ناگذران-دل-است-نوبت-غم-داشتن-خاقانی

ناگذران دل است نوبت غم داشتن – ۱۷۳

  • ناگذران دل است نوبت غم داشتن خاقانی – قصیده ۱۷۳

    در تجرید و عزلت و قناعت و بی‌طمعی و شکایت از روزگار

     

     

    ناگذران دل است نوبت غم داشتن

    جبهت آمال را داغ عدم داشتن

     

    صاحب حالت شدن حلهٔ تن سوختن

    خارج عادت شدن عدهٔ غم داشتن

     

    سر به تمنای تاج دادن و چون بگذری

    هم سر و هم تاج را نعل قدم داشتن

     

    زین سوی جیحون توان کشتی و پل ساختن

    هر دو چو ز آن سو شدی از همه کم داشتن

     

    پیش بلا واشدن پس به میان دو تیغ

    همچو نشان دو مهر خوی درم داشتن

     

    چون به مصاف سران لاف شهادت زنی

    زشت بود پیش زخم بانگ الم داشتن

     

    نقش بت و نام شاه بر خود بستن چو زر

    وآنگهی از بیم گاز رنگ سقم داشتن

     

    تات ز هستی هنوز یاد بود کفر و دین

    بتکده را شرط نیست بیت حرم داشتن

     

    تا که تو از نیک و بد همچو شب آبستنی

    رو که نه‌ای همچو صبح مرد علم داشتن

     

    بی‌دم مردان خطاست در پی مردم شدن

    بی‌کف جم احمقی است خاتم جم داشتن

     

    شاهد دل در خراس رخصت انصاف نیست

    بر ره اوباش طبع قصر ارم داشتن

     

    تشنه بمانده مسیح شرط حواری بود

    لاشهٔ خر زاب خضر سیر شکم داشتن

     

    درگذر از آب و جاه پایهٔ عزلت گزین

    کز سر عزلت توان ملک قدم داشتن

     

    چون به یکی پاره پوست شهر توانی گرفت

    غبن بود در دکان کوره و دم داشتن

     

    عادت خورشید گیر فرد و مجرد شدن

    چند به کردار ماه خیل و حشم داشتن

     

    دیگ امانی مپز تات نیاید ز طمع

    پیش خسان کفچه‌وار دست به خم داشتن

     

    همت و آنگه ز غیر برگ و نوا ساختن

    عیسی و آنگه به وام نیل و بقم داشتن

     

    از در کم کاسگان لاف فزونی زدن

    وز دم لایفلحان گوش نعم داشتن

     

    لاف فریدون زدن و آنگه ضحاک‌وار

    سلطنت و شیطنت هر دو بهم داشتن

     

    صحبت ماء العنب مایهٔ نار الله است

    ترک چنین آب هست آب کرم داشتن

     

    چند پی کار آب بر ره زردشتیان

    عقل که کسری فش است وقت ستم داشتن

     

    سینه به غوغای حرص بیش میالا از آنک

    نیست به فتوای عقل گرگ به رم داشتن

     

    بهر چنین خشک‌سال مذهب خاقانی است

    از پی کشت رضا چشم به نم داشتن

     

    از سر تسلیم دل پیش عزیزان فقر

    حلقه به گوش آمدن غاشیه هم داشتن

     

    بهر دل والدین بستهٔ شروان شدن

    پیش در اهل بیت ماتم عم داشتن

     

     

     

     

    شعر در تجرید و عزلت و قناعت و بی‌طمعی و شکایت از روزگار خاقانی

    البته نام اصلی این شعر «در تجرید و عزلت و قناعت و بی‌طمعی و شکایت از روزگار» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «ناگذران دل است نوبت غم داشتن».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    شعر ناگذران دل است نوبت غم داشتن اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    تینا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *