تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته

تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته

  • شعر تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته _ ادیب الممالک 

     

    تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته

    خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته

     

    در سینه ی سیم سپید آکنده زر جعفری

    در دیده ی الماس تر یاقوت حمرا ریخته

     

    این باده را ترکی عجب در ماه شعبان و رجب

    افشرده از حلق عنب در خم ترسا ریخته

     

    آید حبابش در نظر مانند مروارید تر

    بر سطحی از لعل و گهر بهر تماشا ریخته

     

    مفرش از او گلگون شده چون توزیئی پرخون شده

    در باغ آزریون شده یا خون عذرا ریخته

     

    مینا چو مرغی نیمجان بسمل شده در خون طپان

    خون از گلویش هر زمان فواره آسا ریخته

     

    می از درونش جلوه گر مانند ناری پر شرر

    در آب خشک این نار تر ساقی بعمدا ریخته

     

    آن ساقی خودکام ما تاراج ننگ و نام ما

    این آتش اندر جام ما بر دفع سرما ریخته

     

    بربط چو طفلی ناتوان از درد بیماری نوان

    شریانها بر استخوان هم گوشت ز اعضا ریخته

     

    مستسقیستی لاجرم، آماس دارد در شکم

    با اینهمه نفخ و ورم، در سینه صفرا ریخته

     

    خواند بزاری خودبخود از لحن و قول باربد

    مغزش درون کالبد گوئی نکیسا ریخته

     

    نی همچو ماری جانگزا گشته بافسون آشنا

    نافش دریده چند جا دندانش یکجا ریخته

     

    از بسکه نائی با دو لب افسونش خواند روز و شب

    از کام این مار ای عجب شهد مصفا ریخته

     

    دف پوست پوش میکشان حلقه بگوش میکشان

    وقت خروش میکشان شکر ز آوا ریخته

     

    خنیاگران اندر نوا رامشگران کوبنده پا

    وز بوسه در دامان ما نقل مهنا ریخته

     

    غرد هوا چون ببرها وز میغ پوشد گبرها

    گردد بخاک از ابرها لؤلؤی لالا ریخته

     

    کشتند پیلی را دمان سودند ویرا استخوان

    نک سونش ستخوان آن، بر سبز دیبا ریخته

     

    چون صبح تبشیر آورد قرص طبا شیر آورد

    پستان پرشیر آورد شیرش بصحرا ریخته

     

    هم دایه بستان بود، هم سایه مستان بود

    وز مایه پستان بود شیرش بهر جا ریخته

     

    غرید ابر از آسمان، زد باد مشتش بر دهان

    دندانش از آسیب آن در قلب هیجا ریخته

     

    تا برکشید ابر سیه در پیش رنگین غاشیه

    کافور ناب و غالیه در کوه و دریا ریخته

     

    گه سونش در و گهر، بیزد بخاک تیره بر

    گه بیضه کافور تر بر مشک سارا ریخته

     

    چون قطره بارد بر زمین، گوئی که درهای ثمین

    از ملک هندستان و چین تا حد صنعا ریخته

     

    تا یوسف گل را بتن دیمه دریده پیرهن

    یعقوب وار اندر چمن اشک زلیخا ریخته

     

    بس کن امیری این سخن طرحی ز نو آغاز کن

    نقش اساطیر کهن در زند و استا ریخته

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    درد دارد – حرف هایی که قرار نیست بگویی

    طهماسب خداوند راستین _ چکامه

    گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای – ۳۳۵

    خرید: آب البالو، اسفناج، کچالو – او می آید

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته در سینه ی سیم سپید آکنده زر جعفری در دیده ی الماس تر یاقوت حمرا ریخته» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «تا یوسف گل را بتن دیمه دریده پیرهن یعقوب وار اندر چمن اشک زلیخا ریخته بس کن امیری این سخن طرحی ز نو آغاز کن نقش اساطیر کهن در زند و استا ریخته» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *