ناشادی

ناشادی

  • ناشادی

     

    ای جنون آنی خدادادی

    مظهر دلخوری و ناشادی

     

    آیت ظن و شک بیهوده،

    ناگوارا چو زنگ فریادی!

     

    در سراشیب عقل غلطیدی

    تو که از هفت دولت آزادی

     

    همچو کژدم زدی به نیش مرا

    خود در این کار خویش استادی

     

    شد عیان گوهر وفای تو که

    در رهایی ز عهد چون بادی

     

    در غیاب ملاحظه این بار

    تهی از عقل رفته از یادی،

     

    نازها با رقیب می کردی

    عشوه ها بر غریبه می دادی

     

    تو خود این را مجاز می دانی

    فارغ از عشق و گرم بیدادی

     

    آه قلب فریب خورده من

    دید دیگر چقدر شیادی

     

    مهدی این شیوه بس نخواهد شد

    نیست در او ودادی و دادی

     

    با وی از قلب خویش باز مگو

    صرفا این را بگو به فریادی:

     

    «باش تا صبح دولتت بدمد»؛

    تو که از چشم عشق افتادی..

     

    #مهدی_رستگاری

    بیست و پنجم مرداد سال یکهزار و چهارصد خورشیدی

    شانزدهم اوت سال ۲۰۲۱ میلادی

     

    دفتر شعر روزگاران

    ۱۹۳

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدی رستگاری
    Latest posts by مهدی رستگاری (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *