درست همین لحظه
درست همین لحظه
همین خلسه ی موهوم سکرآور
که چشم هایت رو به روی آینه تکرار می شود
ویران می کنند و از نو بنا می کنند
درست همین ثانیه ی خودفراموشی های بی بدیل
یکی شدن های بی دلیل
شهادت می دهم به تمام آن چه یگانگی ست…
پرسش بی پاسخ!
آیا کشمکش تن ها،تنها پرچم رهایی ارواح نیست؟
آیا این فهم سرخ، جنون رو به گسستن بندها نیست؟
نگاه کن!
زمان،آغوش گشوده ترین مرد تاریخ است
درست رو به روی چشم هایی که برای لبخند بی علتند
برای مهربانی بی منتند
چشم هایی که انکار همه ی فلسفه هاست
همه ی آن چه که باید…
و انسان در لحظه دوست می دارد
در لحظه به یاد می سپارد
و در لحظه
می میرد…
حالا بگذار زمان آغوش بگشاید
بگذار موسیقی این باران بی دلیل
در همین شب سرد
بر سقف این عمارت قدیمی
یگانگی چشم ها را جشن بگیرد
برخیز!
چراغ ها را خاموش کن
اردی بهشت نزدیک است…
- اسمش چه بود؟ - مارس 4, 2023
- این قبیله حماسه می خواهد - مارس 4, 2023
- وقتی به جرم بوی تنت، کفر دین بودم - مارس 4, 2023
سلام جناب اسکندری بنده ارزو بیرانوندم گوگل سرچ کنید اشعارم رو میبینید تمایل داشتید به من ایمیل بزننید میخوام در رابطه با اشعارم باهاتون صحبت کنم
Arezoo.ayta1394@gmail..com