شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی

شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی

  • شعر شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی ملک الشعرا بهار 

    غائلهٔ گیلان

     

    شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی

    جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی

     

    دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد

    دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی

     

    هرچه ابر انبوه باشد زود گردد منتشر

    هرچه خور پوشیده ماند زود گردد منجلی

     

    بهر یغمای ولایت خواب‌ها دیدند ژرف

    آن‌ یکی طهماسب‌ شه شد آن دگر نادرقلی

     

    پاس ملت را میان بستند و شد باری ز سیم

    کیسهٔ ملت تهی صندوق آنان ممتلی

     

    هرکرا بر تن قبا دیدند کندند آن قبا

    هرکرا در بر حلی دیدند بردند آن حلی

     

    از در دین و وطن کردند با اهل وطن

    آنچه بوسفیانیان کردند با آل علی

     

    دعوت اسلامشان شد غارت اسلامیان

    دعوت حقی که یارد دید با این باطلی

     

    دین‌پژوهی را نباشد نسبتی با رهزنی

    رهنوردی را نیاید راست دعوی با شلی

     

    راست ناید ملکداری هیچگه با خودسری

    برنتابد دادخواهی هیچگه با جاهلی

     

    بهر تاراج و فنای قوم بنمودند سخت

    گه به لشکر عارضی گه درولایت عاملی

     

    سارق و قاتل ز هرسو گرد شد برگردشان

    زبن قبل انبوه شد جیشی بدان مستکملی

     

    از خیالی بود یکسر جنگشان و صلحشان

    جنگشان از تیره‌ رایی صلحشان از فاعلی

     

    هدیه‌ها دادند و رشوت‌ها به طماعان ری

    تا برآشوبند مردم را به صد حیلت‌، ولی

     

    زودتر ز اندیشهٔ این روزگار آشفتگان

    روزگار آشفت بر نابخردان جنگلی

     

    اینک اندر بنگه آنان به‌نام شهریار

    خطبه خواند خاطب لشکر به آوای جلی

     

    مملکت چون یار گردد با وزیری هوشمند

    زود برخیزد ز کشور راه و رسم کاهلی

     

    کارها یکرویه گردد ملکت ایمن شود

    عدل و داد آید به جای جادویی و تنبلی

     

    منت ایزد را که با فر شهنشه یار گشت

    پاک دستوری بدین دانایی و روشندلی

     

    صاحب اعظم وثوق دولت عالی حسن

    مشتهر در مقبلی‌، ضرب‌المثل در عاقلی

     

    ای مهین صدر معظم ای که بی‌روی تو بود

    مسند فرمانگزاری غرقه اندر مهملی

     

    منکران پار اکنون مومنان حضرتند

    قابلیت زود پیدا گردد از ناقابلی

     

    میز والاتر ز شخصی بی‌خرد بر پشت میز

    صندلی بهتر ز مردی بی‌هنر بر صندلی

     

    تا تو گشتی بوستان‌ پیرای این کشور، نماند

    هر غرابی را درین گلبن مجال بلبلی

     

    خاطر ملت شد از فکر متینت مطمئن

    صفحهٔ کشور شد از رای رزینت صیقلی

     

    یا ز دانش مرد جوید نام یا ز اقبال و بخت

    نامور صدرا تو هم دانشوری هم مقبلی

     

    نیکخواه ملک را در جام‌، شیرین شربتی

    بدسگال ملک را در کام ناخوش حنظلی

     

    مر سیاست را به‌صدر اندر وزیری سائسی

    مر حماست را به ملک اندر امیری پر دلی

     

    داهی شرقی ولیکن در درایت غربیئی

    مرد امروزی ولیکن آیت مستقبلی

     

    چون به کارنظم بنشینی حکیم طوسیئی

    چون به گاه نطق برخیزی خطیب وائلی

     

    چون که در مجلس گرایی زیب‌ بخش مجلسی

    چون که در محفل نشینی آفتاب محفلی

     

    دور گیتی کرد کامل شهرت بوذرجمهر

    تو به عهد خویشتن بوذرجمهر کاملی

     

    این وزیران معظم وین گرامی خواجگان

    عاقلند اما تو ای دستور اعظم اعقلی

     

    کید بدخواهان نگیرد در تو آری چون کند

    با فر سیروس کید جادوان بابلی

     

    تو مرا خواهی که اندر نظم شخص اولم

    من تو را خواهم که اندر عقل شخص اولی

     

    از کلام پارسی گویان درخشد شعر من

    همچنان کز شعر تازی شعرهای جاهلی

     

    شوق مدح و آفرینت بر شکسته طبع من

    کرد آسان این قصیدت را به چندین مشکلی

     

    تا جدا باشد به مسلک بلشویک از منشویک

    تا دو تا باشد به مذهب شافعی از حنبلی

     

    نخل احباب تو را کامل شود بارآوری

    کشت اعداء تو را حاصل شود بی‌حاصلی

     

    اندرین دولت بپایی سالیان واری به‌جای

    عفو در کار عدو و انصاف درکار ولی

     

    دیر مانی دیر تا این ملک را از دست و پای

    غل محنت برگشایی‌، بند ذلت بگسلی

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    پشت مرا کرد ز غم چنبری – شکایت

    چندان بنالم ناله‌ها چندان برآرم رنگ‌ها – 22

    خمار انتظار – شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم

    تطبیق جاندارانگاری حیوانی و انسانی در اشعار

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «اندرین دولت بپایی سالیان واری به‌جای عفو در کار عدو و انصاف درکار ولی دیر مانی دیر تا این ملک را از دست و پای غل محنت برگشایی‌، بند ذلت بگسلی» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر غائلهٔ گیلان ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر غائلهٔ گیلان ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *