شهنشه چو این داستان کرد گوش

شهنشه چو این داستان کرد گوش

  • شهنشه چو این داستان کرد گوش

    بار دیگر پاسخ بهمن به رستم و پوزش از گفتار بد

     

    شهنشه چو این داستان کرد گوش

    درون شد پر اندیشه و لب خموش

     

    بسنجید گفتار مرد خرد

    که گفتار دانا روان پرورد

     

    بدو گفت دانم که این تاج و تخت

    کیان را تو دادی به نیروی بخت

     

    توآنی که از تیغ الماس گون

    زدی آتش اندر دل آسکون

     

    به البرز کوه و مازندران

    به خوارزم و هامون هاماوران

     

    شکستی بسی گردن و یال و خود

    به گرز گران و به تیغ کبود

     

    چو افراشتی سوی توران علم

    نهنگ دمان را کشیدی به دم

     

    سپاس تو دارم به روز و شبان

    نگردد مرا جز به مهرت زبان

     

    اگر تلخیی رفت و تندی فزود

    ز روی زبان بود و از دل نبود

     

    دلم بر تو کس کی گزیند همی

    کجا دیده غیر از تو بیند همی

     

    که جانم به دانش برافروختی

    کمان و کمندم تو آموختی

     

    به فرهنگ و آیین بپروردیم

    میان شهان نامور کردیم

     

    تو آزاده سروی و گردان گیا

    پدر بر پدر مه نیا بر نیا

     

    به ویژه پدرت آن گرانمایه مرد

    که با شیر نر کوشد اندر نبرد

     

    مرا آن جهاندیده مرد کهن

    به دل پرورش داد چون سرو بن

     

    شب و روز تیمار من داشتی

    درونم پراندیشه نگذاشتی

     

    تن روشنم زنده کردی به دم

    زدودی ز دل زنگ اندوه و غم

     

    فرامش نکردم من آن پیر را

    پلنگ افکن شیر نخجیر را

     

    کنم روز و شب یاد از آن بال و برز

    کمند و کمان دشنه و تیغ و گرز

     

    که در بیشه شیر است و در کوه ببر

    ز پایان چو دریا ز بالا چو ابر

     

    بر آنم که گر بخت نیرو دهد

    ستاره مرا فال نیکو دهد

     

    برآرم ز بن بیخ بیداد را

    به گردون زنم پایه داد را

     

    بشویم رخ گیتی از اهرمن

    برانم دد از دشت و زاغ از چمن

     

    به هر کار پرسم ز داننده راه

    سر بخردان را رسانم به ماه

     

    پتت جویم از کار و گفتار بد

    سوی آب و آیین روم با خرد

     

    دل مرد دانا بدست آورم

    همه شهد جای کبت آورم

     

    به نخجیر دلها شتابم همی

    بدرد گران چاره یابم همی

     

    به دارو شوم خستگان را پزشک

    بشویم رخانشان ز خونین سرشک

     

    ترازو پدید آورم ساو را

    بزر هم ترازو کنم چاو را

     

    قماری که با دشمنان باختم

    درآن زخمهای کژ انداختم

     

    یکی نقش دیگر فراز آورم

    کز آن داده خویش باز آورم

     

    حریف شش انداز را گاه نرد

    بششدر نهم مهره اندر نبرد

     

    کنم خصل عذرا ز هفده فزون

    زنم آخرین زخم بر دستخون

     

    بدست من آید همی کعبتان

    چو اندر کف کودکان لعبتان

     

    ورا ایدون بشطرنج شد چیره دست

    بتازم بر او همچو پیلان مست

     

    بفرزین تهی از حیاتش کنم

    بمنصوبه شاه ماتش کنم

     

    که بر ما بشوریده کار جهان

    سپه در ستوهند و مردم بجان

     

    ده و روستا جمله بایر شده است

    رعیت غلام اکابر شده است

     

    ره از دزد ویران، ده از کدخدای

    زر وسیم نایاب و دهقان گدای

     

    کدیور همی دانه کارد برنج

    ز کشتش تنومندی آکنده گنج

     

    سپه را فروشند سرکردگان

    چنان چون ز چین و چگل بردگان

     

    من این کارها را ندارم پسند

    بخواهم بن زشتی از بیخ کند

     

    زنم ریسمان خاک هر مرز را

    هزینه دهم هر کشاورز را

     

    نخواهم ز ویران زمین ساو و باج

    نگیرم ز خردان و پیران خراج

     

    دهم جامگی لشگری را ز گنج

    ابا ماهواره به پاداش رنج

     

    سپه را ز من شاد باید بدن

    بر و بوم آباد باید بدن

     

    سپهدار کارآزموده بجنگ

    گزینم که بشناسد از نام ننگ

     

    وزین شوخ چشمان کلپتره هیچ

    نمانم به لشکرگه اندر بسیچ

     

    بر آمیزم از خامه شکر به مشک

    شوم خستگان را به دارو پزشک

     

    کنم چار دفتر یکی چون نگار

    همه آب و آئین در او آشکار

     

    که خواننده آگه شود از خرد

    بپاداش و بادا فره نیک وبد

     

    به دوزخ دهد جای دیوان زشت

    تن آسان شود پارسا در بهشت

     

    دوم نامه در روشنی همچو ماه

    که یابنده از آن، در شب تیره، راه

     

    اواره نگارانم از باژ و ساو

    شوند اندر آن با قلم کنجاو

     

    که اندر ده و شهر و کهسار و دشت

    کجا کادمیزاد آنجا گذشت

     

    چه باشد خر و گاو و تازی نوند

    سر اشتر و کله گوسپند

     

    هم از رود و کاریز و بستان و کشت

    چو زاید به آبان و اردی بهشت

     

    که سنجند و گیرند از آن نو به نو

    ز روی شمر ساوها جو به جو

     

     

    مطالب بیشتر در:

    وزن شعر: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)

     

    قالب شعر: منظومه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    حال دلم طوفانیست

    در آینه پاییدنت را دوست می‌دارم

    آن شنیدم خیمه ای از شاه روس

    مردم ایران دو فرقه اند که هر یک

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    شهنشه چو این داستان کرد گوش

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «شهنشه چو این داستان کرد گوش درون شد پر اندیشه و لب خموش بسنجید گفتار مرد خرد که گفتار دانا روان پرورد» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «هم از رود و کاریز و بستان و کشت چو زاید به آبان و اردی بهشت که سنجند و گیرند از آن نو به نو ز روی شمر ساوها جو به جو» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    بار دیگر پاسخ بهمن به رستم و پوزش از گفتار بد

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر بار دیگر پاسخ بهمن به رستم و پوزش از گفتار بد ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *