شب-فراق-که-داند-که-تا-سحر-چند-است

شب فراق که داند که تا سحر چند است – 60

  • دانلود دکلمه صوتی شعر شب فراق که داند که تا سحر چند است سعدی – غزل 60 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. مگر کسی که به زندان عشق در بند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم.

    شعر شب فراق که داند که تا سحر چند است – غزل 60 – سعدی

     

    شب فراق که داند که تا سحر چند است

    مگر کسی که به زندان عشق در بند است

     

    گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

    کدام سرو به بالای دوست مانند است؟

     

    پیام من که رساند به یار مهرگسل

    که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

     

    قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

    به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

     

    که با شکستن پیمان و برگرفتن دل

    هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

     

    بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست

    به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

     

    خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست

    بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده‌ست

     

    عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی

    به زیر هر خم مویت دلی پراکند است

     

    اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی

    گمان برند که پیراهنت گل‌آکند است

     

    ز دست رفته نه تنها منم در این سودا

    چه دستها که ز دست تو بر خداوند است

     

    فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست

    بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

     

    ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق

    گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

     

    شب فراق که داند که تا سحر چند است صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر شب فراق که داند که تا سحر چند است سعدی است. این قطعه‌ها توسط حمیدرضا محمدی، زهرا بهمنی، محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب و سهیل قاسمی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    15 جمله معروف مرگ خوش آلبر کامو – تکه کتاب

    شعر مرا دوست بدار اندکی ولی طولانی کریستوفر مارلو

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید ایرج میرزا _ غزل 8

     

    معنی شب فراق که داند که تا سحر چند است

    شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق در بند است

    چه کسی جز گرفتار زندان عشق می داند که شب جدایی چه قدر طولانی است.

    [چند است = چه قدر و اندازه است / در این بیت «عشق» به «زندان» تشبیه شده است].

     

    معنی گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

    گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است؟

    بر فرض که از غصّۀ دل راه بوستان در پیش بگیرم و به باغ بروم. کدان سرو را در بوستان خواهم دید که شبیه قد و قامت یار باشد؟

    [گرفتن = انگاشتن و فرض کردن / بالا = قد و قامت].

     

    معنی پیام من که رساند به یار مهرگسل

    پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

    چه کسی پیغام مرا به یار پیمان شکن می رساند؟ بدین مضمون که تو پیمان خویش نگه نداشتی، ولی من هنوز بر سر پیمان و پیوند خویش هستم.

    [مهر گسل = آن که پیمان دوستی و محبّت می شکند، بی وفا].

     

    معنی قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

    قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

    به جان تو سوگند یاد کردن شیوۀ بزرگ داشتن معشوق نیست، پس به خاک پای تو که آن هم سوگند عظیمی است، قسم یاد می کنم.

    [عزّت = کرامت و بزرگی].

     

    معنی که با شکستن پیمان و برگرفتن دل

    که با شکستن پیمان و برگرفتن دل هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

    که با وجود پیمان شکنی تو و دل بر گرفتن از من هنوز چشمانم آرزوی دیدار تو را دارد.

    [آرزومند = شیفت و مشتاق / دل بر گرفتن = کنایه از ترک و رها کردن].

     

    معنی بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست

    بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

    برای آنکه ما چهرۀ خویش را مانند فرشی بر سر کویت افکنده ایم و تو مجبور نیستی قدم بر خاک بگذاری، قدمی رنجه کن و به دیدار ما بیا.

    [بساط = فرش و گستردنی].

     

    معنی خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست

    خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده‌ست

    تصوّر روی تو ریشۀ درخت امیدواری را در دل ما کاشته است. امّا عشق تو به سان بلا و گرفتاری پیِ بنای شکیبایی را برکنده و ما را بی تاب کرده است.

    [خیال = تصوّر چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد، تصویر معشوق / نشاندن = کاشتن، غَرس کردن / در این بیت «عشق» به «بلا» تشبیه شده است].

     

    معنی عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی

    عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی به زیر هر خم مویت دلی پراکند است

    شگفت انگیز است که آسوده خاطری، در حالی که اگر بسنجی معلوم می شود که در هر خمی از گیسوانت یک دل پریشان وجود دارد.

    [مجموع = آسوده خاطر، خاطر جمع / قیاس کردن = سنجیدن و مقایسه کردن / خم مو = پیچ و تاب زلف / پراکنده شدن دل = کنایه از پریشان و آزرده خاطر شدن دل]

     

    معنی اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی

    اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت گل‌آکند است

    اگر برهنه نباشی و بدنت را بدون جامه در معرض دید نگذاری. مردم گمان می برند که جامۀ تو پر از گل است. یعنی در لباس تو بدنی نمی بینند بلکه گل می بینند.

    [شخص = تن، بدن / گُل آکنده = آکنده و پُر شده از گُل].

     

    معنی ز دست رفته نه تنها منم در این سودا

    ز دست رفته نه تنها منم در این سودا چه دستها که ز دست تو بر خداوند است

    در این عشق و دلدادگی تنها من عاشق و دلباخته نگشتم. زیرا دست های بسیاری به شکوه و استعانه از این عشق به سوی خداوند بلند گشته است.

    [سودا = عشق / از دست رفتن = کنایه از مدهوش و بی قرار و پریشان گشتن / دست بر چیزی یا کسی بودن = از چیزی یا کسی کمک و یاری خواستن].

     

    معنی فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست

    فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

    فراق و جدایی از یار که در نظر تو به اندازۀ برگ کاهی وزن ندارد. بیا و ببین که مثل کوه الوند بر دل من سنگینی می کند.

    [کاه برگ = برگ کاه، کنایه از چیزی بسیار اندک / کوه الوند = کوه معروفی است در همدان].

     

    معنی ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق

    ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است

    در اثر ناتوانی تاب آه کشیدن هم برایم نمانده است و می ترسم مردم این ناتوانی را خرسندی بپندارند و گمان برند که سعدی غم یار ندارد.

    [ترسیدن = بیم داشتن، مطمئن بودن / خردسند = راضی و خشنود].

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی غزل شب فراق که داند که تا سحر چند است سعدی

    ناشناس میگوید:

    اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
    گمان برند پیراهنت گل آکندست
    کلا وجه غالب این غزل از سعدی بزرگ، تشبیه هست، که تقریبا در تمامی ابیات دنبال میشه.
    در این بیتْ سعدی در درجه اول معشوق خودش رو در خوشبویی، بوی خود معشوق، به گل تشبیه میکنه، علاوه بر اون چون از فعل «نمودن» استفاده میکنه، تلویحا لطافت و ظرافت گل رو هم به عنوان وجه شبه مطرح میکنه.
    پس معنی این چنین است: اگر برهنه نباشی که بدن و اندام خودت بی پیرایه دیده شود، مردم گمان میکنند این بوی خوش تو حاصل استفاده از عطر و بوی گلهاست.(که اینطور نیست و بوی خوش از خود توست).

     

    کسرا میگوید:

    اجرای ساز و آواز این شعر توسط هنرمندان رادیو گلها و در برنامه برگ سبز شماره 113 با صدای استاد قوامی بزرگ.

     

    و همچنان برگ سبز 271 با آوای استاد شجریان.

     

    ناشناس میگوید:

    ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
    گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است
    مگر مجبورید همه غزلها را به خدا ربط بدهید.
    به به به به عجب عارفانه:سعدی به پیرامونی ها میگوید یک وقت فکر نکنید دل خوشی از خدا دارم.شاید کمرو بوده و نتوانسته به خود خدا بگوید.

     

     

    معنی غزل شب فراق که داند که تا سحر چند است سعدی چیست؟

    چه کسی جز گرفتار زندان عشق می داند که شب جدایی چه قدر طولانی است.

    [چند است = چه قدر و اندازه است / در این بیت «عشق» به «زندان» تشبیه شده است].

     

    شعر شب فراق که داند که تا سحر چند است اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»