از درد می رسیم به باران چشم تو
از درد می رسیم به باران چشم تو
یعنی که عقل، مات و پریشان چشم تو
این جاده هم همیشه مقدر شده ولی
آخر رسید باز به زندان چشم تو
مردی که بی تو خسته ی افکار خویش بود
زن شد به زخم طعنه ی مردان چشم تو
زن می شوی همیشه پرستش کنم تورا
یعنی که می پرستم و ایمان چشم تو
در امتداد آینه ها گریه می کنم
هرشب فقط به یاد همان آنِ چشم تو
من کافرم اگر نپرستم تورا…تورا…
من بنده ی تمام خدایان چشم تو
این سرمه ای ترین غزلم را نفس نفس-
-آورده ام درون خیابان چشم تو
تا هر دوشنبه ای که نیایی سرِ قرار
تا آخرین دوشنبه ی پایان چشم تو
Latest posts by میثم اسکندری (see all)
- اسمش چه بود؟ - مارس 4, 2023
- این قبیله حماسه می خواهد - مارس 4, 2023
- وقتی به جرم بوی تنت، کفر دین بودم - مارس 4, 2023