۲۵).
    یونانیان به وجود رب النوعی به نام «دریاد اعتقاد داشته اند که در جنگل ها زندگی
    می کند و موکل درختان و بیشه هاست (بروس ۱۳۶۹ (۴) در اساطیر چین درخت «زمان» را تعریف و تثبیت میکند چرا که درخت نماد زندگی در حال تطور و تکامل و بدین اعتبار همواره در شرف تجدید و نو شدن است. در اسطوره ای ده خورشید به نوبت در آسمان ظاهر میشود. ده خورشید پس از شستشو در دریاچه دره روشنایی بر شاخه ای از شاخسارهای درخت فوسانگ (Fu-Sang) یا درخت فریب مینشینند، جایگاه خورشیدی که نوبت درخشندگی او در آن روز است از دیگر خورشیدها بلندتر است. حرکت گردونه خورشید از این شاخه بلند درخت فریب آغاز می.شود هر خورشید پس از برخاستن از شاخه بلند درخت راه آسمان را در پیش میگیرد و ارابه را به پیش می راند تا غروب به قله کوه ین زو yen zu) فرود آید این زو در اقصای باختر قرار دارد و اژدهایانی که گردونه غروب را حمل میکنند پس از برداشتن یوغ بر قله این زو میآسایند. بر قله ین زو نیز دریاچه ای قرار دارد که درختی موسوم به «زو (JO) بر کناره آن رسته است. (کریستی، ۱۳۷۵: ۸۹ و ۹۰). در اساطیر هندی نیز از وجود درختی پاک که محور هستی است سخن رفته است: «در گیتا اوپانیشاد عالم غیب و شهادت درختی است واژگون و ابدی به نام «آشواتا» که ریشه های آن در بالا و شاخه های آن در پایین است و آن پاک است و آن برهمن است و آن را اصل جاوید گویند این درخت درخت واژگونی است که اغلب به معنی محور جهان axis-mundi در مرکز و ناف زمین مستقر .است گیتا برای نشان دادن رابطه آفریده و آفریننده به تمثیل درخت واژگون متوسل میشود «درخت» آشواتا در گیتا چنین شرح داده میشود دربارۀ درخت آشواتای ابدی سخن میگویند. درختی که ریشه های آن در بالا و شاخه های آن پایین است و و داها» برگهای آن هستند. شاخه های آن به سوی بالا و پایین سر بر درخت هستند و در جهت پایین یعنی در دنیای آدمیان ریشه دوانیده و به اعمال آدمیان گره خورده و پیوسته است گیتا میافزاید کسی صورت آغاز و انجام و گسترش این درخت را نمی یابد باید با تبر نیرومند بی علاقگی این «درخت» را که ریشه محکم دارد، قطع کرد. پس آن متعالی را جستجو کرد که چون انسان بدان نائل آید، دوباره به این جهان هستی بر نمیگردد خالقی چترودی، ۱۲۶:۱۳۳۲). این درخت نه تنها نمایشگر ،عالم بلکه مبین موقعیت بشر در جهان نیز میشود مسعودی از روایتی مربوط به صابئان یاد میکند که به موجب آن افلاطون گفته است: «انسان گیاهی آسمانی است، زیرا همانند درختی وارونه است که ریشه اش به سوی آسمان و شاخه هایشان به جانب زمین است الیاده، ۲۶۷:۱۳۷۶)
    سرخپوستان قوم هيداتا Hidata در آمریکای شمالی بر این اعتقاد بودند که درخت (Cottonwood) که بزرگترین درخت دره های علیای میسوری است دارای بصیرت و خرد و یاریگر مردمان است مردمان قوم و نیکا در شرق آفریقا، افکندن درخت نارگیل را برابر با مادر کشی میدانستند ساکنان بعضی از جزایر فیلیپین گمان دارند که در گذشتگان بر درختان زندگی میکنند حتی در اروپای قرن بیستم نیز بقایای اعتقاد به درخت را میتوان یافت آیین May tree یا ma pole- در میان دهقانان اروپایی یکی از این جمله است (بهار، ۱۳۷۶: ۴۳ و ۴۴)
    ارواح ایرانیان نیز از دیرباز بر اساس باورهای آیینی کهن و معتقدات قرآنی بر مبنای اعتقادات قرآنی و اسطوره های کهن برای درخت اهمیت زیادی قائل بوده اند. در ادوار کهن ایران «درخت به عنوان ستون عالم هستی شناخته شده و همواره به عنوان یک پدیده مقدس مورد پرستش قرار گرفته است از نیایشهای قابل توجه در اوستا نیایش «برادر درخت است. بر اساس گفته های زرتشت انسانها و درختان به مثابه برادران هستند و بدون یاری و تعاون ،هم توانا به زندگی درست و توسعه یافته ای نمی شوند. درخت نمونه کامل در شکل زندگی گیاهی است همانگونه که در جهان ،جانوری انسان نمودار بالاترین درجه تکامل شناخته میشود به موجب این سرودها قطع درختی بدون آنکه حداقل دو درخت دیگر به جایش غرس شود یک جنایت و یک کردار اهریمنی است (اوستا، ۵۷ و ۵۸). در ادبیات مزدیسنا امرداد امشاسپندی است که نگاهبان نباتات است و هر گلی از آن امشاسپندی است؛ مورد و یاسمن هرمزد را خویش است و یاسمن سپید بهمن را و مرزنگوش اردیبهشت را و شاه اسپرغم شهریور را پلنگ مُشک سپندارمد را، سوسن خرداد را و چمبگ مرداد را و بادرنگ دی به آذر را… (فرنبغ دادگی، ۱۳۸۰: ۸۸). در هر صورت این پدیدۀ پررمز و راز طبیعت در اساطیر ایرانی از ارزش خاصی برخوردار است. از درخت آسوریک، سرو قدافراشته کاشمر، ناژوی وارونه باغ نگونسار مزدک تا هوم و ویسپوبیش از راز آمیزی و نمادین بودن این پدیده زیبای خلقت در اساطیر و باور ایرانیان حکایت دارد.
    گیاه تباری نسب) بردن آفرینش انسان به گیاه اینکه نژادی و نسلی از جنس نوعی گیاه است بر این پیش فرض مبتنی است که سرچشمه زندگی در آن گیاه میجوشد و بنابراین نوع حیات انسان بالقوه، در گیاه وجود دارد. ایــن اعتقاد در اساطیر مختلف راه یافته است. از جمله در اسطوره پیدایش کیهانی ژاپنی «درخت» با اصل آفرینش ارتباط مییابد این اسطوره بر ما معلوم میدارد که در آغاز آسمان و زمین «ایزا ناجی» و «ایزا نامی» جدا .نبودند. آنها با یکدیگر به گونه ای بی نظمی chaos را می ساختند که مانند تخم مرغی بود که در میانش بذری نهفته بود. «نی» بذری است که میتوان آن را در زمان تخم مرغ کیهانی تشخیص داد. از این «نی» آسمان و زمین متجلی شد و از آن اشکال انسانی مرد و زن هستی یافتند الیاده، ۱۳۶۲: ۱۷۴ و ۱۷۵). پیگوت) اسطورۀ آفرینش از «نی» در اساطیر ژاپنی را چنین بیان می کند: «نیای استوار
    از اقیانوس روغنی آغازین سر برآورد و به خدایی بدل شد.

    هم در آن دم، دو خدا یکی نر و دیگری ماده از این خدا هستی یافتند. از این سه گانه کمتر سخن گفته اند اما هم از اینان و در سرزمین بهشتی آنان بود که نسل خدایان و خدابانوان هستی یافت پس روزگاری در از سرانجام دو خدا به نام ایزاناگی» و «ایزانامی» هستی یافتند. ایزاناگی» نر بود و به معنی مرد جذاب و ایزانامی ماده بود و به معنی زن جذاب. سپس «ایزاناگی» و «ایزا نامی از مسیر پلی که غالباً رنگین کمانش می نامند از آسمان فرود آمدند. ایزاناگی» نیزۀ خود را در اقیانوس آغازین فرو برد و با بیرون کشیدن آن از نوک نیزه اش قطراتی فرو چکید و با سخت شدن آن جزیره ئونو کورویا هستی یافت (پیگوت، ۱۳۷۳: ۱۵).

    قبایل استرالیایی ملبورن Melbourne بر این عقیده بودند که نخستین انسان از درخت ابریشم Mimosa) است بنا به اسطوره ای که در هند و چین رواج کامل دارد، نوع بشر کاملاً در طوفان نابود شد، مگر دو جوان، برادر و خواهر که به طور معجزه آسایی، در کدویی از معرکه جان به سلامت بردند آن دو با هم وصلت کردند، گرچه از چنین کاری بیزار بودند و زن جوانسال کدویی زایید و از تخم آن کدو که بر کوه و دشت افشانده شد نژادهای بشر پدید آمدند. همین اسطوره را در هند با دگرگونی هایی باز می یابیم در داستان همسر شاه ساگارا (Sagaraی آید و دهیایی (Ayodhya) به وی مژده دادند که شصت هزار پسر خواهد داشت کدویی زایید که از آن شصت هزار کودک بیرون آمدند نسب بردن به انجیر بن هندی و درخت موز از دیگر اعتقادات اسطوره ای اقوام هندی و قبایل ماداگاسکاری است رک الیاده، ۱۳۷۶: ۲۸۶ و ۲۸۷). افسانه گیاه تباری در ایران باستان نیز همانند دیگر ملل رایج است با عنصری اضافی یعنی مرگ فاجعه آمیز کشته شدن کیومرث در بندهش آمده است: «چون کیومرث به هنگام در گذشت تخمه بداد و آن تخمه ها به روشنی خورشید پالوده شد و دو بهر آن را «نریوسنگ» ایزدی که از جانب اورمزد به پیامبری گماشته شده است نگاه داشت و بهری را اسپندارمد – ایزد نگهبان زمین و دختر اهورامزدا پذیرفت. آن تخمه چهل سال در زمین بود. پس از چهل سال ریباس تنی یک ستون پانزده ،برگ مهلی» و «مهلیانه» (مهری و مهریانه در بندهش هندی از زمین رست. در مهر روز از مهر ماه جشن مهرگان) گیاهی به شکل دو ساقه ریباس به هم پیچیده رویید و سپس این دو بوته چهره بشری یافت هم قد و هم اندازه و هم شکل هم بالا و همدیسه و روح و فرۀ مینوی در آن دمیده شد و به صورت یک جفت به نام مشی» و «مشیانه مشخص شد و از گیاه پیکری به مردم پیکری رسید خالقی چترودی، ۱۳۸۱ (۱۱۷)
    اورمزد اندیشه های اورمزدی را به آنان چنین تلقین کرد که شما تخمه آدمیان هستید شما نیای جهان هستید من شما را بهترین کامل اندیشی بخشیده ام، نیک بیندیشید، نیک بگویید و کار نیک کنید و دیوان را مستایید» (آموزگار، ۱۳۸۰: ۴۵)

    «درخت» در قرآن کریم

    در قرآن کریم در اغلب موارد از درخت با واژۀ «شجر» یاد شده است. لغت شناسان از درخت با این تعبیر که هر روئیدنی که تنه دارد و آنچه را که تنه ندارد «نجم، عشب، حشیش» (قرشی (۱۳۵۳) یاد کرده اند. در قرآن کریم درخت ذیل یکی از عناوین زیر ۲۷
    بار ” به صورت مفرد و جمع آمده است:
    ۱- درخت و تسبیح خداوند؛
    ۲- درخت و سجده در برابر خداوند؛
    درخت نشانه ای بر قدرت خداوند؛
    ۴- استفاده از درخت جهت تمثیل؛
    ۵ نقش درخت در زندگی پیامبران؛
    ۶-درختان بهشتی و جهنمی
    ۷-درختان دنیوی؛
    ۸-نقش درخت در زندگی انسانها و حیوانات ۱۵

    «درخت» در متون عرفانی

    «درخت» در متون دینی و عرفانی از جایگاه خاصی برخوردار است، ابن عربی در رساله شجرة الكون، جهان را مانند درختی تصور کرده که از تخم کلمه «کن» به وجود آمده است و رسول الله (ص) که نور حقیقت محمدیه است ریشه و میوۀ آن درخت کیهانی است. این درخت ستون بی انتها و نردبان حصول به تعالی است (شاهین ۱۳۷۳ (۳۲۸ نسفی با دید دیگری به درخت مینگرد و میگوید: «عده ای معتقدند که بهشت هشت است و در اول هر بهشتی درختی است و هر درختی نامی دارد که آن بهشت را با آن درخت باز می خوانند. هشت بهشت عبارت است از وجود ،مزاج ،عقل خلق، نور، الله، لقا. آدم و حوا در بهشت دوم از درخت مزاج منع شدند و چون به بهشت سوم در آمدند از درخت عقل منع شدند.» (نسفی، ۱۳۴۱ ۳۰۲ و ۳۰۳ طوبی نیز آن درخت مقدسی است که بنا به تفاسیر قرآنی بهشتی است. «طوبی درخت سایه گستری است که مانند درخت کیهانی شاخه و ریشه اش از خاور تا باختر گسترده است. درختی است بهشتی با میوه های یاقوتین و زرین و خورشید (سیمرغ) بر بالای آن می درخشد و از زیر آن چشمه های آب گوارا جاری است. این درخت با درخت ایلیه در آیین برهما و از جهاتی با درخت همه تخمک (هرویسپ، ویسپوبیش شباهت دارد در کشف الاسرار آمده است حضرت رسول (ص) در شب
    معراج آن را دید که بر آن نور عظیم می درخشید (میبدی، ۱۳۷۱، ج ۵: ۴۹۲).
    عین القضاة همدانی درخت زیتون سدرة المنتهی و طوبی و درختی را که در طور سینا روییده و در قرآن کریم بدان اشاره شده یکی میداند و آنها را درخت این جهانی نمی شناسد و از آن به نور محمدی تأویل می کند: «اکنون گوش دار، تُوقَدُ مِنْ شجره مبارکه زیتونه لا شَرقيه ولا غربيهِ يَكادُ زَيْتُها يُضيء (نور (۳۵) ای عزیز محجوبان روزگار این درخت را در دنیا دانند خود ندانند که این درخت در بهشت نیز باشد. دریغا باش تا درخت طوبی را ببینی آنگاه بدانی که درخت سدرة المنتهی کدام است و زیتونه باز کدام درخت باشد… اصل این همه یکی باشد نامهای بسیار دارد گاهی «شجره» خوانند و «طور سینا» خوانند و «زیتون» خوانند و «شجرة تُخْرَجُ مِنْ طور سينا) (مؤمن /۲۰). تو را خود بر سر سر زیتونی رساند دانی که این کوه طور کدام است و لكن أنظر إلى الجبل (اعراف/ ۱۴۳) این کوه باشد. ابن عباس گفت: یعنی انظُرْ إِلى نُورٍ مُحَمَّدٍ عليه السلام و نور محمد را کوه میخواند که کان و وطن جمله از نور اوست عین القضاة، ۱۳۵۶:۲۶۳ و ۲۶۴).

    «درخت» و گیاه در شعر سهراب

    در میان شاعران نوگرا سهراب سپهری با طبیعت و تصاویر آن انسی غریب دارد. سهراب شاعری است که طبیعت را خوب میشناسد. در شعر او گل، گیاه، سبزه، درخت، شقایق و شب بو جان میگیرند و به سماع و پایکوبی میپردازند؛ سهراب تضادی در طبیعت نمی بیند؛ به نظر او در طبیعت همه چیز چنان است که باید باشد مهم این است که ما برای دیدن حقیقت چشمها را شستشو دهیم و گرنه گل شبدر چیزی از «لاله قرمز»، کم ندارد. خواهر سهراب میگوید سهراب در آغوش طبیعت زنده و ملموس و همگون با وجودش میبالید و سالها را پشت سر می گذاشت… گیاهان در زندگی کودکانه ما جایی مهم و مؤثر داشتند. ما تمام درختان و گیاهان را میشناختیم و با آنها انس و الفت داشتیم، درختان انار، خوشه های انگور درخت عرعر بید و…. گیاهانی چون ختمی، پنیرک و گل همیشه بهار» (سپهری، ۱۳۸۲ (۱۷)
    انس با طبیعت او را همچنان به سوی خود میکشاند و شهر آهن و صنعت نمی تواند وی را از طبیعت که یادگار سالهای کودکی و جوانی اوست جدا سازد. از این رو شاعر گریز از زندگی شهری و بازگشت به زندگی سادۀ طبیعی را توصیه می کند، وی در کوچه باغهای پر طراوت زندگی که رسم خوشایندی دارد به گشت و گذار می پردازد، «نبض گل ها را میگیرد با عادت سبز درخت آشناست و صدای نفس باغچه را می شنود و باور دارد که تا شقایق هست زندگی باید کرد و در پی ادراک لحظه های ناب به دوران کودکی گذر می کند و باری دیگر با طبیعت و هستی ارتباط مییابد و دلیل ماندن و بودن را در «درخت» می یابد در حالی که زندگی ماشینی انسان را به بریدن از طبیعت محکوم میکند سهراب با استدلال از هستی درخت به ضرورت بودن میرسد. هر چند در بازگشت به دنیای خویش متوجه فاصله ای بزرگ میشود فاصله انسان ماشینی امروز با انسان دیروز و او را یأس فرا میگیرد اما این یأس ملوّن است:
    در باغ / یک سفرۀ مأنوس پهن / بود / چیزی وسط ،سفره شبیه ادراک منور / یک خوشه انگور / روی همه شائبه را پوشید / تعمیر سکوت گیجم کرد / دیدم که درخت هست / وقتی که درخت هست / پیداست که باید بود/ باید بود / و ردّ ولایت را / تا متن سپید/ دنبال کرد / اما / ای يأس ملون سپهری، ۱۳۶۳: ۴۱۸ و ۴۱۹)
    «درخت» و اسطوره آفرینش در شعر سهراب چرا سهراب این چنین درخت و تصاویر آن را مضمون مایه شعری خویش می کند؟ در جست وجوی عنصر درخت در شعر سپهری خطاست که بیشتر به دنبال تلمیح مایه های قرآنی و یا توجیه بر اساس آموزههای عرفان اسلامی باشیم زیرا شعر سپهری تنها میوه عرفان ایرانی نیست بلکه آمیزه ای از آیه های قرآنی و عرفان اسلامی با عرفان شرق و اساطیر است. سهراب با استفاده از نماد درخت خواننده را به آغاز آفرینش میبرد؛ از کنار تغزل عبور می کند و از زمان مهرگیاهی اش با زن اساطیری سخن می گوید:
    من از کنار تغزل عبور میکردم و موسم برکت بود / و زیر پای من ارقام شن لگد میشد / زنی شنید / کنار پنجره ،آمد نگاه کرد به فصل / در ابتدای خودش بود / و دست بدوی او شبنم دقایق را / به ترمی از تن احساس مرگ بر می چید / من ایستادم / و آفتاب تغزل بلند بود / و من مواظب تبخیر خوابها بودم / و ضربه های گیاهی عجیب را به تن ذهن / شماره می کردم: / خیال می کردیم / بدون حاشیه هستیم/ خیال میکردیم/ میان متن اساطیری تشنج ریباس / شناوریم/ و چند ثانیه غفلت، حضور هستی ماست / در ابتدای خطیر گیاه ها بودیم/ که چشم زن به من (سپهری، ۱۳۶۳: ۳۲۴ و ۳۲۵)
    بی تردید سهراب در این شعر به خلقت آغازین انسان از ریواس» اشاره دارد. چنان که گفته شد پس از کشته شدن کیومرث به دست ،اهریمن پس از چهل سال شاخه ای ریواس می روید که دارای دو ساق است و پانزده ،برگ این پانزده برگ مطابق با سالهایی است که «مشیه» و «مشیانه» نخستین زوج آدمی، در آن هنگام دارند.
    در شعر باغ همسفران باز به گیاه عجیب اشاره کرده است: صدا کن مرا صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید (سپهری، ۱۳۶۳، ۳۹۵).
    گیاه عجیب همان گیاهی است که به عنوان درخت نیاکان اسطوره ای محسوب می شود. در «صدای پای آب از اساطیر ایرانی گذر میکند بدون اینکه اسمی از «نیلوفر» ببرد با عنوان گیاه ما را به اسطوره های اول آفرینش در باور هندیان میرساند:
    اهل کاشانم، نسبم شاید برسد به گیاهی در هند / به سفالینه ای از خاک سیلک (سپهری، ۱۳۶۳: ۲۷۴) گاهی چنان اشتراکی در سخنان سهراب با تفکرات کهن هندی و ژاپنی و چینی یافته می شود که گویی با آراء و عقاید عارف معروف معاصر هندی کریشنامورتی آشنا بوده است، حتی گاه منظر نگاه «بودا» در دیدۀ او جلوه بیشتری دارد زیرا آنجا که در شرق اندوه می گوید: قرآن بالای سرم بالش من انجيل و يستر من تورات و زیرپوشم اوستا و چون بر چنین بستر و بالینی به خواب میرود جز اولین رویای «بودا» را در «نیلوفر آب» نمی بیند. گفته شده است که در اساطیر مفهوم پورانی (Furanique) ولادت برهما (یعنی ولادت برهما بر حسب (پوراناها با مضمون تزیینی ساقه زیرزمینی که از نشان آب سر بر می کشد تطبیق می.کند obajaja نامیده شده یعنی زاده لوتوس (نیلوفر) که از ناف ویشنو روییده است. رمز «لوتوس» یا ساقه زیرخاکی ای که از آب یا از علامت آب سر بر می کشد نشانگر منشأ یا منبع صدور عالم است در این تصویر آب نمودار چیزی است که هنوز به ظهور ،نپیوسته یعنی جهان جرثومه ها و عالم کنم و اختفاست و رمز گل، نمودگار تجلی و حدوث کیهان است الیاده، ۱۳۷۶: ۲۷۳ و ۲۷۴).
    «نیلوفر» (لوتوس) گلی است که در آغاز بود و هستی از آن نشأت یافت، «نیلوفر» مظهر خروج خورشید از آبهای آشفتگی آغازین است نیلوفر گل نور، مظهر ماندگار است، شکوفه اش یعنی بسط اشراق نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است. نیلوفر یعنی زمین عالم هستی که در آبهای امکانات بی پایان می.شکند ماتریس شمسی است که با طلوع خورشید باز و با غروب آن بسته میشود و این خود مظهر تجدید حیات شمسی است بنابراین مظهر همه روشنگری ها آفرینشها باروری تجدید حیات و بی مرگی و کمال زیبایی است (رک ضرابیها، ۱۳۸۴: ۲۴۷)
    همین نیلوفر است که تولد دوباره را برای شاعر به ارمغان آورده، استعدادهای او را شکوفا کرده و ساقه اش را به اصل انسانیت پیوند داده است. در شعر «نیلوفر» اذعان می کند که این گیاه اشراق و مکاشفه را در او پدید آورده است. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی، زیرا ریشه هایش در لجن است و به سمت بالا میروید و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد می کنند ریشه اش مظهر ماندگاری، ساقه اش بند ناف که انسان را به اصلش پیوند می دهد. ساقه نیلوفر نماد اوج معنوی است که برای بودا مقدس است چنان که ظهور بودا به صورت شعله صادره از نیلوفر تصویر میشود و این شعله به معنی مكاشفة الهي است. بسامد بالای نیلوفر در شعر سهراب حاکی از توجه وی به مناسبات سری میان درختان و گیاه و گیاه تباری انسان است.
    بام ایوان فرو میریزد / و ساقه نیلوفر بر گرد همۀ ستونها می پیچد کدامین باد بی پروا / دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟ / نیلوفر و بید / ساقه اش از ته خواب شقاقم سرکشید / من به رویا بودم / سیلاب بیداری رسید سپهری، ۱۳۶۳: ۱۱۹ و ۱۲۰)۔

    هم پیوندی درخت و اشراق در شعر سهراب

    سهراب گذشته از ارتباط درخت و اسطوره ،آفرینش به هم پیوندی درخت و اشراق نیز توجه دارد. این توجه حاصل تأثر از اساطیر ایرانی و هندی است. زیرا وی علاوه بر اینکه به اصل آفرینش اساطیر ایرانی میرود و با زن اساطیری از مهرگیاهی اش سخن می گوید نیلوفر را به عنوان رمز اشراق از یاد نمی برد. این هم پیوندی نه فقط در نیلوفر بلکه در درخت نیز دیده میشود.
    گیاه و درخت با نمادهای روشن چون ماه و خورشید و گاه با آتش ارتباط می یابد تا طراوت و بالندگی خود را در حرکت به سوی خورشید تجلی بیشتری دهد. در تمدنهای اولیه ایران و عیلام ماه اولین خدایی بوده است که پرستش میشد نمادهای ماه و در کنار آن درخت و بز که بیشترین نقش روی اشیاء را تشکیل میدهد می تواند مؤید این نکته و ارتباط نمادین ماه و درخت باشد (خالقی ،چترودی، ۱۳۳۲ (۱۱)
    ماه نماد حیات گیاهان و جانوران و رشد دهنده آنها و روشنی و سپیدی شب است. در اساطیر ایرانی، ماه نگاهدار تخمه گاو است که در پدید آمدن حیات گیاهی و جانوری نقش عمده ای دارد. نماد ماه بعدها به خورشید بدل میشود از زمانی کـه بشـر بـه زنـدگی کشاورزی روی آورد و دریافت که نور و حرارت سبب باروری زمین و پرورش گیاهان و موجب گرم کردن و نیرو بخشیدن به انسان میشود خورشید به جای ماه ستایش شد. خورشید با گرما و نور خود در روز باعث نابودی دیوها و پلیدی ها می شد. خورشید مظهر گرما، نور، خشکی و تابستان بود از گلها و گیاهان نیلوفر آبی لوتوس و گل آفتابگردان، از درختان نخل و سرو و کاج نمادهای خورشید هستند.
    جالب توجه است که نام بسیاری از درختان در اصل ،لغت به معنی آتش، درخشنده و نور است. خود کلمه درخت در لاتین arbor به معنی پدر آتش است. این کلمه در زبان فرانسوی arbre و در ایتالیا albor خوانده میشود.
    در شعر صدای پای آب ،سهراب این هم پیوندی به صورت پررنگ تری دیده می شود؛ «شب بو»، «کاج»، «گیاه»، «گل سرخ» «سرو» و «اقاقی» همگی با آگاهی و اشراق ارتباط دارند: و خدایی که در این نزدیکی است / لای این شب بوها پای آن کاج بلند / روی آگاهی آب، روی قانون گیاه / من مسلمانم / قبله ام یک گل سرخ جانمازم چشمه مهرم نور. دشت سجاده من من وضو با تپش پنجره ها میگیرم در نمازم جریان دارد ،ماه جریان دارد طیف / سنگ از پشت نمازم پیداست همه ذرات نمازم متبلور شده است / من نمازم را وقتی میخوانم / که اذانش را باد گفته باشد سر . گلدسته سرو من نمازم را پی تکبیرة الاحرام علف میخوانم، بی قد قامت موج / کعبه ام بر لب آب / کعبه ام زیر اقاقی هاست / کعبه ام مثل ،نسیم میرود باغ به باغ میرود شهر به شهر… باغ ما در طرف سایه دانایی بود / باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه و…. (سپهری، ۱۳۶۳، ۲۷۲ تا ۲۷۴

    گذشته از آن که درخت به عنوان عالم صغیر شناخته شده است از آن به عنوان «خانه خدا نیز یاد شده است این موضوع به نحو ستایش انگیزی در ورد یا دعایی بابلی که غالب شرق شناسان آن را ترجمه کرده اند محفوظ مانده است: «در Eridu (مرکز جهان، ناف عالم واقع درخت Kiskanu نمایشگر همۀ خصائل درخت کیهانی) سیاهی روییده، که در مکانی مقدس آفریده شده ،فروغش فروغ لاجورد تابان است، و به سوی دریای محيط apsu گردن میکشد ،این راه گشت و گذار Ea در Eridu فراخ نعمت است، خانه اش استراحتگاهی برای Bau) ایزد) فراوانی و رمه ها و برزیگری است….» (الیاده (۲۶۴ :۱۳۷۶
    «نشانه های ظهور خداوند در گیاهان را حتی در متون و دایی نیز مشاهده می کنیم. علاوه بر آشواتا آچواتها (Acvatha) که رمز کیهان است ریشه در هوا و شاخه ها در زیر و سرودهای و دا برگهای آناند و هر که آن درخت را بشناسد و دا را می شناسد می توان دیگر تجلیات خداوند در گیاهان را در آن دسته از متون و دایی دید که حاکی از «تجربه مذهبی عامه ناس است یعنی ضوابط کهن به طور عینی در آن محفوظ مانده است. الیاده، ۱۳۷۶: ۲۰۷) .
    در آغاز شعر، گیاه جایگاه خداست و آنگاه باغ محل تجلّی خدا می گردد. باغی در سایه دانایی و باغی که جایگاه گره خوردن گیاه و احساس است. در آمیختن درخت، گل، و باغی که یادآور میوه ممنوعه – بنا به تفاسیر میوۀ شناخت و معرفت است، اساطیر را با ادیان پیوند می دهد.
    گل شب بو» نماد پاکی و معصومیت و یادآور بهشت است، «کاج» رمز جاودانگی و بی مرگی است و چنان که از برخی نقشهای کهن بر می آید میترا (خدای خورشید) از کاج زاده شده است گل سرخ از لحاظ رمزآلودی همسان نیلوفر است، نماد کمال آسمانی و رنج زمینی را با خود دارد هم ابدیت است و هم زندگی گل سرخ مظهر نور الهی عالم و تولد دوباره روحانی پس از مرگ جسمانی است «سرو نماد حیات و زندگی است این درخت مخصوص خورشید است بنا به باور ایرانیان سرو درختی است که زرتشت از ۱۸بهشت آورده است، اما «اقاقیا» که بر خلاف شعر کهن در شعر نو زیاد از آن یاد میشود گلی است با خوشه های سفید در فرهنگ مسیحیت تاج خار مسیح از خارهای اقاقیا بافته شده بود رنه گنون معتقد است که شعاعهای تاج ،خار همان شعاعهای خورشید است. بنابراین نماد اقاقیا به تفکر طریقت عرفانی و شناخت اشیای پنهان و رازآمیز متصل می شود از این رو میبینیم که اقاقیا در همه جا به ارزشهای مذهبی وابسته است پس اقاقیا سرشار از اشراق و نور و روشنایی است و نیز رک ضرابیها، ۱۳۸۴: ۷۴۸ تا ۷۶۵)
    در شعر فوق سهراب به «قانون گیاه نیز پایبند است. بین آگاهی و قانون، و بین آب و گیاه تناسب وجود دارد آگاهی استعاره از روشنی است اما منظور از قانون گیاهان رشد و تکامل و طراوت و سرسبزی است پس خداوند در همه جاست؛ در روشنی آب و در طراوت گیاه، و انسانی که با طبیعت انسی دارد به خدا نزدیک است. به موجب آموزشهای اوستا نیز «درخت» خود قانون است قانونی که نباید آن را زیر پا گذاشت قانونی که در مسیر زندگی انسان همواره جریان داشته او را با خدا پیوند می دهد (اوستا، ۵۷، ۵۸).
    اشراق و معرفت به واسطه درخت در شعر مسافر نمود بهتری می یابد
    سفر مرا به زمینهای استوایی برد و زیر سایۀ آن بانیان سبز تنومند / چه خوب یادم هست / عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد / وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت / من از مصاحبت آفتاب می آیم / کجاست سایه؟ (سپهری، ۱۳۶۳: ۳۱۹).
    سهراب در این بند به صراحت از عبارتی که به خاطر آورده می گوید و از آنجا که واژۀ «عبارت» امروز به پارۀ نوشتار» اطلاق میشود تا گفتار، پس می توان حدس زد که سهراب با دیدن درخت بودا Boodhi tree” یا درخت حکمت عبارتی از یک کتاب را به یاد می آورد.
    این چهار صفت توضیحی از زرتشت و درخت کاج هر دو تاست یعنی وجه شبهی است بین زرتشت و کاج از آنجا که در شمایل نگاریهای اولیه نقاشان بودایی، درخت بانیان نیز نمادی از بود است مشخص میشود که سهراب نیز با چهار صفت وسیع، تنها سر به زیر و سخت به نحو زیبایی توصیفی هم از درخت بانیان و هم از بودا به دست میدهد وسیع تنومندی و گستردگی شاخه های درخت و عظمت بودا؛ تنها تنهایی تنه درخت در معبد و تنهایی سلوک بودا، سر به زیر شاخههای آویزان درخت و آرامش، سلوک و تواضع بودا، و بالاخره سخت سفتی تنه درخت و سرسختی بودا در راه حقیقت اقبال قره شیران ۱۳۸۶(۲۴۷ ۲۴۶
    شاعر با طرح سفر به زمینهایی استوایی و سخن از «بانیان ما را با مدرسه کریشنامورتی پیوند میدهد که کریشنا در زیر درخت بانیان انجیر (بنگالی) موعظه می کرد، بانیان (banyan) یا انجیر بنگالی از درختان مقدس هند .است ریشههای هوایی آن چون به زمین می رسند، تنه جدیدی ایجاد میکنند اما از مصراع های بعد شعر چنین بر می آید که منظور شاعر از بانیان انجیر معبد یا بویا پیپال است که با انجیر بنگالی متفاوت است. بودا نیز زیر درخت انجیر معبد به اشراق رسید.
    به طور کلی درخت انجیر در قرآن کریم نیز مقدس شمرده شده است تا جایی که بدان سوگند یاد شده است و التين والزيتون و طور سینین (تین (۱) در آسیای شرقی درخت انجیر در پرورش روح نقش به سزایی دارد و شامل انواع گوناگون انجیر، اعم از انجیر معابد یا بانیان (انجیر هندی و انجیر مقدس گیاه شناسان میشود. انجیر بن سرمدی اوپانیشاد بهگوتگیتا همان درخت کیهان است که زمین را به آسمان وصل می کند. این نوع درخت همین نقش را در آیین بودا بر عهده دارد پیپاله که در پای بودا به اشراق رسید همان درخت بودی، با محور کیهان همسان است. این درخت در شمایل نگاریهای اولیه نماد شخص بـودا است و بودا با اشکال مختلف این محور مخلوط میشود ضرابیها، ۱۳۸۴: ۱۰۹۹) البته بعید نیست که سهراب هم کریشنامورتی و هم بودا را در نظر داشته باشد مخصوصاً که پیروان کریشنامورتی او را تجسم بودا میدانستند. در اساطیر هند آمده است سیدرته از بازگشت به خانه دوری گزید اما هنوز پس از هفت سال آوارگی به روشن شدگی نرسیده بود اکنون سی و پنج سال از عمر سیدرته سپری شده بود سیدرته به کشور مگده رسید و بر آن شد که آخرین تلاش خویش را برای دست یابی به روشن شدگی به کار گیرد. نزدیک شهر «او روویلا به حالت چهار زانو زیر درخت روشنی که همزاد او بود نشست و بر آن شد تا روشن شدن هم در آن حالت بماند» (ایونس، ۱۳۷۳: ۲۵۶) گفته شده است که بودا حدود ده سال ریاضت کشید اما به حقیقت دست نیافت تا عاقبت از راه جاده سرنات به طرف به نارس میرود در آن زمان هنوز سیدارتا بود و نه بودا، زیر درخت انجیر معبد مینشیند چند بار شیطان میآید تا او را فریب دهد اما نمی تواند، سیدار تا سرانجام حقیقت جاودانی را کشف میکند احتمالاً آفتاب» ایهامی به سرزمین استوایی هند و تابستان و نیز به معنی لغوی بودا دارد که در سانسکریت به معنی روشن و آگاه میباشد و باز در همان شعر می گوید: ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت ولی هنوز سواری است پشت باره شهر / که وزن خواب خوش فتح قادسیه به دوش پلک تر اوست (همان: ۳۲۲) شاعر تلویحاً به خود اشاره میکند که چون بودا هنوز زیر سایه آن بانیان سبز تنومند ایستاده است.
    سهراب در بند دیگر همان شعر از هم پیوندی نور و درخت در قرآن کریم نیز سود جسته است: و ای تمام درختان زیت خاک فلسطین / وفور سایه خود را به من خطاب کنید / به این مسافر تنها که از سیاحت اطراف «طور» می آید و از حرارت تکلیم در تب و تاب است (همان، ۳۲۱) که شعر به تافتن نور از درخت اشاره می کند. در شبی سرد که همسر حضرت موسی را درد مخاض فرا گرفته موسی متحیرانه به دنبال
    آتش است، نور خدا از درخت متجلی شده ندای «انی اناالله» در میدهد: ۲۰ فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الأَجَلَ و سارَ بأَهْلِه أَنَس مَنْ جانب الطُّور ناراً قَالَ لِأَهْلِهِ امْكْنُوا إِنِّي آنست ناراً لَعَلَّى أَتيكُم مِنْها به خبر أَوْ جَدْوَةِ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ. فَلَمَّا اتيها نُودِيَ مِنْ شاطئ الوادِ الايْمَنِ فى البقعةِ المُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ العَالَمِين(قصص: ۲۹ و ۳۰) شعر هم سطر هم «سپید» با «صبح» آغاز میشود مظهر نور و امید و با بیخودی و کشف پایان می پذیرد، اما رسیدن به این بیخودی و کشف جز با وجود «درخت» که واسطه بین عالم ملک و ملکوت است ممکن نیست زیرا در نظام اندیشه ،انسان درخت به عنوان رکن هستی و ارتباط میان زمین و آسمان و ستون گیتی تلقی می شود و معنا می یابد:
    صبح است / گنجشک محض میخواند …. بین درخت و ثانیه سبز / تکرار لاجورد / با حسرت کلام می آمیزد / اما / ای حرمت سپیدی کاغذ / نبض حروف ما / در غیبت مرکب مشاق میزند / در ذهن حال / جاذبه شکل / از دست می رود / باید کتاب را بست / باید بلند شد / و در امتداد وقت قدم زد / گل را نگاه کرد / ابهام را شنید / باید دوید تا ته بودن / باید به بوی خاک فنا رفت / باید به ملتقای درخت و خدا رسید / باید نشست / نزدیک انبساط جایی میان بیخودی و کشف (سپهری، (۴۲۸۴۲۶ :۱۳۶۳
    گفتیم که درخت مظهر اتصال زمین و آسمان است به گونه ای که ریشه هایش در خاک و شاخه هایش در افلاک هستند درخت هم مظهر عالم متعین است و هم مظهر عالم وحدت، به همین دلیل مظهر زندگی ابدی است. نماد روح سبزی که نامیرا و جاودان است، تجلی رحمت الهی است که بیداری اصیل را گواهی میدهد بنابراین، درخت به طور بارز تجلى حق است همچنان که در کوه طور تجلی حق از درخت بر موسی علیه السلام جلوه کرد، پس یک رابطه تنگاتنگی بین درخت و خداوند وجود دارد و یک نقطه اتصالی بین آنها برقرار است و ما باید به نقطه ملاقات درخت با خداوند برسیم، به محل تلاقی آنها و این ادراک فقط از طریق شستن چشمها و ذهنها امکان پذیر است. نگاه را باید از عادات غبار گرفته تطهیر کرد تا ملتقای درخت و خدا را ببیند. اما شعر «نشانی» نقطه اوج این هم پیوندی است در این شعر پررمز و راز رهگذری سؤال می کند و از نشانی دوست میپرسد بیشک دوست محبوب ازل است و رهگذر که خود رهروی است منازلی بر می شمارد که بی شباهت به هفت مرحله سلوک نمی تواند باشد، سپهری در این شعر هفت نشانی را برای رسیدن به خانه دوست بر می شمارد. ۱- درخت سپیدار -۲ کوچه باغ – گل تنهایی -۴ فوارۀ اساطیر زمین و ترس شفاف ۵- صمیمیت سیال فضا -۶ کودک روی کاج ۷- لانه نور
    نخستین نشانه برای رسیدن به…. دوست سپیدار است درختی مرتفع که برگهای سفید پنبه ای دارد و نیز چوبش سفیدرنگ است تداعی کننده نور سپیدار را میتوان مجاز جزء به کل برای طبیعت دانست زیرا سایر نشانه هایی که رهگذر میدهد ایضاً خواننده را به یاد طبیعت میاندازند کوچه ،باغ ،کل خواره به معنای چشمه آب)، «کاج»، و «لانه جوجه) (پاینده، ۱۳۸۳: ۲۸).
    شاعر از سپیدار که از درختان مقدس و نماد بلندی و جاودانگی است آغاز میکند و به لانه نور که استعاره از ملکوت و جبروت است میرسد لانه نور که بر بالای کاج بلند قرار دارد و آخرین منزل مطلوب ،است همپیوندی درخت و نور را بهتر به نمایش می گذارد در واقع لانه نور که مرکز ،الوهیت مکان اولیه معرفت الهی و مظهر زندگی ناب است با کاج که نماد راستی، نیروی حیات، مظهر جاودانگی و راستی و رمز معراج است
    پیوند می یابد
    خانه دوست کجاست؟ / در قلق بود که پرسید سوار / آسمان مکثی کرد / رهگذر شاخۀ نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: / ترسیده به درخت / کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است / و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است / می روی تا ته آن کوچه که از پشت ،بلوغ سر به در میآرد / پس به سمت گل تنهایی می پیچی / دو قدم مانده به گل پای قواره جاوید اساطیر زمین میمانی / و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد / در صمیمیت سیال فضا خش خشی میشنوی / کودکی میبینی / رفته از کاج بلندی بالا / جوجه بردارد از لانه نور و از او میپرسی خانه دوست کجاست؟ (همان: ۳۵۸ و ۳۵۹) در مجموع میتوان گفت که سهراب به خاطر عشق به طبیعت و آشنایی با عرفان شرق و دنیای اسلام مدام به این نکته اشاره داشته است که نباتات تجلی بخش حیات و زندگی ای است که هر چند گاه یکبار تجدید میشود. در نظر سهراب درخت یا گیاه هرگز از جهت درخت بودن یا گیاه بودن مقدس نیست بلکه به دلیل اینکه تجلی گاه خداست ارزش می یابد و از این رو سهراب با طرح نمادهای گیاهان و درختان و ستایش و گرامیداشت آنها، سراسر حیات و هستی کیهان را به عنوان نمودگار خوب خدا می ستاید.

    پی نوشت ها

    ۱ در قرآن کریم نیز به این باور اشاره ای شده است:
    أولم ير الذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمواتِ والأرْض كانتا رتقا ففتقناها (۳۰:۲۱) آیا ندیدند آنان که کافر شدند که آسمانها و زمین بسته بودند پس آنها را گشاده گردانیدیم
    ۲ درخت آسوریک که اولین جلوۀ پرشکوه درخت در شعر فارسی است مناظره ای است بین بز و درخت خرما عده ای درخت آسوریک را از آثار ادبی دوره اشکانی دانسته اند (بهار، ۱۳۷۳، ج ۱: ۴۰) — درخت سروی که زرتشت از بهشتآورد و گشتاسب پس از پذیرفتن دین بهی برای گسترش این آیین آن را در مقابل آتشکده مهر برزین در کاشمر کاشت و بر آن سرو سهی نوشت که «گشتاسب دین بهی را پذیرفت به این ترتیب این سرو اولین پرستشگاه و قبله زردتشتیان و نماد درخت بهشتی و اسطوره ای ایران گردید.
    ۴ باغ نگونسار باغی است که پیروان مزدک را در آن دفن کردند. در سیاست نامه درباره این باغ آمده است به فرمان انوشیروان مزدک و پیروانش را در میدان ،چوگان نگونسار تا نیمه بدن در چاه ها دفن کرده و هلاک نموده اند (نظام الملک، ۱۳۷۵: ۲۴۶ – ۲۴۸). ۵- هوم درختی است که در همه جا به هم رسد شبیه به گئوکرنه و گره های آن نزدیک به هم باشد و پارسیان زردشتی در وقت زمزمه به دست گیرند (دهخدا، ۱۳۵۷). ۶- ویسپوبیش یا درخت همه تخمه گونه سپید هوم است و در اوستا گئوکرنه» خوانده می شود. بنابر اسطوره ها این درخت درخت آغاز آفرینش و عامل پیوند آسمان و زمین است. این درخت که درمان بخش همه دردها و داروی بی مرگی روز رستاخیز است بر کوه البرز روییده است و خورشید و به بیانی دیگر سیمرغ بر آن آشیانه دارد فرنبغ دادگی، ۱۳۸۰: ۱۲۵). ۷ در قرآن کریم ! لفظ شجر به معنی «مشاجره و منازعه نیز به کار رفته است: فَلا و ربِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حتى يُحَكِّمُوك فيما شَجَرَ بَيْنَهُم ثُم که این به معنای درخت نزدیک است و با آن مناسبت دارد چرا که منازعه را از آن جهت تشاجر (مشاجره) گویند که سخن دو خصم یا خصوم مثل برگ و شاخه درخت به هم مختلط میشوند (قرشی، ج ۴، ۷). اشاره به آیه قرآنی المْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمواتِ و مَنْ فِى الأَرْضِ والشَّمس والقَمَرُ والنُّجوم والجِبَالُ والشَّجَرُ و الدواب و كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ: آیا ندیدی که بر خدا سجده میکند هر که در آسمانها و هر که در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوه ها و درخت و جنبندگان و بسیاری از مردمان (۱۸:۲۱).
    ۹ اشاره به آیه قرآنی و النجم والشَّجَر يَسْجُدان، و ستاره و درخت یا گیاه) سجود می کنند (۶:۵۵).
    ۱۰ اشاره به آیاتی نظیر:
    انتم تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزارعون لَوْ نشاءُ لَجَعَلنَاهُ حُطاماً.. أنتم أنشاتُم شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ المُنْشِئُونَ: آیا شما می رویانید یا مائیم رویانندگان اگر بخواهیم هر آینه آن را خشک گردانیم. آیا شما درختش را آفریدید یا ما آفرینندگان. هستیم (۶۳:۵۶، ۶۴، ۷۲)
    ۱۱- خداوند گاهی برای تفهیم مطالب به تمثیل دست زده که از آن جمله است:
    الف) تشبيه كلمه طیبه به درخت در آیه المْ تَرَ كَيف ضَرَبَ الله مثلاً كلمة طيبة اصلها ثابت وفرغها في السَّماءِ» و آیا نمی بینی که چگونه خدا مثل زد کلمۀ پاکیزه را که چون درخت پاکیزه ای است که اصلش ثابت و فرعش در آسمان دیده میشود(۲۴:۱۴)
    ب) تشبیه کلمه خبیثه به درخت در آیه:
    وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَهِ كشَجَرَةِ حَبيثه اجتنتْ مِنْ فَوْقِ الأرض مالها من قراره: و مثل کلمه پلید چون درخت پلیدی است که از روی زمین ریشه کن شده باشد و آن را هیچ قراری نباشد (۲۶:۱۴) ج تشبيه كلمه خبیثه (شرک) به درخت:
    … الشَّجَرَةَ المَلْعُونَة فى القرآنِ وخَونَهُم فَما يَزيدُهم الاطغياناً كبيراً آن درخت لعنت شده در قرآن، و بیم میدهیم ایشان را پس آنها را جز زیاده روی بزرگ اضافه نمی شود (۶۲:۱۷).
    -۱۲ نقش درخت در زندگی پیامبران بدین قرار است در زندگی حضرت آدم مربوط به نزدیک شدن آدم و همسرش به شجره ممنوعه و خوردن میوۀ آن و در نتیجه بیرون شدن از بهشت (ر. ک: ۱: ۳۴) در داستان حضرت یونس خداوند پس از رهایی یونس از شکم ماهی درختی از کدو بر بالای سر او رویاند تا در سایه آن آرامش یابد و از میوه اش بخورد و نیرو و توان خود را بازیابد (رک: ۳۷: ۱۴۵ و ۱۴۶) در زندگی حضرت موسی با شکوه ترین لحظه زندگی این پیامبر زمان برانگیخته شدن او از طرف خداست که خداوند او را از پس درختی مورد خطاب قرار داد و او را به هدایت بنی اسرائیل و مبارزه با فرعون برانگیخت (۳۰:۲۸) و نیز در جریان تبدیل اعجاز موسی در تبدیل عصا به اژدها (۷۱:۲۰) در زندگی حضرت مسیح به جریان تولد عیسی و تکان دادن درخت خرما توسط حضرت مریم (۲۵:۱۹ و ۲۶) و بالاخره در زندگی پیامبران اسلام درباره یکی از حوادث زندگی رسول اکرم که در سال هفتم هجری به وقوع پیوست و پیامبر از مؤمنان در زیر درختی بیعت گرفت و به بیعت رضوان معروف شده اشاره دارد.(۱۸:۴۸)
    ۱۳ در آیات مختلفی به درختان بهشتی و سایه دار بودن آنها (۱۴۷۶) و انواع آنها (۶۸:۵۵، ۲۳:۷۸، ۲۸:۵۶ و ۲۹ و در آیات ۶۲:۳۷ تا ۶۷ و ۴۳:۴۴ تا ۴۶ به زقوم درخت جهنمی اشاره دارد.
    ۱۴- از آنجا که نخستین مخاطبان قرآن کریم را اعراب تشکیل میدادند از این رو در این کتاب به محیط زندگی آنها پرداخته شده و به درختانی که در محیط آنها بوده است نظیر نخل خرما)، عنب (انگور)، زیتون، رمان ،(انار)، سدر (کنار) و… اشاره شده است.
    ۱۵- خداوند در آیاتی از جمله ایجاد آتش از درخت و ایجاد خانه برای زنبور عسل به سودمندی درخت در زندگی انسانها و حیوانات می پردازد: الذي جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الاخْضَرِ ناراً فاذا انتم منه توقدون آن که از درخت سبز برای شما آتش را ایجاد کرد پس آنگاه شما از آن بر می افروزید (۸۰۳۷) و أَوْحَى رَبُّكَ الى النحل أنْ اتَّخذى مِنَ الجبال بيوتاً و مِنَ الشَّجَر و مِمَّا يَعْرِشُون: و وحى فرستاد پروردگار تو به سوی زنبور که بگیر از کوه ها خانه ها و از درخت و از آنچه بسازند از چوب (۷۰:۱۶). ۱۶- در شعر کهن نیز شیفته بودن نیلوفر بر آفتاب بازتاب یافته است که از آن جمله است خورشیدی و نیلوفر نازنده منم تن غرقه به اشک در شکر خنده منم (خاقانی)
    خورشید مجال تو منم خاکستر آتش خیال تو منم(خاقانی)
    نه تو فروتری اندر بزرگی از خورشید نه من به خدمت تو کمترم ز نیلوفر(مسعود سعد)
    ۱۷ این هم پیوندی اشراق و درخت در شعر کهن عرفانی نیز دیده میشود مثلاً با تأمل در نی نامه مولانا روشن میشود صوفیان ایرانی که عشق جانسوزی را که به آتش مقدس مانند کرده اند – آتشی که جز خدا همه چیز را میسوزاند از نی که گیاه است، در می یابند بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد (مثنوی، دفتر اول ابیات اول و دوم)
    یا در داستان دقوقی که از موضوعات قابل بحث مولانا در قالب داستان تمثیلی است دیده می شود که چگونه نور و درخت همپیوند میشوند. دقوقی عارف پرهیز کار در همه جا به دنبال حقیقت است. یک روز در ساحل منظره ای شگفت انگیز میبیند. هفت شمع روشن که شعلۀ آنها به آسمان میرود، در همان حال هفت شمع به یک شمع تبدیل میشود آنگاه شمع ها به صورت هفت مرد نورانی در می آیند سپس هر یک از آن مردان به صورت درختی نمایان میشوند و چون باز جلوتر می رود هفت درخت به یک درخت تبدیل میشوند و باز دقوقی جلوتر میرود یک درخت به هفت درخت…. (مثنوی دفتر سوم، ابیات ۱۹۲۴ تا ۱۳۰۹)
    ۱۸- تصوير مفاهیم درخت زندگی درخت کیهانی آزادگی و همراهی آن را با نور و خورشید می توان در تابلوی زیبایی که وان گوگ با نام «جاده درخت سبز» آفریده است، دید. در این تابلو درخت سرو، رمز جاودانگی و نامیرایی است است و همچون درخت کیهانی غول پیکری که زمین را به آسمان  می پیوندد و ماه و خورشید آن را در میان گرفته اند قد برافراشته است؟ (ر.ک. دو بو کور، ۱۳۷۶: ۳۴). ۱۹ در شاهنامه نیز در داستان اسکندر از درختی گویا صحبت میشود این درخت که به اسرار آگاه است و هر برگ و شاخی از آن اسکندر را پند و اندرز میدهد. این درخت نیز یادآور مشیه و مشیانه است که ریشه شان یکی است ولی دارای دو شاخه یکی تر و دیگری ماده است که شب ماده، گویا و بریا شود و در روز تر به سخن در آید:
    شگفتی ست ایدر که اندر جهان کسی آن ندید آشکار و نهان یکی ماده و دیگری نر اوی سخن گوی و با شاخ و با رنگ و بوی به شب ماده گویا و بریا شود چو روشن شود تر گویا شود
    ۲۰ آوردن سرو از بهشت در شاهنامه نیز آمده است:
    نخست(شاهنامه : ۵۰، ۱۱۵)
    آذرمهر زرین
    نهاد به لشکر نگر تا چه آیین نهاد
    یکی سرو آورده بود از بهشت به پیش در آذر آن را بکشت
    (دقیقی ۶:۵۱ / ۶۹ مول (۱۴۹۸
    ۲۱ تلمیح مایه قرآنی نمود آتش از درخت در شعر فارسی بازتاب زیاد دارد. از آن جمله حافظ در غزل زیر غزلهای پهلوی و نماد سرو را با توحید خوانی درخت در آمیخته است:
    بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی می خواند دوش درس مقامات معنوی یعنی بیا که آتش موسی نمود گل تا از درخت نکته توحید بشنوی
    (حافظ، ۱۳۸۴ (۳۴۵)

    منابع

    – آموزگار، ژاله (۱۳۷۴) تاریخ اساطیر ایران، چاپ اول، سازمان سمت.
    ابن عربی، محیی الدین (۱۳۶۷)، رسائل ابن عربی تصحیح نجیب مایل هروی، تهران، مولی
    – اقبال قره شیران فرزاد «نقش تلمیح در اشعار سهراب صفای باغ اساطیر»، کیهان فرهنگی، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۶
    – الیاده، میرچا. (۱۳۷۶) تاریخ ادیان، ترجمۀ جلال ستاری، تهران، سروش
    (۱۳۶۳) اسطوره ،رویا ،راز ترجمه جلال ستاری تهران، انتشارات توس
    – اوستا (۱۳۸۰)، ترجمه و پژوهش هاشم ،رضی چاپ دوم، تهران، انتشارات بهجت – ايونس، ورونیکا (۱۳۷۳)، شناخت اساطیر هند ترجمه باجلان ،فرخی، چاپ اول، تهران، اساطیر – بروس، ژاک (۱۳۶۹)، «درخت مقدس»، پیام یونسکو
    بهار، محمد تقی (۱۳۷۳)، سبک شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی، تهران، امیر کبیر بهار، مهرداد. (۱۳۷۶) از اسطوره تا تاریخ گردآورنده و ویراستار دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران، نشر چشمه
    پاشایی، ع ،(۱۳۵۷) بودا، چاپ ششم، تهران، انتشارات فیروزه
    پاینده، حسین، «تباین و تنش در ساختار نشانی، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز پاییز ۱۳۸۳
    – پیگوت ژولیت (۱۳۷۳) اساطیر ،ژاپن ترجمۀ باجلان ،فرخی، چاپ اول، تهران، اساطیر – حافظ شمس الدین محمد ،(۱۳۸۴) دیوان غزلیات، تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی، چاپ نهم تهران، زوار
    – حقوقی، محمد (۱۳۷۱) شعر زمان ما ،۳، تهران، انتشارات نگاه
    – خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی (۱۳۳۸)، دیوان، تصحیح و مقدمه ضیاء الدین سجادی، تهران، کتابفروشی سجادی
    – خالقی چترودی، مهدخت (۱۳۸۱)، درخت شاهنامه چاپ اول انتشارات آستان قدس رضوی – دوبو کور، مونیک (۱۳۷۶)، رمزهای زنده جان ترجمه جلال ستاری، چاپ اول، تهران، مرکز دهخدا، علی اکبر (۱۳۵۷) لغت نامه تهران، چاپخانه مجلس
    – سپهری، پریدخت (۱۳۸۲) مرغ مهاجر ، چاپ اول، تهران، کتابخانه طهوری – سپهری، سهراب (۱۳۶۳) هشت کتاب چاپ چهارم، تهران، کتابخانه طهوری – شاهین، داریوش (۱۳۵۶)، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، چاپ دوم، تهران، امیر کبیر۔ – شمسيا، سيروس (۱۳۷۰) نگاهی به سپهری تهران، انتشارات مروارید.
    – ضرابیها، محمد ابراهیم (۱۳۸۴) نگاه تاب چاپ اول، ۲ مجلد، انتشارات بینادل.- عین القضاة همدانی، عبد الله بن محمد (۱۳۵۶)، تمهیدات تصحيح عفيف عسیران، چاپ دوم، تهران، صنوبری
    – فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۶۳)، شاهنامه، نسخه ژول ،مول چاپ سوم تهران شرکت سهامی کتابهای
    – فرتبغ دادگی (۱۳۸۰)، بندهش به گزارش مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس. – قرآن کریم
    – قرشی، علی اکبر (۱۳۵۲) قاموس قرآن، ارومیه، دار الكتب الاسلاميه
    – کریستی آنتونی (۱۳۷۵) اساطیر ،چین ترجمه به اجلان فرخی، تهران، اساطیر
    – مولوی، جلال الدین (۱۳۶۵)، مثنوی، تصحیح رینوالدالین نیکلسون چاپ چهارم، انتشارات مولی – میبدی ابوالفضل (۱۳۷۱) رشید الدین، کشف الاسرار و عده الابرار معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، چاپ پنجم، تهران، امیر کبیر۔ – نسفی، عزیز الدین (۱۹۶۲/۱۳۴۱)، الانسان الكامل، تصحیح و مقدمۀ فرانسوی ماژیران ،موله، تهران،
    انستیتو ایران و فرانسه
    – نظام الملک، حسن بن علی (۱۳۲۰)، سیاست نامه به تصحیح عباس اقبال، تهران، چاپخانه مجلس

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»