خوش-می‌رود-این-پسر-که-برخاست

خوش می‌رود این پسر که برخاست – 45

  • دانلود دکلمه صوتی شعر خوش می‌رود این پسر که برخاست سعدی – غزل 45 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. سرویست چنین که می‌رود راست ابروش کمان قتل عاشق.

    شعر خوش می‌رود این پسر که برخاست – غزل 45 – سعدی

     

    خوش می‌رود این پسر که برخاست

    سرویست چنین که می‌رود راست

     

    ابروش کمان قتل عاشق

    گیسوش کمند عقل داناست

     

    بالای چنین اگر در اسلام

    گویند که هست زیر و بالاست

     

    ای آتش خرمن عزیزان

    بنشین که هزار فتنه برخاست

     

    بی جرم بکش که بنده مملوک

    بی شرع ببر که خانه یغماست

     

    دردت بکشم که درد داروست

    خارت بخورم که خار خرماست

     

    انگشت نمای خلق بودن

    زشت است ولیک با تو زیباست

     

    باید که سلامت تو باشد

    سهل است ملامتی که بر ماست

     

    جان در قدم تو ریخت سعدی

    وین منزلت از خدای می‌خواست

     

    خواهی که دگر حیات یابد

    یک بار بگو که کشتهٔ ماست

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)

     

    خوش می‌رود این پسر که برخاست صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر خوش می‌رود این پسر که برخاست سعدی است. این قطعه‌ها توسط حمیدرضا محمدی، محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب، سهیل قاسمی و پری ساتکنی عندلیب خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    شعر چون عهده نمیشود کسی فردا را خیام – رباعی 2

     

    معنی خوش می‌رود این پسر که برخاست

    خوش می‌رود این پسر که برخاست سرویست چنین که می‌رود راست

    این پسر که به پای خاسته چه نیکو به حرکت در آمده است. با این شیوه راه رفتن گویی سروی راست قامت است که می خرامد.

     

    معنی ابروش کمان قتل عاشق

    ابروش کمان قتل عاشق گیسوش کمند عقل داناست

    ابروانش به کمانی می ماند که برای کشتن عاشق کشیده شده است و گیسوانش به سان کمندی است که خرد مردم خردمند را چونان صیدی به دام می اندازد.

     

    معنی بالای چنین اگر در اسلام

    بالای چنین اگر در اسلام گویند که هست زیر و بالاست

    اگر بگویند که چنین قامتی در میان مسلمانان دیده می شود (و مسلمانان هنوز مسلمان باقی مانده، به وی نگرویده اند) سخنی بی معنی و هرزه گفته اند.

     

    معنی ای آتش خرمن عزیزان

    ای آتش خرمن عزیزان بنشین که هزار فتنه برخاست

    ای دلربایی که چونان آتشی خرمن عزیزان را می سوزانی، از حرکت بایست و بنشین، زیرا با رفتار موزونت هزار غوغا به پا شد.

     

    معنی بی جرم بکش که بنده مملوک

    بی جرم بکش که بنده مملوک بی شرع ببر که خانه یغماست

    برای کشتن عاشق نیازی به اثبات جرم او نداری، زیرا او همانند بنده زرخرید توست و برای غارت هستی  او نیازی به قانون شرع نیست.

    [جرم= گناه/ مملوک= غالم و بنده زرخرید/ یغما= تاراج و غارت/ خانه یغماست= به تصحیح حبیب یغمایی “خوان یغما” ست].

     

    معنی دردت بکشم که درد داروست

    دردت بکشم که درد داروست خارت بخورم که خار خرماست

    دردی را که در اثر عشق تو به جان دارم تحمل می کنم، زیرا درد عشق تو عین داروست و نیشی را که  از تو به من برسد، چونان خرمایی پرحلاوت تلقی می کنم.

    [خار خوردن= کنایه از تحمل سختی و ناراحتی کردن].

    درد به دارو و خار به خرما تشبیه شده است.

     

    معنی انگشت نمای خلق بودن

    انگشت نمای خلق بودن زشت است ولیک با تو زیباست

    رسوایی در میان مردم ناپسندیده است، اما اگر رسوایی به خاطر تو باشد، زیبا و پسندیده خواهد بود.

    [انگشت نما بودن= کنایه از مشهور و رسوا بودن].

     

    معنی باید که سلامت تو باشد

    باید که سلامت تو باشد سهل است ملامتی که بر ماست

    آنچه بایسته و ضروری است، تندرستی توست، وگرنه تحمل سرزنش هایی که به خاطر تو بر ما روا می دارند، چندان دشوار نیست.

    [جناس الحق= سلامت، ملامت].

     

    معنی جان در قدم تو ریخت سعدی

    جان در قدم تو ریخت سعدی وین منزلت از خدای می‌خواست

    سعدی جان خویش را در زیر گام های تو نثار کرد، البته این جان فشانی در راه تو مقام و منزلتی است که وی آن را از خدای خویش طلب می کرده است.

    [منزلت= مقام و مرتبه / جان در قدم کسی رختن= کنایه از خود را فدای کسی کردن].

     

    معنی خواهی که دگر حیات یابد

    خواهی که دگر حیات یابد یک بار بگو که کشتهٔ ماست

    اگر می خواهی که این کشته تو، حیات دیگر و زندگی جاوید داشته باشد، فقط یکبار برزبان آور که او در راه عشق ما به شهادت رسیده است.

    [دگر حیات= حیات دیگر، تولدی دیگر، حیات جاودانه].

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی غزل خوش می‌رود این پسر که برخاست سعدی

    سمانه میگوید:

    بالای چنین اگر در اسلام
    گویند که هست ، زیر بالاست .
    به نظر می رسد ، میگوید : در بلاد اسلامی چنین قد و بالایی یافت نمی شود اگر چه بگویند که هست ، یا در کشورهای اسلامی ، برعکس آنچه می گویند چنین قد رعنایی نیافتم
    زیرو بالاست یعنی برعکس و بیهوده گفته اند
    مانا در نهان سراینده.

     

     

    معنی غزل خوش می‌رود این پسر که برخاست سعدی چیست؟

    این پسر که به پای خاسته چه نیکو به حرکت در آمده است. با این شیوه راه رفتن گویی سروی راست قامت است که می خرامد.

     

    شعر خوش می‌رود این پسر که برخاست اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *