گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار

گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار

  • شعر گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار _ ملک الشعرا بهار

    موقوفه و موقوفه‌خوار

     

    گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار

    کای تو سزای غضب کردگار

     

    ای دل خودکامهٔ تو شیوه‌زن

    ای زتو خون در جگر بیوه‌زن

     

    ای دهنت باز به غیبت‌گری

    ای دلت انباز به حیلت‌وری

     

    خلقت تو شنعت بیچارگان

    صنعت تو صنعت بیکارگان

     

    روی تو رویی که ندیدنش به

    دست تو دستی که بریدنش به

     

    چیست گناهم که مرا می‌خوری

    چون سبعانم ز چه رو می ‌دری

     

    خلق مرا بهر تو ناکرده‌اند

    کز پی خیرات بنا کرده‌اند

     

    چون ندهی گوش بر آوای من

    از چه نهی سلسله برپای من

     

    آه من اندر تو اثرها کند

    مشت تو را روز جزا وا کند

     

    گفت حریف دغل از روی کین

    کای بت پوشیدهٔ خلوت‌نشین

     

    خامشی‌آموز و زبان‌بسته باش

    تند مرو اندکی آهسته باش

     

    جان منی گرچه کنیز منی

    همسر و ناموس عزیز منی

     

    قامت رعنای تو نادیده به

    ماه رخ خوب تو پوشیده به

     

    روزی ‌من ‌بر تو حوالت ‌شد ست

    معده من از تو مرمت شدست

     

    گر نخورم من دگری می‌خورد

    ور نبرم من دگری می‌برد

     

    نیست به جز مفت‌خوری کار من

    کارگری نیست سزاوار من

     

    جز تو مرا نیست امیدی دگر

    بی‌هنرم بی‌هنرم بی‌هنر

     

    جز تو ندارم خبر از نیک و بد

    بی‌خردم بی‌خردم بی‌خرد

     

    شغل من این بوده پدر بر پدر

    نیز چنین است پسر بر پسر

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)

     

    قالب: مثنوی

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    بهار قطعهٔ فرخ شنید و خرم گشت

    من و تو هر دو ای …

    خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت – 150

    خواهی شرف مردم دانا باشد – ۱۱۱

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار کای تو سزای غضب کردگار ای دل خودکامهٔ تو شیوه‌زن ای زتو خون در جگر بیوه‌زن» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «جز تو ندارم خبر از نیک و بد بی‌خردم بی‌خردم بی‌خرد شغل من این بوده پدر بر پدر نیز چنین است پسر بر پسر» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر موقوفه و موقوفه‌خوار ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر موقوفه و موقوفه‌خوار ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *