جانِ آتش افتاده
آتش افتاد به جان وبه جهان از پی تو
قدحی غرق شرابم که پرم از می تو
به سر زلف تو سوگند که در قبله گهت
بهر غم ناله کنم همچو نوای نی تو
ساده بودست دلم ،باخت بتو قافیه را
می رود سوز زمستان به سراغ دی تو
هرکه باشد به دل و دیده خمار لب یار
در طوافت برود سوی دیار ری تو؟
من به جان آمدم ازحسرت گلخنده ی تو
مات و مبهوت بخوانم غزلی در طی تو
Latest posts by داود شمسی (see all)
- جانِ آتش افتاده - جولای 15, 2023
- عاشقی در خون - ژوئن 8, 2023
- لنگر زخم - ژوئن 8, 2023