ای سمیعی رسید نامهٔ تو

ای سمیعی رسید نامهٔ تو

  • شعر ای سمیعی رسید نامهٔ تو _ ملک الشعرا بهار 

    جواب بهار به ادیب‌ السلطنهٔ سمعین «عطا»

     

    ای سمیعی رسید نامهٔ تو

    نامهٔ تو رسید و چامهٔ تو

     

    چامه‌،‌ شیرین و دلنشین چو عسل

    نامه‌، خیرالکلام قلّ و دلّ

     

    آن عباراتِ با روان مأنوس

    وان خط خوب چون پر طاووس

     

    خاصه شعری بدان دلارایی

    جان‌فزاتر ز عهد برنایی

     

    متحیر شدم چه عرض کنم

    شعر و خط‌ خوش‌ از که قرض کنم

     

    با چنین‌ طبع خسته و خط زشت

    چون‌ توانم جواب خواجه نوشت

     

    مشق کردم ز روی آن بسیار

    حفظ شد بس که کردمش تکرار

     

    کرد هرکس به پرسشی یادم

    نامهٔ خواجه را نشان دادم

     

    فخر کردم که در زمانهٔ ما

    هست مردی چنین میانهٔ ما

     

    فخر دیگر که این گرامی‌مرد

    در چنین نامه یادی از من کرد

     

    خواجه داند که چند مرده بود

    عجز ما را حساب کرده بود

     

    شعلهٔ شوق چون زبانه زند

    آرزو تیر بر نشانه زند

     

    گرچه سخت از حیات دلگیرم

    لیک خواهم که در وطن میرم

     

    جان سپارم به خاک پاک وطن

    دفن گردم به زیر خاک وطن

     

    ای سمیعی، به خالق دو سرا

    دم گرم تو زنده کرد مرا

     

    گر بجنبد به خاک سایهٔ من

    جنبش مهر توست مایهٔ من

     

    ور برآید ز من چو چنگ آواز

    دَمِ جان‌بخش توست چنگ‌نواز

     

    رشته‌ای کم به زندگی بسته است

    تارهایش تمام بگسسته است

     

    هست تنها به‌جای از آن پیوند

    علقهٔ‌ صحبت رفیقی ‌چند

     

    دوستانی که شمع انجمن‌اند

    آخرین شعلهٔ حیات من‌اند

     

    زان که جای دگر تمیزی نیست

    جز ریا و فریب چیزی نیست

     

    بهر من صحبت هنرمندان

    بوستانست و غیر ازو زندان

     

    گرچه ز اقبال نامساعد من

    نیست آنجا هم از حسود ایمن

     

    شنعت حاسد اندر آن تالار

    یادگاریست بر در و دیوار

     

    یادگاری که جز وقاحت نیست

    غیر بدبختی و فضاحت نیست

     

    لیک با رنج‌، راحتی هم هست

    با عذاب استراحتی هم هست

     

    منت ایزد که دوستان جمعند

    همه پروانگان آن شمعند

     

    بهر یک بی‌نماز در اسلام

    در مسجد نبسته هیچ امام

     

    در جهان صاحبان عقل سلیم

    بهرکیکی نسوختند گلیم

     

    ای سمیعی سخن به پایان شد

    خجلت و عجز من نمایان شد

     

    خدمت از من به انجمن برسان

    به یکایک سلام من برسان

     

    امرای کلام را زین سوی

    یک‌ به یک بوسه‌ زن به‌ دست‌ و به‌ روی

     

    ور بود شاهدی شکرگفتار

    گرم‌تر بوسه زن به یاد بهار

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)

     

    قالب: مثنوی

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    بهار قطعهٔ فرخ شنید و خرم گشت

    من و تو هر دو ای …

    خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت – 150

    خواهی شرف مردم دانا باشد – ۱۱۱

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ای سمیعی رسید نامهٔ تو

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ای سمیعی رسید نامهٔ تو نامهٔ تو رسید و چامهٔ تو چامه‌،‌ شیرین و دلنشین چو عسل نامه‌، خیرالکلام قلّ و دلّ» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «امرای کلام را زین سوی یک‌ به یک بوسه‌ زن به‌ دست‌ و به‌ روی ور بود شاهدی شکرگفتار گرم‌تر بوسه زن به یاد بهار» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر جواب بهار به ادیب‌ السلطنهٔ سمعین «عطا» ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر جواب بهار به ادیب‌ السلطنهٔ سمعین «عطا» ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *