شعر مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا خاقانی – قصیده 10
مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا
که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا
فسردگان را همدم چگونه برسازم
فسردگان ز کجا و دم صفا ز کجا
درخت خرما از موم ساختن سهل است
ولیک از آن نتوان یافت لذت خرما
مرا ز فرقت پیوستگان چنان روزی است
که بس نماند که مانم ز سایه نیز جدا
اگر به گوش من از مردمی دمی برسد
به مژده مردمک چشم بخشمش عمدا
اگر مرا ندای ارجعی رسد امروز
وگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا
به گوش هوش من آید ندای اهل بهشت
نصیب نفس من آید نوید ملک بقا
ندای هاتف غیبی ز چار گوشهٔ عرش
صدای کوس الهی به پنج نوبهٔ لا
خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل
غریو سبحهٔ رضوان و زیور حورا
لطافت حرکات فلک به گاه سماع
طراوت نغمات ملک به گاه ندا
صریر خامهٔ مصری میانهٔ توقیع
صهیل ابرش تازی میانهٔ هیجا
نوای باربد و ساز بربط و مزمار
طریق کاسهگر و راه ارغنون و سهتا
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمهٔ هزار آوا
نوازش لب جانان به شعر خاقانی
گزارش دم قمری به پردهٔ عنقا
مرا از این همه اصوات آن خوشی نرسد
که از دیار عزیزی رسد سلام وفا
چنان که دوشم بیزحمت کبوتر و پیک
رسید نامهٔ صدر الزمان به دست صبا
درست گوئی صدر الزمان سلیمان بود
صبا چو هدهد و محنت سرای من چو سبا
از آن زمان که فرو خواندم آن کتاب کریم
همی سرایم یا ایها الملاء به ملا
بهار عام شکفت و بهار خاص رسید
دو نوبهار کز آن عقل و طبع یافت نوا
بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج
بهار خاص مرا شعر سید الشعرا
سزد که عید کنم در جهان به فر رشید
که نظم و نثرش عیدی مؤبد است مرا
اگر به کوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی به جای صدا
ز نقش خامهٔ آن صدر و نقش نامهٔ او
بیاض صبح و سواد دل مراست ضیا
ز نظم و نثرش پروین و نعش خیزد و او
بهم نیامد پروین و نعش در یک جا
عبارتش همه چون آفتاب و طرفهتر آن
که نعش و پروین در آفتاب شد پیدا
برای رنج دل و عیش بد گوارم ساخت
جوارشی ز تحیت مفرحی ز ثنا
معانیش همه یاقوت بود و زر یعنی
مفرح از زر و یاقوت به برد سودا
به صد دقیقه ز آب در منه تلخ ترم
به سخره چشمهٔ خضرم چو خواند آن دریا
زبونتر از مه سی روزهام مهی سیروز
مرا به طنز چو خورشید خواند آن جوزا
طویلهٔ سخنش سی و یک جواهر داشت
نهادمش به بهای هزار و یک اسما
به سال عمرم از او بیست و پنج بخریدم
شش دگر را شش روز کون بود بها
مگر که جانم از این خشک سال صرف زمان
گریخت در کنف او به وجه استسقا
که او به پنج انامل به فتح باب سخن
ز هفت کشور جانم ببرد قحط و غلا
حیات بخشا در خامی سخن منگر
که سوخته شدم از مرگ قدوة الحکما
شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم
که در میانهٔ خارا کنی ز دست رها
بدان قرابهٔ آویخته همی مانم
که در گلو ببرد موش، ریسمانش را
فروغ فکر و صفای ضمیرم از عم بود
چو عم بمرد، بمرد آن همه فروغ و صفا
جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان
که برکشیدهٔ حق بود و برکشندهٔ ما
ازین قصیده نمودار ساحری کن از آنک
بقای نام تو است این قصیدهٔ غرا
به هرکسی ز من این دولت ثنا نرسد
خنک تو کاین همه دولت مسلم است تورا
اگر خری دم ازین معجزه زند که مراست
دمش بیند که خر، گنگ بهتر از گویا
کمان گروههٔ گبران ندارد آن مهره
که چار مرغ خلیل اندر آورد ز هوا
اگرچه هرچه عیال منند خصم منند
جواب ندهم الا انهم هم السفها
که خود زبان زبانی به حبس گاه جحیم
دهد جواب به واجب که اخسئوا فیها
محققان سخن زین درخت میوه برند
وگر شوند سراسر درختک دانا
دعای خالص من پس رو مراد تو باد
که به ز یاد توام نیست پیشوای دعا
رشید الدین وطوط در مدح خاقانی قصیدهای مشتمل بر سی و یک بیت سرود و برای او فرستاد که اولش این است «ای سپهر قدر را خورشید و ماه وی سریر فضل را دستور و شاه» «افضل الدین بوالفضایل بحر فضل فیلسوف دین فزای کفرکاه» خاقانی در جواب وی گفته است.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان نا آشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
دیدگاه کاربران درباره مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا
شمس شیرازی می گوید:
بسیار زیباست؛
شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم
که در میانه خارا، کنی زدست جدا
دکتر امین لو می گوید:
بیت 28 به صد دقیقه ز آب در منه تلخ ترم
یه سخره چشمهی خضرم چو خواند آن دریا
در منه یک کلمه است و آن گیاهی است دارویی و تلخ
در تایپ بین در و منه فاصله افتاده باید اصلاح شود.
در بیت 44 زبانی همان زبانیه است و زبانیه فرشتگان آتش هستند در دوزخ و اخسئوا فیها بخشی از آیه 108 سوره مؤمنون است به معنی دور شوید از آن
حسین شنبه زاده می گوید:
به حمیدرضای عزیز و گرامی:
پیداست تصور صحیحی از عروض ندارید قربان. تقطیعاتی که نوشتید نه که به نظرِ من اشتباه باشه، بلکه واقعاً اشتباهه. منو نمیشناسید و ممکنه فکر کنید سوادم نمیرسه؛ بنابراین صورتی رو که من پیشنهاد میکنم، و صورت پیشنهادیِ خودتون رو، به هر عروضیدان معتبری که قبولش دارید (شامل شاعران برجسته یا استادان دانشگاههای معتبر) نشون بدید و نتیجه رو پیش خودتون محفوظ بدارید. پای زبان روسی و غیره رو نمیدونم چرا وسط کشیدید. البته حدسی میزنم، اما گفتنش خارج از ادبه. بههرحال این زبانها هر تلفظی داشته باشن ربطی به خوانش عروضی فارسی نداره.
خوانش مصرع ششم فقط به این شکل درست درمیاد: اگر مرا نِدیِ… الخ.
یعنی به سیاق عربی و به دلیل اختیار شاعری، ندا رو بخونیم نِدیٖ.
nēdyē
و مورد بعد، هم بر اساس تصحیح استاد مرحوم سجادی (زوار، تهران، 1382)، هم به لحاظ عروض، هم معنا، ایراد تایپی داره و «ببند» درسته؛ که تمام مشکلات رو حل میکنه و نیاز به اینقدر زورچپون کردنِ الفاظ در تقطیعی که از خودتون ساختید و بهکلی بیمعناست نداره.
با احترام فراوان و تشکر.
شعر مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا اثر کیست؟
این شعر اثر خاقانی است.
- اوزان و بحرهای شعر فارسی - سپتامبر 24, 2023
- اشعار، ترجمهها و نقدهای احمد شاملو - سپتامبر 13, 2023
- اشعار احمد شاملو + بیوگرافی - سپتامبر 10, 2023