آمد و شدگیتی دیگرگونا

نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا – گلستان

  • شعر نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا – گلستان ملک الشعرا بهار 

     

    نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا

    باغ رنگین شد از خیری و آذریونا

     

    رده بستند به باغ اندرکل‌های جوان

    جامه‌ها رنگین چون لشگر ناپلیونا

     

    سرخ گل خنده زد و مرغ شباوبزگریست

    از لب کارون تا ساحل آبسگونا

     

    برگ سبزآورد آن زرد شده شاخ درخت

    کودک نوزاد آن پیر شده عرجونا

     

    گل طاوسی ما نا صنم سامری است

    عرعر وناژو چون موسی وچون هارونا

     

    ارغوان هست یکی خیمهٔ نورنگ شده

    کامده بیرون از خم بقم اکنونا

     

    پیچک لاغر آویخته در دامن سرو

    مثلی باشد از لیلی و از مجنونا

     

    دشت قرمز شد یکپارچه از لالهٔ سرخ

    ربخته گویی در دشت فراوان خونا

     

    یا برون‌آمده از خاک و پراکنده شده است

    با یکی زلزله‌، گنج کهن قارونا

     

    قطرهٔ باران آویخته از برگ شقیق

    چون زگوش بت دوشیزه در مکنونا

     

    از پس نرگس آمدگل شب‌بوی سفید

    وز پس شب‌بو بشگفت گل میمونا

     

    گونه گون از بریک مرز بنفشه بدمید

    وز بر مرز دگر سنبل گوناگونا

     

    دو بنفشه‌است یک‌افرنجی و دیگر طبری

    طبری خرد است اما به شمیم افزونا

     

    شب‌بو و اطلسی و میخک و میناگویی

    کرده فرش چمن از دیبه سقلاطونا

     

    شمعدانی‌است فروزندهٔ هر باغ که هست

    تا مه مهر ز فروردین روزافزونا

     

    بنگر آن‌شب‌بوی صد پر که‌نسیم‌خوش او

    به مشام آید از آذر تاکانونا

     

    سوسن و زنبق با داشتن چند زبان

    راست چون دانشمندان خمشند اکنونا

     

    لیک با نیم زبان بر گل سوری بلبل

    بیت‌ها خواند گه سالم و گه مخبونا

     

    گل آزرمی‌ ازشرم سرافکنده به زیر

    که چرا غازه کشیده گل آزرگونا

     

    بهرتعلیم شکوفه‌، باد از شاخ درخت

    گه الف سازد گه دال کند گه نونا

     

    وان چکاوک به لب جوی پی صید هوام

    همچو مارافسا پیوسته کند افسونا

     

    صبحگه‌جمله گلان‌روی به خورشیدکنند

    که بر او هستند از روز ازل مفتونا

     

    شد جهان خرم و خرم شد دل‌های حزین

    من چنین محزون چونا که بمانم چونا

     

    چون‌ زیم‌ محزون‌ اکنون که‌جان‌ شد چو بهشت

    به بهشت اندر یک دل نبود محزونا

     

    خرمی بر ما شایدکه به سالی زین پیش

    رخت افکندیم از شهر سوی هامونا

     

    همچو مسعودکه بیرون شد از قلعهٔ نای

    عاقبت رفتیم از محبس ری بیرونا

     

    دشت البرزکنون جای فقیرانهٔ ماست

    آن کجا بود نشستنگه افریدونا

     

    فلکی دارد روشن‌، افقی دارد نغز

    چشم‌اندازی چون دفتر انگلیونا

     

    آفرین باد به البرزکه از عکس وی است

    هرچه نقش است به سقف فلک گردونا

     

    ما ز البرز دو فرسنگ به دوریم ولیک

    او چنان آید در چشم که هست ایدونا

     

    که بر او پیچند ازپرتو خور زربفتا

    که در او بافند از ابر سیه اکسونا

     

    چون سردانا مشحون ز هواهای بلند

    قله‌اش سال و مه از برف بود مشحونا

     

    دامنش چون دل عاشق کمرش چون رخ یار

    به هوای خون و خوش‌منظرگی مقرونا

     

    چون به تابستان بر برگ درختش نگری

    از درخشانی گواکه بود مدهونا

     

    عرب ار دیدی آن خوب فواکه کانجاست

    برنخواندی به قسم والتین والزیتونا

     

    باغ در باغ و گل اندر گل و قصر اندر قصر

    هریکی قصر یکی جوی به پیرامونا

     

    خاصه آن باغ کجا هست نشستنگه شاه

    که بهشتی است فرود آمده از گردونا

     

    کوه اگر حایل آن باغ نبودی بودی

    از لب رود ارس تا به لب جیحونا

     

    این چنانست که استاد دقیقی فرمود

    «‌مهرگان آمد جشن ملک افریدونا»

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    8 جمله معروف پدر و پارامو خوآن رولفو – تکه کتاب

    دانلود آهنگ ملت عشق روزبه نعمت الهی + پخش آنلاین

    دانلود آهنگ عاشقانه

    چون ابر به نوروز رخ لاله بشست – 24

     

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

     

    نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا باغ رنگین شد از خیری و آذریونا رده بستند به باغ اندرکل‌های جوان جامه‌ها رنگین چون لشگر ناپلیونا» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «کوه اگر حایل آن باغ نبودی بودی از لب رود ارس تا به لب جیحونا این چنانست که استاد دقیقی فرمود «‌مهرگان آمد جشن ملک افریدونا»» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر گلستان ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر گلستان ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *