دکلمه صوتی شعر ای آمده از عالم روحانی تفت – رباعی 11 از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی.حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت می نوش ندانی ز کجا آمدهای.
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق میافتد. از ابتدا انگار به گونهای شاعر میخواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد میماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «کاین باقی عمر را بها پیدا نیست» میشناسند.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)ای آمده از عالم روحانی تفت صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «ای آمده از عالم روحانی تفت» از خیام است. این قطعهها توسط احسان اسماعیلی، داوود ملک زاده، زهرا بهمنی و محمدعلی قدمیاری خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
معنی ای آمده از عالم روحانی تفت چیست؟
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
ای کسی که فکر میکنی از عالم روحانی آمده ای – در جزئیات دنیا و علوم روحانی خود را درگیر کرده ای.
معنی می نوش ندانی ز کجا آمدهای چیست؟
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
می بنوش که نمی دانی از کجا آمده ای – لذت ببر از زندگی که نمی دانی به کجا پس از مرگ می روی.
تفسیر فلسفی ای آمده از عالم روحانی تفت
تفسیر زیر از عبدالحسین عادل زاده است. انتشار این متن به معنای تایید یا انکار محتوای آن نیست.
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
آنچه در مصرع اول «عالم روحانی» خوانده شده همان تعبیرات «مابعدالطبیعی» مصرع دوم است که هیچگونه پایۀ مادی و واقعیای ندارد و صرفاً بنا بر تفاسیر ذهنی عدهای در باب ماهیت هستی و مبدا و مقصد آن ارایه شده است. این رباعی میتواند دنبالۀ این رباعی دیگر خیام باشد که:
ای آن که نتیجۀ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تَفْتی
می خور که هزار باره بیشات گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی
اینجا شاعر باز به همان مشکل خود که در رباعی 1 مفصلاً به آن پرداختیم نظر کرده و وجهی دیگر از آن را بیان داشته است. با وجود تمامی تفاسیر مابعدالطبیعی (مثلا وجود چهار عنصر زمینی و هفت عنصر آسمانی که در سرنوشت حیات آدمی میتواند موثر باشد) که در باب چیستی جهان و جایگاه انسان در آن ارایه شده است، در نهایت نمیتوان هیچ دانش و معرفت یقینیای در باب مبدا و مقصد انسان تصور کرد و هر کسی بنا به نگرش و تجربه خود در زندگی، افسانه ای گفته و برای همیشه در خواب شده است. چیزی که ما از واقعیت هستی میدانیم تنها آن چیزهایی است که بهعینه در گذر روزها و شبان تجربه میکنیم؛ که بنیادیترین ترین آن اصل گذرایی و شدن و عدم ثبات و پایداری در موجودات است.
و موضوع دیگری نیز که گوشزد شد، طبعاً همان شق دیگر مشکل و سربستگی موجود در هستی است، که به جادوی سرمستی میتوان گذرایی و شکنندگی آن را به ثباتی موهوم و ذهنی مبدل کرد. حال کسی این سرمستی را با شراب انگوری کسب میکند و کس دیگر به شراب مجازی یا همان نیروی «مفاهیم امیدبخش ذهنی». مثلا کسی که مبدا و مقصدی ذهنی که مایه امید او است در ذهن میآفریند یا از کس دیگر میپذیرد و به نیروی تلقین – که برخی آن را ایمان میخوانند – به سرمستی و ثبات در عین بیثباتی و گذرایی و حیرانی میرسد.
اینجا میزان و ترازویی در کار نیست؛ واقعیت راه خود را میرود، و بدون توجه به خواستههای قلبی و غریزی بشر، در نهایت آنچه را که در عالم واقع همواره محتوم و گریزناپذیر است آشکار میکند. حال اینکه قبل و بعد این واقعیت گریزناپذیر چه بوده یا چه خواهد بود، تنها برایندی از ذهنهای بشری است که تنها از برای بیم و امید و غلبههای روانی در ذهن او ساخته و پرداخته شده است و واقعیت هستی به آن بیتوجه است.
ای جادوگرِ زمان، لحظات از دهان کفآلودِ تو،
آرام، یکی پس از دیگری، بیرون میآید.
من با انزجار فریاد میزنم که:
لعنت به ورطۀ ابدیت،
جهان پولادین و تغییرناپذیر است،
و این نره گاوِ خشمگین فریادی نمیشنود.
در وجودم با برق خنجز نوشته شده است
جهان قلب ندارد و نارضایتی از این وضع بیهوده است.[1]
دیدگاه کاربران دربارهی رباعی ای آمده از عالم روحانی تفت خیام
عابد می گوید:
عالم روحانی تفت=باغ ملکوت
مولوی:از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود/به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم
جان که از عالم علوی است یقین می دانم/رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد/از سر عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم/آن که آورد مرا باز برد در وطنم/
سام می گوید:
ای آمده از عالم روحانی پس برای ایشان مشخص بوده که از کجا آمده اند و حیران شده در عالم اعداد و قوانین پیچیده!
حال اگر تو نمی دانی که از کجا آمده ای (عالم روحانی) می خور که تو شاید بدانی !
خوش باش که آینده را با انتخاب هایت رقم می زنی نه با سناریوی از پیش تعیین شده ..
هر انتخاب مساوی با سرنوشتی تازه…
دکتر ترابی:
جناب کیخا ، و می زده از برای آنچه در انگلیسی
هنگ اور میگویند و ما به نادرست خمار میخوانیم
و خماری نشانگان محرومیت از خمار شکن است!!
و دو دیگر که از مرضیه و می زدگی اش یادکنیم
می زده شب چو ز میکده با ز آیم و…..
و سدیگر پناه به کوی دوست بریم و نیاز از او جوییم.
چه حتا به زندان که اندری به دوست می اندیشی که دوست آزادی است آفتاب است
به قول شیخ:
صبح می خندد و من گریه کنان در غم دوست
ای دم صبح! چه داری خبر از مقدم دوست
و ببخشایید پراکنده گویی ام.
شعر ای آمده از عالم روحانی تفت خیام اثر کیست؟
اثر خیام است.
معنی ای آمده از عالم روحانی تفت چیست؟
ای کسی که فکر میکنی از عالم روحانی آمده ای – در جزئیات دنیا و علوم روحانی خود را درگیر کرده ای.
- گویند مرا که دوزخی باشد مست – 42 - ژانویه 24, 2023
- گویند کسان بهشت با حور خوش است – 41 - ژانویه 23, 2023
- گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست – 40 - ژانویه 23, 2023