دل-هر-که-صید-کردی-نکشد-سر-از-کمندت

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت – 34

  • دانلود دکلمه صوتی شعر دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت سعدی – غزل 34 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن.

    شعر دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت – غزل 34 – سعدی

     

    دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت

    نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت

     

    به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن

    که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت

     

    نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی دلستانت

    نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت

     

    گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی

    چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت

     

    تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا

    اگر التفات بودی به فقیر مستمندت

     

    نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد

    به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت

     

    تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی

    که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)

     

    دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت سعدی است. این قطعه‌ها توسط حمیدرضا محمدی، محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب، سهیل قاسمی و پری ساتکنی عندلیب خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    شعر چون عهده نمیشود کسی فردا را خیام – رباعی 2

     

    معنی دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت

    دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت

    دلِ هر کسی را که به دام آوردی، در برابرت تسلیم می شود و سرکشی و عصیانفرو می نهد. زیرا اسارت در کمندِ تو به گونه ای است که اسیرت آرزوی رهایی را از دل بیرون می کند.

    [تناسب= صید، کمند، بند].

     

    معنی به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن

    به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت

    تو را به خدا سوگند می دهم که از چهرۀ گلگون و آتشینت پرده برانداز تا ببینی که دلِ تمامِ مردم دنیا چونان سپندی برای دفع چشم زخم بر آتشِ رخسارت می تپد.

    [به اتفاق= تمام و کامل / سپند= کوتاه شده اسپند است و به آن اسفند نیز گفته می شود. تخمِ گیاهی است از تیرۀ سُدابیان که بیشتر در نواحی مرکزی و شرقی و جنوبی و غربی آسیا در آب و هوای معتدل می روید. تخم آن را برای دفع چشم بَد در آتش می ریزند. (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی) / در این بیت «روی» به «آتش» و «دل» به سپند» تشبیه شده است].

     

    معنی نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی دلستانت

    نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی دلستانت نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت

    نه چمن توانسته است شکوفه ای به زیبایی رویِ دلربایت برویاند و نه بادِ صبا، صنوبری به بلندی قامتِ تو یافته است.

    [چمن= سبزه و گیاه / صنوبر= درختی است زینتی و همیشه سبز با برگ های سوزنی و شکلی مخروطی که در ادب فارسی قامت یار را بدان تشبیه کنند. (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی)].

    صبا= نسیمِ خوشی که به هنگامِ صبح در فصلِ بهار می وزد و سبب شکفتن گل ها و گیاهان می گردد و پیام آور عاشقان است. «در تذکرة اولیا مذکور است: صبا بادی است که از زیرِ عرش خیزد و آن در وقتِ صبح وزد. بادی لطیف و خنک است و در اصطلاح سالکان، با صبا اشارت است از نفحاتِ رحمانیه که از مشرقِ روحانیت می آید.» (شرح اصطلاحات تصوّف). صبا یکی از عناصر فارسی است که در غزلیات سعدی فراوان آمده و به نام های نسیمِ سحر ، بادِ شمال و بادِ صبحگاهی از آن یاد شده است.

     

    معنی گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی

    گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت

    اگر آرزوی ریختن خونِ مردم را داری، همه تسلیمِ تو هستند. شیر با تمام شجاعتش اگر مانند بره ای به حُکمت گردن ننهد، چه کند؟

    [گردن نهادن= کنایه از اطاعت و فرمانبرداری کردن، تسلیم شدن / در این بیت «شیر» به «گوسفند» تشبیه شده است].

     

    معنی تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا

    تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا اگر التفات بودی به فقیر مستمندت

    تو به حق فرمانروای سرزمینِ زیبایی هستی. امّا ای کاش نظری هم به حال فقیر ناتوان می افکندی.

    [حُسن= جمال و زیبایی / التفات= توجه و عنایت / مستمند= اندوهگین، نیازمند].

     

    معنی نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد

    نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت

    ای دل، همانا به تو نگفته بودم که معشوق قصدِ وفا کردن ندارد؟ با طمع ورزیدن به وفای او شیفته شدی و او هم تو را در پای فکند و خوار کرد.

    [وفا= مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان، ثبات در قول و سخن و دوستی / سر وفا داشتن= قصد و توجه به وفا داشتن / از دست رفتن= پریشان و نابود گشتن، بی خود شدن].

     

    معنی تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی

    تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

    ای سعدی، بدین ترتیب که نه توانایی گریختن و نه تابِ گزند عشق داری، مردِ عشق ورزیدن نبودی.

     

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی غزل دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت سعدی

    مجتبی میگوید:

    واقعا که بیت 4 استاد بسیار زیباست و بقول دوستمان، ترکونده…
    در واقع سعدی از اینکه انسان (که شیر همه عالم است، چرا که بار امانت را او گرفت و همه هستی پیدا شد، و همه عالم، زمین و زمان و …گوسفندن چراکه مطیع خدا هستن و بی مقاومت) تسلیم بی چون و چرا نمیشود و در برابر خدا قد علم میکند، جانبداری کرده؛ اما به نظر من این جانبداری او بسیار هوشمندانه و ظریف است:
    واقعیت این است که ما باید در ظاهر (یعنی در کاربرد عقل) همچون جسممان که ضعیف است، چون گوسفند باشیم یعنی صلح جو و تسلیم قدرت عقل و علم خدا. اما باید در باطن (یعنی در کاربرد عشق) دلی چون شیر داشته باشیم که اوصاف انسانی را که حقیقتا ضعیف اند تنها بقول مولانا چون طبل توخالی پر سر وصدای اند (حرص و خشم و…) را شکار کرده و اوصاف خدایی یعنی شیر بودن را کسب کنیم. پس انگاه است که حاضر به گوسفند بودن نیستیم چرا که شیریم، خداییم، و نباید بمیریم و خونمان ریخته شود….
    این در حالی است که ما انسانها قضیه را بالعکس کرده ایم، یعنی متاسفانه در ظاهر شیر شدیم و با خدا لج میکنیم در حالیکه ما همه شیران ولی شیر علم حملمان از باد باشد دم بدم و در باطن در برابر امیال شیطانی چون گوسفند شده و در برابرشان ذبح میشویم…
    بدرود.

     

    شایق میگوید:

    با سلام ( به ولای تو که اگر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان بر خیزم ) ( از انرو که در بند توام ازادم ) ( رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست ) ابیات فوق با بیت اول و دو بیت اخر این غزل هم خوانی دارند و سعدی میگوید هر چه زیبایی و خوبی در عالم هست تجلی زیبایی و خوبی مطلق است که اگر گوشه چشمی بما کند انرا در می یابیم.

     

     

    معنی غزل دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت سعدی چیست؟

    دلِ هر کسی را که به دام آوردی، در برابرت تسلیم می شود و سرکشی و عصیانفرو می نهد. زیرا اسارت در کمندِ تو به گونه ای است که اسیرت آرزوی رهایی را از دل بیرون می کند.

    [تناسب= صید، کمند، بند].

     

    شعر دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *