ز آمدن فرودین و رفتن اسفند

ز آمدن فرودین و رفتن اسفند

  • شعر ز آمدن فرودین و رفتن اسفند _ ادیب الممالک 

     

    ز آمدن فرودین و رفتن اسفند

    دلها خرم شد و روانها خرسند

     

    گلها افروختند آتش زردشت

    مرغان آموختند ترجمه زند

     

    ابر ببالای خاک لؤلؤ تربیخت

    باد فراز زمین عبیر پراکند

     

    سبزه تر فرش نو بخاک بگسترد

    لاله همه ناف خود بنافه بیاکند

     

    ترکی از شاهدان خطه بابل

    خوبتر از لعبتان چین و سمرقند

     

    ترکی تازی زبان ولی حبشی موی

    زاده ز پشت ملوک ملت پازند

     

    بسته بجانهای زار مهرش پیمان

    جسته بدلهای خسته زلفش پیوند

     

    غنچه سحرگاه اگر دهان بگشاید

    خون جگر نوشد از لبش بشکرخند

     

    آمد در بوستان چو سروی آزاد

    شد بصف باغ همچو نخل برومند

     

    راه دلم زد سپس برفت و برآشفت

    این دل دیوانه با روان خردمند

     

    بردم دل را بر حکیم که شاید

    پندش گوید نکرد سود بر او پند

     

    لاجرم از دل همی بکندم دل زانک

    دندان چون درد کرد باید برکند

     

    هاروت از آنگه ماند در چه بابل

    تن دژم و سرنگون دو بازو در بند

     

    نرگس جادوگری ز چاه زنخدان

    هاروت آسا بچاه بابلم افکند

     

    گریه کنم بر دلی فرو شده در چاه

    باش چو یعقوب بهر گم شده فرزند

     

    لیک بهر ورطه زان خوشم که بفرقم

    سایه فکنده یکی درخت برومند

     

    سروی کز قیروان بساحت کشمیر

    سایه بگسترده پی فسان و ترفند

     

    هر نفس از جویبار همت فضلش

    شاخ بروید فزون ز هشتصد و اند

     

    میری کاندر فنون دانش و مردی

    نیستش اندر همه زمانه همانند

     

    صارم و درعش بود ز هیبت و تدبیر

    نزدم شمشیر و تیر و رخت کژ آکند

     

    اسبش چون رخ نهد به پره دشمن

    پیل دمان است چون پیاده آوند

     

    رمحش دشمن شکارد ار همه گردون

    تیغش خارا شکافد ار همه الوند

     

    میران بسیار بوده اند از این پیش

    نیز بیایند مردمان هنرمند

     

    لیک چنو چشم روزگار نه بیند

    ز آنکه چنو مام دهر نارد فرزند

     

    خیزید ای خادمان بار و بیکبار

    بر رخ این میر می بسوزید اسپند

     

    من همگی خاک آستان ویستم

    دور فتادم ز آستانش هر چند

     

    خون خورم از هجر آستانش و هرگز

    می نخورم جز به آستانش سوگند

     

    فریاد ای میر درد هجران تا کی

    الغوث ای خواجه سوز حرمان تا چند

     

    از کف بی دولتان دولت ایران

    چند بنوشم شرنگ و خصم خورد قند

     

    گر نرسم بر درت زمانه غدار

    پوست بخواهد ز استخوانیم برکند

     

    بر تن رنجور من شماتت دشمن

    چرخ پسندیده ای امیر تو مپسند

     

    بر تو فراوان درود باید خواندن

    اما هر چامه را نماند بساوند

     

    تا که رسد نوبهار بعد زمستان

    تا که بود فروردین مه از پی اسفند

     

    جشن فریدون و فروردین همیون

    خرم بادا به روزگار خداوند

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    بیدار شدم با قطعه‌ ای رؤیا در کف – خواب عشقی گمشده است

    خاقانی را غم نو و درد کهن – ۲۷۷

    71 – دگر ره لعبت طاوس پیکر – پاسخ دادن شیرین خسرو را

    خطی از «ورلن» است – پایان

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ز آمدن فرودین و رفتن اسفند

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ز آمدن فرودین و رفتن اسفند دلها خرم شد و روانها خرسند گلها افروختند آتش زردشت مرغان آموختند ترجمه زند» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «تا که رسد نوبهار بعد زمستان تا که بود فروردین مه از پی اسفند جشن فریدون و فروردین همیون خرم بادا به روزگار خداوند» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر ز آمدن فرودین و رفتن اسفند ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر ز آمدن فرودین و رفتن اسفند ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *