معنی زابی

معنی زابی

  • معنی زابی به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ زابی در گویش ها و لهجه ها.

     

    معنی زابی

    معنی: یکی از چهار دولت آریایی.

     


    زابی در فرهنگ فارسی

    یکی از چهار دولت آریایی است که تا قرن هفتم ق – م تشکیل شده بوده است

     


    زابی در لغت نامه دهخدا

    زابی. ( ص نسبی ) منسوب به زاب باشد و آن ناحیه ای است در واسط. ( انساب سمعانی ). و رجوع به لباب الالباب عوفی ج 1 ص 225 و ص 350 از تعلیقات علامه قزوینی بر آن کتاب شود.
    زابی. ( اِخ ) گاه نهرهای موسوم به زاب را که در عراق به امر زاب ایجاد شده بوده است زابی گویند از آن جهت که به زاب منسوب است. ( معجم البلدان ). و رجوع به زاب شود.
    زابی. ( اِخ ) زابیها، یکی از چهار دولت آریائی است که تا قرن 7 ق. م. تشکیل شده بوده است. مؤلف ایران باستان آرد: پس از جدا شدن آریانها از مردمان دیگر هند و اروپائی تا قرن 7 ق. م. محققاً معلوم نیست که آریانها چه می کرده اند همین قدر از داستانهای قدیم ما برمی آید که آریانهای شهری و ده نشین شده دولتهائی تشکیل کرده بودند. در اینجا ذکر داستانها خارج از موضوع است ولی کلیاتی که از آنها بدست می آید دلالت میکند بر اینکه آریانها لااقل چهار دولت تشکیل کرده اند، دو دولت را باید موافق داستانها دولت جمشیدیها و فریدونیها بنامیم ، دو دولت دیگر را دولت منوچهری ها وزابیها . زمان جمشید خیلی قدیم است بعضی عقیده دارند که جمشید داستانی مربوط بزمانی است که هنوز جدائی بین مردمان هند و اروپائی روی نداده بود اما دولت منوچهری ها و زابیها منسوب بدوره هائی است که دولت آریائی های ایرانی در شمال شرقی فلات ایران برقرار شده و در فشار مردمانی بودند که ازطرف شمال همواره به اینها حمله می کردند. ظن قوی میرود که این مردمان همان سکاهائی بودند که در ادوار تاریخی مکرر به آنها برخواهیم خورد. در اینجا مسئله ای مطرح میشود، آیا زمان دول چهارگانه مذکور را میتوان ازمنه ماقبل از تاریخ ایران دانسته از داستانهای ما راجع به جمشید، فریدون و غیره استنباطهائی در باب ازمنه قبل از تاریخ آریانهای ایرانی کرد؟ جواب معلوم است ، اگر داستانهای ما بصورت گفته های اولی بما رسیده بود می توانستیم بگوئیم بلی. ولی متأسفانه این داستانها در مدت ادوار مختلف و قرون زیاد بجهاتی که یکی و دو تا نیست تحریف و تصحیف شده و بقدری مشوش است که نمی توان محققاً گفت که فلان شاه یا فلان پهلوانی راکه مثلاً در دوره منوچهری ها اسم می برند حتماً از همان دوره بوده است. ( ایران باستان ج 1 صص 161 – 162 ).
    زابی. ( اِخ ) ابراهیم بن یحیی بن محمد [ نوه ابومضر و برادر محمدبن یحیی ] بوده است. ابراهیم نیز در درگاه وزیر اندلس و از شعراء بوده است. ( الانساب سمعانی ).
    زابی. ( اِخ ) جعفربن عبداﷲبن صباح از محدثین بوده و از مالک بن خالد روایت کرده است. ابوعون محمدبن عمربن عون واسطی از او روایت دارد. ( انساب سمعانی ). و رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب شود.
    زابی. ( اِخ ) عبدالمحسن بن عبدالملک بزاز محدث است. ( منتهی الارب ).
    زابی. ( اِخ ) عبدالملک بن زیادةاﷲبن ابی مضر الطبنی مکنی به ابومروان ، یکی از شعراء نامی خاندان بنی طبنی است. در المغرب فی حلی المغرب بنقل از ذخیره ٔابن بسام آمده است : ابومروان از پایه های استوار سخن و علمداران قلم بوده است. و بنقل از ابن حیان گوید: ابومروان بمشرق مسافرت کرده و بحج رفته است و چون بسیار در زندگی سختگیر بود بدست کنیزان خویش در قرطبه بسال 427 کشته شد. و بنقل از حجاری گوید: عبدالملک از پیشوایان علم حدیث و بسیار بخیل بود چنانکه از تهیه نان خورش برای اهل خانه خود دریغ میداشت و چون ازاو درخواست نان خورش میکردند ایشان را ملامت میکرد و میگفت این عادت بدی است. ایشان نیز کینه او را به دل گرفته و خفه اش کردند. این دو بیت منسوب بدو است :
    انی اذا حضرتنی الف محبرة
    تقول : اخبرنی هذا و حدثنی
    صاحب بعقوتی الاقلام زاهیة
    هذی المکارم لاتعبان من لبن.
    ( المغرب فی حلی المغرب ج 1 صص 92-93 ). صاحب تعلیقات المغرب گوید: حمیدی در الجذوة الورقة ترجمه ابومروان را نوشته و گفته است پس از 450 کشته شده و بشیوه عرب شعر می گفته است. ( تعلیقات المغرب فی حلی المغرب ج 1 ص 92 ).
    زابی.( اِخ ) علی بن عبدالعزیز مکنی به ابوالحسن بن زیادةاﷲبن ابی مضر [ فرزند ابومروان بن زیادةاﷲ ] است. مؤلف المغرب بنقل از حجاری در المسهب گوید: ابوالحسن علی تواناترین شاعر این خاندان بوده و از اشعار او است :
    لاتسفنی الا بکأس اذا
    شربتها تملک عقلی جمیع
    و زادک اﷲ سروراً اذا
    سقیتنی بالجام او بالقطیع
    لاتوقع الخمر الی مدّة
    اولی و احلی من زمان الربیع.
    و نیز از اشعار جالب او است :
    یا سالباً عاشقیه
    و عاشق کل تیه
    و من مدامی و نقلی
    من وجنتیه و فیه
    هلا جزیت فؤادی
    ببعض ما لک فیه.
    ( المغرب فی حلی المغرب ج 1 ص 93 ).
    زابی. ( اِخ ) محمدبن حسین تمیمی طبنی مکنی به ابومضر اصل خاندان بنی طبنه است که علما و ادباء بسیاری از آن برخاسته اند و از خاندانهای مشهور قرطبه بوده است. مؤلف حلی المغرب بنقل از الجذوه آرد: وی شاعری است ادیب و مطلع بر فنون ادب و از خاندان شعر و فضیلت از بنی حمّان در روزگار مستنصر میزیسته است و فرزندانی داشته است که از فضلاء نامی بوده اند و بطوری که ابن حیان گفته است در تاریخ و علم انساب عرب نیز دست داشته است. یک روز هنگامی که وی با منصوربن ابی عامر مشغول باده گساری بود کنیزکی مغنیه ، این دو بیت را که از اشعار اوست خواند:
    صدفت ظبیة الرصافة عنا
    و هی اشهی من کل ما یتمنی
    هجرتنا فما الیها سبیل
    غیر انا نقول کانت و کنا.
    ابومضر از کنیزک خواست که تکرار کند. این موضوع که نشان میداد ابومضر کاملاً تحت تأثیر عظمت مقام منصور نیست و ادب لازم را رعایت نمیکند، بر منصور گران آمد و به اشارتی بعضی غلامان خود را فرمان داد کنیزک را بکشند و سرش را در طشتی نهاده بمجلس آورند. چون غلامان سر کنیزک نزد شاعر بیباک گذاردند، منصور گفت اکنون از کنیزک بخواه که شعرت را تکرار کند. ابومضر از این ماجری سخت درهم کوفته و شرمنده گشت. و بنقل از مسهب گوید: ابومضر از طبنة، مرکز زاب ، بر منصور وارد شد و در آستان او اقامت گزید. این شاعر با مقام بلندی که در شعر و ادب داشت خالی از سبکسری و روحیات غیرمتعارف نبود. این چند شعر ازبهترین اشعار او است :
    اجتمعنا بعد التفرق دهراً
    فظللنا نقطع العمر سکراً
    لایرانی الا له الا طریحاً
    حیث تلقی الغصون حولی زهراً
    قائلا کلما فتحت جفونی
    من نعاس الخمار: زدنی خمراً.
    ( المغرب فی حلی المغرب ج 1 چ معارف مصر صص 201 – 202 ).
    دکتر شوقی ضیف در تعلیقات المغرب آرد: حمیدی در الورقة و ابن الفرضی ترجمه وی را نوشته اند و ابن الفرضی گوید که وی در 394 هَ. ق. درگذشته است. ضبی در البغیة گفته است که در 331 از طبنه مغرب وارد اندلس گردیده. و ابن بشکوال در الصلة آورد: وی رئیس انتظامات حکام بنی عامر گردید و از دوستی ایشان برخوردار بود. ( حواشی ج 1 المغرب فی حلی المغرب ص 201 ). و رجوع به کتاب الانساب سمعانی و لغت زاب در معجم البلدان یاقوت حموی ومنتهی الارب گردد.
    زابی. ( اِخ ) محمدبن یحیی بن ابی مضر طبنی [ دومین نوه پسری ابومضر، محمدبن حسین ] است صاحب المغرب فی حلی المغرب بنقل از حجاری آرد: وی از ادبا و شعراء و همنشین ملوک و حکام بوده است. و با ابوحزم بن جهور و فرزند وی ابوالولید و همچنین با ابن شهید مصاحبه داشته و این چندبیت نمونه شعر او است که برای ابن شهید گفته است :
    لایبعد اﷲ من قد غاب عن بصری
    و لم یغب عن صمیم القلب و الفکر
    اشتاقه کاشتیاق العین نومتها
    بعد الهجود و جدب الارض للمضر
    و عاتبونی علی بذل الفؤاد له
    و مادروا اننی اعطیته عمری.
    و اشعاری خطاب به ابومحمدبن حزم نیز حمیدی در الجذوة الورقة، نقل کرده است. ( المغرب فی حلی المغرب ج 1 ص 92 ). صاحب تعلیقات المغرب آرد: حمیدی در الجذوة الورقة ترجمه محمدبن یحیی را نوشته و گفته است وی از دودمان سعدبن زیدبن مناةبن تمیم بوده است. و ضبی در البغیة گوید: وی از خاندان شعر و ریاست بوده است. ( تعلیقات دکتر شوقی ضیف بر المغرب ج 1 ص 92 ). و سمعانی در الانساب آرد: وی در حدود 400 هَ. ق. میزیسته است. ( الانساب ).
    زابی. ( اِخ ) موسی ازعلمای حدیث و قرائت بوده و روایاتی در قرائت دارد. وی منسوب به زاب اعلی یا زاب اسفلی است که بین بغدادو واسط واقع است. ( معجم البلدان ) ( انساب سمعانی ).

     


    پیشنهاد و نظر شما برای معنی زابی

    در بخش دیدگاه، نظر خودتان را درباره‌ی این مطلب بنویسید. اگر نقصی می‌بینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازه‌ای دارید،پیشنهادتان را اضافه کنید.

     


    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر تنها صداست که می ماند فروغ فرخزاد

    تحلیل روایت در شعر مسافر سهراب سپهری

    شعر رویا نیما یوشیج

    شعر قطار محسن کاشانی

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *