برخیز-تا-یک-سو-نهیم-این-دلق-ازرق‌فام-را

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را – 15

  • دانلود دکلمه صوتی شعر برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را سعدی – غزل 15 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود.

    شعر برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را – غزل 15 – سعدی

     

    برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را

    بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

     

    هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود

    توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را

     

    می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

    تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را

     

    از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم می‌شود

    ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را

     

    زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد

    کز بوستان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را

     

    غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحب‌دلی

    باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را

     

    جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد

    ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم‌اندام را

     

    دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل

    نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را

     

    دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش

    جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را

     

    باران اَشکم می‌رود وز اَبرَم آتش می‌جهد

    با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را

     

    سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود

    صوفی گران‌جانی بِبَر ساقی بیاور جام را

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)

     

    برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را سعدی است. این قطعه‌ها توسط حمیدرضا محمدی، رامین کریمی، محسن رحمتیان، محسن لیله‌کوهی و سعیده تهرانی‌نسب خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد

    سمبولیسم اجتماعی در شعر معاصر فارسی

    دانلود آهنگ بعد ما شروین حاجی پور

     

    معنی برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را

    برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

    بیا تا این جامۀ پشمین تیره را به کناری نهیم و ترکِ درویشیِ مزوّرانه کنیم و دو گرایی و کفراندیشی را که بر آن نامِ پرهیز نهاده ایم، با خراباتی گری به باد دهیم.

    [دلق= لباس ژنده ای که درویشان به تن کنند / ازرق فام= کبود رنگ / قلّاشی= خراباتی و می پرستی / شرک تقوانام= تقوای ریایی و ظاهری].

     

    معنی هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود

    هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را

    هر لحظه با بت پرستی قبلۀ تازه ای برمی گزینیم و بدین سان روزگار می گذرانیم، یکتا پرستی را بر ما عرضه دار تا بت ها را در هم شکنیم.

    [ساعت= لحظه / اصنام= جمع صنم به معنی بت ها].

     

    معنی می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

    می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را

    آرزویم این است که یک بار با جوانان شراب بنوشم و مست گردم تا کودکان این پیر عاشق پیشۀ لای خوار را در کوی و برزن دنبال کنند و سنگ زنان ملامت نمایند.

    [دُرد= گل و لای ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهای کم می نوشند و مستی آن بیشتر است. / پیرِ دُردآشام= پیر عاشق پیشۀ مست].

     

    معنی از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم می‌شود

    از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم می‌شود ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را

    در اثر نیازمندی و اظهار کوچکی، سگِ اصحابِ کهف انسان می شود و بر عکس، سودای سروری، بلعام را به سگ تبدیل می کند.

    [قطمیر= نام سگ اصحاب کهف / ماخولیا= به معنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد (لغت نامه) / بلعام= بلعم پسر باعور].

     

    معنی زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد

    زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد کز بوستان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را

    ذهن و ضمیرم از این حصار تنهایی، به دلیل دریافت پیام بوستان از باد صبحگاهی، یعنی استشمام بوی خوش ریاحین به گشت و گذار در باغ و صحرا تمایل یافته است. [بادِ سحر= بادِ صبا].

     

    معنی غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحب‌دلی

    غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحب‌دلی باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را

    اگر خردمندی، این روزگار و طبیعت با طراوت را دریاب و از آن غافل مشو، شاید که دیگر مجالی برای درک چنین روزهایی نیابی.

    [صاحب دل= آگاه و روشن ضمیر، عارف / باشد که= همانا که، به درستی که، شاید که].

     

    معنی جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد

    جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم‌اندام را

    در جایی که سرو بوستانی با آن پای چوبین به شوق آمده و به این سوی و آن سو می خرامد، ما نیز معشوق سیمین تن خویش را به حرکات شوق انگیز و پای کوبی وامی داریم. [چمیدن= خرامیدن و با ناز راه رفتن].

     

    معنی دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل

    دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را

    به آن یار بی وفای پیمان شکن که چشم و دل من به دنبال اوست، عشق می ورزم و او را موجب آرامش دل می دانم. نه نه، او را دلآرام مخوان، زیرا آرامش را از دل زایل کرده است. [دلبند= اسیر کننده دل / پیمان گسل= پیمان شکن].

     

    معنی دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش

    دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را

    در اندوه او دین و دنیا و خرد و شکیبایی را از دست دادم. آری، جایی که پادشاه سراپرده زند، دیگر برای عوام و هیاهوی آنان جایی باقی نمی ماند و باید آنجا را ترک کنند. (غم عشق او سلطانی است که جایی برای دین و دنیا و صبر و عقل باقی نمی گذارد).

    [غوغا= بانگ و فریاد / عام= مردم جاهل و بی سواد].

     

    معنی باران اَشکم می‌رود وز اَبرَم آتش می‌جهد

    باران اَشکم می‌رود وز اَبرَم آتش می‌جهد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را

    اشکم بسان باران جاری است و از وجودم که مانند ابری است ، غم و اندوه برون می جهد. این حال را فقط می توان با پختگان مجرّب در میان نهاد نه با خامان بی تجربه ای که این سوز را درنمی یابند. (خام بدم پخته شدم سوختم)

    در این بیت اشک به باران تشبیه شده است.

     

    معنی سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود

    سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود صوفی گران‌جانی بِبَر ساقی بیاور جام را

    سعدی حتی اگر در این راه جان ببازد، سخن ملامتگران را گوش نمی کند. بنابراین به صوفی بگو که تندخویی و مزاحمت را به کناری نهد و از ساقی بخواه که جام شراب را بیاورد.

    [صوفی= پیرو طریقت تصوّف، در معنی این کلمه و چگونگی انتساب و اشتقاق آن، اقوال، مختلف و عقاید، متفاوت است. عده ای آن را از صفا و عده ای از صوف (= پشم) به مناسبت پشمینه پوشی و عده ای سوفیای یونانی به معنی حکمت و عده ای از صفه و اصحاب صفه می دانند. (فرهنگ اشعار حافظ) / گران جانی= ملامت و بدخویی].

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی غزل برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را سعدی

    خسرو میگوید:

    عقل و هوش از سرتان می پرد اگر این آواز را با صدای استاد شجریان در آلبوم در خیال گوش دهید.

     

    ناشناس میگوید:

    می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

    تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را

    دلم میخواهد آنچنان با جوانان میخواری کنم تا تا کودکان دنبال من پیر دردآشام بیفتند و رسوای رسوا شوم.

    درد:شراب ته خم که با ناخالصی همراه ست.

    دردآشام:آنکه جام شراب را همراه با ته نشین آن سر بکشد.

     

    راشد اقبال میگوید:

    دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش

    جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را

    این بیت دریچه‌ایی به اعماق عشق سعدیست جز آن یک دیگر یکی نمی بیند.

     

     

    معنی برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را سعدی چیست؟

    بیا تا این جامۀ پشمین تیره را به کناری نهیم و ترکِ درویشیِ مزوّرانه کنیم و دو گرایی و کفراندیشی را که بر آن نامِ پرهیز نهاده ایم، با خراباتی گری به باد دهیم.

    [دلق= لباس ژنده ای که درویشان به تن کنند / ازرق فام= کبود رنگ / قلّاشی= خراباتی و می پرستی / شرک تقوانام= تقوای ریایی و ظاهری].

     

    شعر برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *