گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی

گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی

  • شعر گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی _ ادیب الممالک 

    قصیده ناتمام

     

    گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی

    گفتا به ذات پاکم حق باصر است و اعرف

     

    گفتم تو پیر عشقی ای شیخ پاکدامن

    گفتا تو طفل راهی ای کودک مزلف

     

    گفتم جلال دینی گفتا جلال یزدان

    گفتم که دین ز یزدان باشد مگر مؤلف

     

    گفتم که دین احمد با نور پاک یزدان

    نبود مؤلف اما دایم بود مردف

     

    گفتم که فوج دیوان از چه شدند یارت

    گفتا که اسم اعظم آموختم ز آصف

     

    گفتم بمن بیاموز آن اسم اعظمت را

    گفتا که خواهش تو از قول تست اضعف

     

    گنج خدا نبخشند کس را بجود حاتم

    رمز هدی نگویند کس را بحلم احنف

     

    تا چند می ببالی بر جامه ملون

    تا کی همی بنازی بر خانه مزخرف

     

    درویش اگر ببینی در رهگذر ستاده

    همچون سگان درافتی دنبال وی بعفعف

     

    سالار اگر بیاید روزی درون برزن

    چون بندگان بیائی در خدمتش زنی صف

     

    چون این کلام فرمود شرمنده گشتم از وی

    وز پای تا سرم شد در ثوب شرم ملتف

     

    میخواستم نویسم گفتار خوب شه را

    ناگه مداد خشکید یکباره والقلم جف

     

    برخیز ای فلانی با این دروش و سوزن

    از بهر گوشواره کن گوش خود مشنف

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    چون مرغ دلت پرید ناگه تو که‌ ای؟ – ۳۱۱

    زعفران و ترنج و خون

    برادران بجهان اعتمادکی شاید

    راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم – آهای آیندگان

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی گفتا به ذات پاکم حق باصر است و اعرف گفتم تو پیر عشقی ای شیخ پاکدامن گفتا تو طفل راهی ای کودک مزلف» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «میخواستم نویسم گفتار خوب شه را ناگه مداد خشکید یکباره والقلم جف برخیز ای فلانی با این دروش و سوزن از بهر گوشواره کن گوش خود مشنف» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر قصیده ناتمام ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر قصیده ناتمام ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *