دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته خاقانی – قصیده ۱۹۵
در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه
دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته
چون عده داران چار مه در طارمی واداشته
در آب خضر آتش زده، خمخانه زو مریمکده
هم حامل روح آمده هم نفس عذرا داشته
جام بلور از جوهرش، سقلاب و روم اندر برش
از نار موسی پیکرش در کف بیضا داشته
مجلس ز می زیورزده، وز جرعه خاک افسر زده
صبح از جگر دم برزده، مرغ از که آوا داشته
خصم صرعدار آشفتهسر، کف بر لب آورده ز بر
و آن خیک مستسقی نگر در سینه صفرا داشته
می عطسهٔ آدم شده، یعنی که عیسی دم شده
داروی جان جم شده، در دیر دارا داشته
مرغ سحر تشنیع زن بر قتل مرغ باب زن
مرغ صراحی در دهن تریاق غمها داشته
مجلس دو آتش داده بر، این حجر آن از شجر
این کرده منقل را مقر، آن جام را جا داشته
منقل مربع کعبهسان، آشفته در وی رومیان
لبیک گویان در میان، تن محرم آسا داشته
این سبز طشت سرنگون طاسزر آورده برون
بر یاد طاس سرنگون ما جام صهبا داشته
ساقی به رخ ریحان جان خطش دبیرستان جان
در ملک دل سلطان جان وز مشک طغرا داشته
بر گوهر دل برده پی جام صدف ز انگشت وی
و انگشت او با جام می ماهی است دریا داشته
می چون شفق صفرا زده مستان چو شب سودا زده
آتش درین خضرا زده دستی که حمرا داشته
می آتش و کف دود بین، آن کف سیماندود بین
مریخ خونآلود بین بر سر ثریا داشته
از عکس می مجلس چنان چون باغ زرین در خزان
باغ از دم رامشگران مرغان گویا داشته
داود صوت انده زدای، الحان موسیقی سرای
ادریس دم صنعت نمای، اعجاز پیدا داشته
بر بط کشیده رگ برون رگهاش آلوده به خون
ساقی به طاس زر درون خون مصفا داشته
و آن، چنگ گردونوش سرش، ده ماه نو خدمتگرش
ساعات روز و شب درش، مطرب مهیا داشته
نای از دو آتش باد خور، نی طوق و نارش تاج سر
باد و نی و نارش نگر هر سه زبان ناداشته
دف چون هلال بدرسان، گرد هلالش اختران
هر سو دو اختر در قران جفتی چو جوزا داشته
درجان سماع آویخته، مستان خروش انگیخته
نقل نو اینجا ریخته، جام می آنجا داشته
من زان گره گوشه نشین، نه دردکش نه جرعه چین
می ناب و شاهد نازنین، ساقی محابا داشته
یاران شدند آتش سخن، کاین چیست کار آب کن
نوروز نو ز آب کهن خط تبرا داشته
گفتم پسندد داورم کز فیض عقلی بگذرم
حیض عروس رز خورم، در حوض ترسا داشته
خاصه که خضرم در عرب از آب زمزم شسته لب
من گرد کعبه چند شب، شب زنده عذرا داشته
مقصود اگر مستی است هست از جود شاه دین پرست
آنک می جان بخش و دست از عقل والا داشته
خاقان اکبر کز قدر دارد قدش درع ظفر
یک میخ درعش برکمر نه چرخ مینا داشته
کیخسرو رستم کمان، جمشید اسکندر مکان
چون مهدی آخر زمان، عدل هویدا داشته
ایوانش جنت را بدل، جام از کفش کوثر عمل
اصوات غلمان زین غزل ابیات غرا داشته
شعر در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه خاقانی
البته نام اصلی این شعر «در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیدهسرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز میشود: «دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته».
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان نا آشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
هان! هلا! آی!
شعر دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته اثر کیست؟
این شعر اثر خاقانی است.
- خطی مجهول دیدم در مدینه – ۷۸ - ژوئن 7, 2023
- نه معن زائده دانم نه حاتم طائی – ۷۷ - می 16, 2023
- خطی مجهول دیدم در مدینه – ۷۸ - می 16, 2023