لبخند تلخ

لبخند تلخ

  • لبخند تلخ

     

    من که با قهرصدایت می‌شکنم اخم چرا؟

    بر دلم جور وجفا این همه آزرم چرا؟

    خودِ یک شعرم و تو ناب ترش میخواهی

    بیش ازاین حرص مخور این همه وسواس چرا؟

    خسته‌ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا

    بس است این جوروجفا این همه آزار چرا

    گفته بودم که تسلی ده قلبم باشی

    دلشده خون ز دستت چوآزرم چرا؟

    از صفای دل من عشق تراوش کرده ست

    تا نمردم تو بیا، کشتن احساس چرا..

    هر زمان بهر تو من آیه ای از عشق گفتم

    سنگ بردل زدی واین همه،اندوه چرا

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    sedighe 1346
    Latest posts by sedighe 1346 (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *