دکلمه صوتی خاکی که به زیر پای هر نادانیست – رباعی 30 از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی. کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانیست هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانیست.
خاکی که به زیر پای هر نادانیست
کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانیست
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانیست
انگشت وزیر یا سر سلطانیست
انگشت وزیر یا سر سلطانیست
در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق میافتد. از ابتدا انگار به گونهای شاعر میخواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد میماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «انگشت وزیر یا سر سلطانیست» میشناسند.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
خاکی که به زیر پای هر نادانیست صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «خاکی که به زیر پای هر نادانیست» از خیام است. این قطعهها توسط زهرا بهمنی و داوود ملک زاده خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
تفسیر فلسفی خاکی که به زیر پای هر نادانیست
تفسیر زیر از عبدالحسین عادل زاده است. انتشار این متن به معنای تایید یا انکار محتوای آن نیست.
پیش از من و تو لیل و نهاری بودهست
گردنده فلک نیز بکاری بودهست
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم نگاری بودهست
در اینجا با ارایۀ صورت دیگری از تجسم گذرایی و شدن پیوسته زمان روبهرو هستیم؛ در موارد پیشین تمامی تصویرپردازیهای ارایهشده از گذشت زمان ناظر بر آینده بود و شاعر با قیاس میان حال و آینده، تجسمی از این حرکتشناسی رونده و گذرا را به مخاطب عرضه میکرد. اما در این رباعی، شاعر با نگریستن در آینۀ گذشته سعی دارد تصویری متفاوت از گذرایی و عدم ثبات در هستی را نشان دهد. در اینجا باز به مفهوم چرخ گردنده فلک که نمادی از گذرایی زمان در نجوم و اساطیر کهن بوده اشاره شده و این گردش پیوسته که نمادی از اصل بنیادین شدن در کیهان است، ذات ازلی و ابدی جهان توصیف شده است.
نکتهای که میبایست بسیار به آن توجه کرد این است که تمامی این تعبیرات در اوج آگاهی و هوشیاری شاعر بیان میگردد و او هنگام بیان آنها به هیچ وجه در وضعیت سرمستی، از هر نوع آن، قرار ندارد. او هنگامی که واقعیت هراسناک هستی را اینچنین بیپرده و عریان با کوبندهترین و گویاترین تصویرپردازیها مقابل چشمان مخاطب خود عرضه میکند، با چشمان و ذهنی کاملاً هوشیار و خودآگاه هستی را آنچنان که هست مینگرد و هیچ از آن پروا ندارد که تفسیر او از هستی آیا مایۀ خرسندی و آرامش مخاطب میشود یا درون او را سرشار از اضطراب و تشویش میکند. در اینجا چه تفسیری آخرتشناسانه عرضه شود و با جادوی امید صورت زشت این واقعیت را بپوشانند، و چه فرد به دنیای مستی و ناآگاهی حقیقی سوق داده شود و در جذبات خود صورتی پایدار از زیبایی را تجربه کند، تفاوتی در اصل موضوع ایجاد نمیشود؛ در هر صورت، او در تلاش بوده است که صورت واقع هستی را به جادوی یک وهم و غلبۀ ذهنی دگرگون کند. اینجا دیگر بحث در باب شراب حقیقی یا مجازی بیمعنا است؛ چرا که در نهایت کارکرد هر دوی آنها یکی است و بدایتاً از نیاز کاملاً بشری سر بر آوردهاند.
بیت دوم این رباعی تداعیکننده رباعی دیگری از خیام است که:
هر سبزه که بر کنار جویی رسته است
گویی ز لب فرشتهخویی رسته است
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه ز خاک لالهرویی رسته است
اما اینکه چرا در این موارد مشخصاً تنها زیباییها در مقام فنا و نابودی تصویر شده است، به عناصر تشکیلدهنده همان مشکل خیامی که در رباعی نخست به آن پرداختیم باز میگردد. آنچه که گذرایی و مسأله زوال را در هستی دلآزارتر از پیش جلوه میدهد این موضوع است که تمامی این شدنها و دگرگشتها در جهت نقصان و از میان بردن زیباییها است، و آنچه به جادوی مستی فراهم میشود نیز همان وهم «دوام زیبایی» است. خاصیت زمان آفریدن، بالغ کردن، پیر کردن و درنهایت کشتن و محو کردن است؛ و اوج ناخوشایندی و زشتی عنصر بنیادین فانی بودن در تغییر و تحولی است که در زیباییها هستی اتفاق میافتد و آنها را از اوج شکوه و تلألو به ورطه کهنگی و نابودی سوق میدهد.
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
کفّ صنمی و چهرۀ جانانی است
هر خشت که بر کنگرۀ ایوانی است
انگشت وزیر یا سر سلطانی است
هر ذره که بر روی زمینی بوده است
او ماهرخی، لالهجبینی بوده است
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان
کآن هم رخ خوب نازنینی بوده است
دیدگاه کاربران دربارهی خاکی که به زیر پای هر نادانیست خیام
آرش می گوید:
بـــه تغییر دوران هــا اشاره دارد و اینکه از سلاطین و زیبا رویان جز مشتی خـــاک چیزی نمانده است و نـــاپایداری گیتی و زندگی بیهوده اشاره دارد که شاید یادی از گذشتگان نهایت توجه مــا به دوران و زندگی پر تلاطم آن هــا بوده که این معنـــای ظاهـــری شعر را در بر گرفته و پیماش شعـــر در پسِ افکـــار شـــاعر نشات گـــرفته از عیث شمــردن روحِ زندگی و بی توجهـــی به زندگانی مــادی بوده و جنانچه از شعر بر می آید در حالت اندوه غمگســاری سروده شده است.
حبیب مب گوبد:
به نام خدا و باسلام.خلاصه اینکه جناب خیام بما میگوید که این خاکی که به صور مختلف مابا آن مواجهه داریم.مثل زمین که زیر پای ما است یا دیوار خانه که مأمن و مسکن ماست و… همه اینها از اعضا و جوارح انسانهای قبل از ماست که روزگاری برای خودشان کسی بوده اند.پس ما هم نباید فراموش کنیم که این ،سرنوشت و سرانجام ما نیز خواهد بود.
احمد می گوید:
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
زلفین بتی و عارض جانانی است
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است
انگشت وزیری و سرسلطانی است
شعر خاکی که به زیر پای هر نادانیست اثر کیست؟
اثر خیام است.
معنی خاکی که به زیر پای هر نادانیست چیست؟
- گویند مرا که دوزخی باشد مست – 42 - ژانویه 24, 2023
- گویند کسان بهشت با حور خوش است – 41 - ژانویه 23, 2023
- گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست – 40 - ژانویه 23, 2023