جوانی

جوانی

  • جوانی

     

    کاش زمان

    مثل ساعت های کوکی بود،

    همانند ساعت شنی که وقتی شن تمام میشد دوباره برمیگرداندند،

    کاش در همان دوران نوجوانی

    اشتیاقی به کوک کردن ساعت زندگی ام نداشتم

    کاش این سرعت زمان را

    ، هیچگاه باور نمیکردم،

    زمان نبود و هنوز

    عاشق بادکنکهای رنگی بودم

    عاشق عروسک های پارچه ای

    که با التماس من مادرم

    درست میکرد،

    همان بچه سر بهوا وبازیگوش

    همان شیطونک مو خرمایی،

    با دامنی چین چین،

    ولی وضع حالم،:: آدمی جا مانده در زمان،، بدوراز شر وشور جوانی،،

    سر به درون پیله ی تنهایی

    با موهای سپید و قامتی خمیده،

    افسوس روزهای رفته

    ، وفکر روزهای میان سالی

    ای داد، چقدر زود گذشت،

    بگذریم، دیگر جوانی برنمی گردد

    دنیا برای من چیزی برای گفتن نداشت،،هر چه بود رنج و محنت بود،، #آذریان

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    sedighe 1346
    Latest posts by sedighe 1346 (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *