دیگر-نشنیدیم-چنین-فتنه-که-برخاست

دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست – 46

  • دانلود دکلمه صوتی شعر دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست سعدی – غزل 46 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. از خانه برون آمد و بازار بیاراست در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین.

    شعر دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست – غزل 46 – سعدی

     

    دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست

    از خانه برون آمد و بازار بیاراست

     

    در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین

    در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست

     

    صبر و دل و دین می‌رود و طاقت و آرام

    از زخم پدید است که بازوش تواناست

     

    از بهر خدا روی مپوش از زن و از مرد

    تا صنع خدا می‌نگرند از چپ و از راست

     

    چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چون

    مدهوش نماند نتوان گفت که بیناست

     

    دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد

    از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست

     

    فریاد من از دست غمت عیب نباشد

    کاین درد نپندارم از آن من تنهاست

     

    با جور و جفای تو نسازیم چه سازیم

    چون زهره و یارا نبود چاره مداراست

     

    از روی شما صبر نه صبر است که زهر است

    وز دست شما زهر نه زهر است که حلواست

     

    آن کام و دهان و لب و دندان که تو داری

    عیش است ولی تا ز برای که مهیاست

     

    گر خون من و جمله عالم تو بریزی

    اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست

     

    تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد

    گر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست

     

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست سعدی است. این قطعه‌ها توسط حمیدرضا محمدی، محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب، سهیل قاسمی و پری ساتکنی عندلیب خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    شعر چون عهده نمیشود کسی فردا را خیام – رباعی 2

     

    معنی دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست

    دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست از خانه برون آمد و بازار بیاراست

    پیشتر هرگز نشنیده ایم که معشوقی بدین دلربایی و شور انگیزی به پای خواسته باشد؛ زیرا او با برون خرامیدن از منزل خویش، بازار را به شمایل خود زینت بخشید.

    [دیگر= قید، هرگز، ابدا /  فتنه= (معشوق)، فتنه که بر خاست (ایهام)= 1_آشوبی که به پا شد. 2_معشوقی که قیام کرد].

     

     

    معنی در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین

    در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست

    معنی :از شدت دلربایی و حلاوت توصیف ناپذیر است و از غایت لطف و جمال، وهم را یارای دریافت او نیست.

    [وهم= گمان و خیال، قوه ادراک /وصف= توصیف، نشان /مطبوع= خوش آیند و موافق میان و طبع].

     

    معنی صبر و دل و دین می‌رود و طاقت و آرام

    صبر و دل و دین می‌رود و طاقت و آرام از زخم پدید است که بازوش تواناست

    شکیبایی و دل و دین و توان و آرامش را یکجا می‌برد؛ آری، از جای زخم و جراحتی که به وجود می آید، می توان به قدرت دست او پی برد.

    [زخم= جراحت، ضرب و ضربت].

     

    معنی از بهر خدا روی مپوش از زن و از مرد

    از بهر خدا روی مپوش از زن و از مرد تا صنع خدا می‌نگرند از چپ و از راست

    تو آفریدی بدیع و بی همانند خدایی؛ پس چهره زیبایت را از مردم مپوشان. بگذار همه آزادانه به چهره ات بنگرند و از رهگذر آن به آفرینش بی مانند الهی پی برند.

    [صنع= آفرینش / روی پوشاندن= پنهان شدن / از زن و از مرد= از همه مردم].

     

    معنی چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چون

    چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چون مدهوش نماند نتوان گفت که بیناست

    هر دیده ای که تو را ببیند و از قدرت لایزال خداوند به حیرت نیفتد، نمی توان گفت که بصیر است.

    [مدهوش= مست و بی خویش / بینا= بیننده و عارف].

     

    معنی دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد

    دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست

    در برابر تو این جهان را فایده ای نیست و بهشت قدر و منزلتی ندارد تو از نعمت های این جهان و بهشت گرانقدر تری؛ پس بهتر از تو. نمی‌توان چیزی از خدای بزرگ طلبید.

     

    معنی فریاد من از دست غمت عیب نباشد

    فریاد من از دست غمت عیب نباشد کاین درد نپندارم از آن من تنهاست

    به فریاد آمدن من از دست غم تو عیبی به شمار نمی آید؛ زیرا گمان می برم که این عیب در همه مردم وجود دارد.

     

    معنی با جور و جفای تو نسازیم چه سازیم

    با جور و جفای تو نسازیم چه سازیم چون زهره و یارا نبود چاره مداراست

    اگر با ستمی که بر ما روا میداری موافقت و سازگاری نکنیم چه کنیم؟ از آنجا که دلیری و توانایی مقابله با تو را نداریم، از رفتار نرم گریزی نیست.

    [زهره= شجاعت و دلیری، جرات / یارا= قدرت و توانایی].

     

    معنی از روی شما صبر نه صبر است که زهر است

    از روی شما صبر نه صبر است که زهر است وز دست شما زهر نه زهر است که حلواست

    در محرومیت از دیدارت شکیبایی آسان نیست؛ بلکه زهری کشنده است؛ اما اگر تو زهر کشنده را بدهی، چو نان حلوا شیرین است.

    [صبر= شکیبایی، در اصل ریشه گیاهی است که بسیار تلخ است].

     

    معنی آن کام و دهان و لب و دندان که تو داری

    آن کام و دهان و لب و دندان که تو داری عیش است ولی تا ز برای که مهیاست

    کام و دهان و لب و دندان تو مایه خوشی و عیش آدمی است؛ اما باید دید که این ها برای خوشی چه کسی آماده است؟ (ما که از آن محرومیم! )

    [کام= دهان و سقف دهان / عیش= شادی و خوشی، زندگی خوب و خوش].

     

    معنی گر خون من و جمله عالم تو بریزی

    گر خون من و جمله عالم تو بریزی اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست

    اگر تو من و تمام مردم عالم را به خاک و خون بکشی، همه ما اعتراف خواهیم کرد که گناه از جانب ما بوده و تو در این کشتار مقصر نیستی.

     

    معنی تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد

    تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد گر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست

    سعدی قادر نیست تا در برابر تو سر تسلیم فرود نیاورد؛ زیرا چه تسلیم باشد و چه نباشد، تو قدرتمندی.

    [سر نهادن= تسلیم و فرمانبردار گشتن / دست بالا بودن= برتر و بالاتر بودن].

     

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی غزل دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست سعدی

    سیاوش بابکان میگوید:

    بیت های پنجم و ششم رازگشای این غزل اند:
    چشمی که تورا ببیند و پیش قدرت خداوند سر فرود نیاورد، بینایش نمی توان خواند.
    واز خدا جز وصل دوست نخواهید. این دو بیت
    جایی برای هیچ عشقی مگر همان که همه میشناسیم نمی نهند.
    نظامی می فرماید :
    پرورده عشق شد سرشتم
    بی عشق مباد سرنوشتم. و
    فتبارک الله احسن الخالقین…..و..

     

    ناشناس میگوید:

    یکی از دوستان پرسید ماجرای عشقی که در این شعر آمده مربوط به چه شخصی است. در همه اشعار عرفا اگر دقت کنید میبینید دارن درباره یه شخصی صحبت میکنن و شیفته یه نفر هستند. اون شخص همان انسان کامل هست که عرفا به دیدارش نائل شدند. هیچ عشق دختر و پسری در کار نیست. عشق دومین وادی از هفت وادی تصوف و عرفان هست. حافظ وقتی وارد وادی عشق شد گفت که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها…

     

    ناشناس میگوید:

    چه آهنگ زیبایی
    برای فهم بهتر سعدی دیباچه گلستان را باید خواند.دیباچه گلستان بوده که نسلها را یکی پس از دیگری به بازار شعر و ادب کشانده است.

     

     

    معنی غزل دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست سعدی چیست؟

    پیشتر هرگز نشنیده ایم که معشوقی بدین دلربایی و شور انگیزی به پای خواسته باشد؛ زیرا او با برون خرامیدن از منزل خویش، بازار را به شمایل خود زینت بخشید.

    [دیگر= قید، هرگز، ابدا /  فتنه= (معشوق)، فتنه که بر خاست (ایهام)= 1_آشوبی که به پا شد. 2_معشوقی که قیام کرد].

     

    شعر دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»