مشتاق تو
دلخوش به نگاه گرم و گیرای توام
وابسطه ی لبخند دل آرای توام
لبخند زدی گل ز ِ جمالت رویید
من عاشق خنده های زیبای توام
شب هست ومن و ساغر و پیمانه ی می
باز آی و بیا که سخت مشتاق توام
Latest posts by sedighe 1346 (see all)
- بوی عطر مهر - اکتبر 4, 2023
- ماه من - سپتامبر 21, 2023
- معشوق، ماه - سپتامبر 15, 2023
ایام چنان رنجیر فولاد بر پایمان بسته نه کتابی تفریحی سر گرمی سینمای فقط به فکر تکه نان هستیم تا شکم عزیزانمان سیر کنیم تا زمان اینگونه است سراب سراب
اگر از درد بگویم از خودم نیست درد مادری است پول برای ثبت نام در مدرسه کردن کودکش ندارد یا کودکی خیابانی از همه چیز کس محبت محروم است یا پدری برای خرید کفش به فرزندش را ندارد افسوس می خورم چنین روزگاری زالم داریم
✍🏻خندید،، وبا کمال فروتنی بوسه ی داغش را روی گونه ی پسرک خردسال، کاشت، ولی ناگهان بغض راه نفس کشیدنش راسخت کرد، باید برود، اینبار جنوب به طرف کوه اوشیدا،،(کوه خواجه در زابل) رفت، تاب دیدن پسرک که مادرش اززباله ها پس مانده غذارا به اوداده بود رانداشت، اشکش که درآمد آسمان غرید، خورشیدخانم، ناله کردو پشت کوه گم شد، اوهم راهش راگم کرد مغرب را فراموش کرده بود،، آری درد را ازهر طرف بنویسیم درد است، اما نمیشود، ننوشت نوشتن، معجونی است که روح آدمی را صیقل میدهد،، اندکی، از دنیای واقعی، دور میکند، نوشتن، داروی، روح وروان است،،، صدیقه جـُر،، ساحل _تنها