تکامل یا تعادل یا تبادل

تکامل یا تعادل یا تبادل

  • تکامل یا تعادل یا تبادل

     

    به خود دیدم میان این همه آشفته حالی
    خفته ام مابین و در مرکز نهان دارم زلالی

    چرا اینگونه درگیر پی و ریز و بم دنیا شدم من
    چرا پیوسته پاهایم به سطح و زمینی‌تر شدم من

    خداوندا چنین فکری محال است
    که تحمیل من اندر این زوال است

    خداوندا در اندوه این دیده غریبم
    خداوندا درین آشوب غم دیده غرببم

    چنان کردی که در این جسم فانی
    مرا هردم پی درک بقایم میکشانی

    حقیقت چیست اندر پی این زندگانی
    تکامل یا تعادل یا تبادل در تبانی

    حقیقت در زمین گر اینچنین است
    همه دنیای من در دست دین است

    چنین فکری چنانچه در زمین است
    تباهی حقیقت نیز ‌اکنون در کمین است

    دلم گاهی نباشد در تعامل با تعادل
    نیابد گه همدمی یا همدلی بهر تبادل

    نیابی روزگاری خوش درین آشفته بازار
    نیابی خوش وصالی درین آشوب رفتار

    اگر خواهی که امیالت درین دنیا ببینی
    اگر خواهی ناب ابعادی درین دنیا ببینی

    تو را باید که اول خود ببینی
    و در بعدی دگر با خود نشینی

    ببینی که چه بودی، چه گشتی و چه هستی
    در آن لحظه که با آنان نشستی

    چه دیدیم چه شنیدیم و چگونه زیستیم
    زمانیکه در اندوه این هجرت نشستیم

    هجرت از بهر این تن، سبب لطف شود
    هجرت از بهر این من، سبب رشد شود

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    محمد جواد منوچهری
    Latest posts by محمد جواد منوچهری (see all)

    1 دیدگاه برای “تکامل یا تعادل یا تبادل

    1. M گفته:

      در هر زمانی که باشیم مهم این است از آنچه می بینیم یا می شنویم یا بازتاب می دهیم خالصانه به روش عقل جامع چه نمره ای خودمون به خودمون می دهیم، مگر نه زمانها را حکومت ها طراحی می کنند باید تابلوی آرایش قصرهاشون ، و هر زمان تابلویی ست از قصر پادشاهان، ،و زندگی آن کسانی کردند که تابلوی خالصانه ی قصر زندگی دلخواه خودشون شدند، زیرا خلاقیت تابلوهای خالصانه ی زندگی ست که آینده ای بهتر برای نسل مستقل بعدی می سازد بی آنکه نسل بعدی بفهمد و لیکن نسل بعدی مفت آن تابلوها را می بازد، پس باید چشمها را شست و طوری دیگر دید که نسل بعدی مفت خور نشه و نسل بعد تری بازنده نشه و در همه ی نسل ها پادشاهان مفت گیر مفت خور نشن، کلا هرکس سازنده ی خودش و زمانش گردد، نه دزد زمانش یا مفت باز زمانش یا مفت خور زمانش یا کرو کور زمانش، یا قربانی خاموش زمانش، پس باید چشم ها را شست و طوری دیگر نگاه کرد، ایران و ایرانی بیش از هزارسال قربانی ای بیش نیست، باید این بیش از هزارسال را آسیب شناسی کنیم و چشمهایمون را بشوییم و طوری دیگر نگاه کنیم، یعنی فقط ملی بنگریم و ملی بیندیشیم و ملی زندگی کنیم و آنچه تاج و تخت و صندلی ست باید ملی شود نه به ملک شخصی عده ای خاص سند زده شود، و باید بفهمیم در سیاست کشورداری هیچ چیز بازدارنده ی فساد نیست جز قانونی محکم و منسجم ملی، و هیچ کیش و مذهبی یا همسایه و دولی و یا قدرتی و شیخی و یا ثروتی و پستی و یا هرچیز و هر شیئی ارزشمند تراز استقلال آب و خاکم و خودم و کشورم و آزادی خودم و کشورم و انسجام ملتم و خودم و کشورم و وحدت یک پارچگی کشورم و خودم و ملتم و سلامتی منسجم شده ی بنیادی خودم و کشورم و ملتم و ثروت تثبیت شده ی خودم و کشورم و ملتم و اقتصاد مولد و زنده و پویای به روز خودم و کشورم و ملتم بالاتر نیست و قانون محکم و ملی و مردمی که ملتم آن را ساخته و آن را هرچند دهه به روز علمی می کند، و الفبای تجارت درست و حسن و نیت داشتن در ارتباط صحیح با کل جهان نه با یک عده قهر و با یک عده چون نوکری در خدمت و با عده ای دیگر چون غلامی حلقه به گوش و با عده ای دیگر شتر دیدی ندیدی و همیشه بازنده ی خاموش و شعاردهنده ای دروغگوی قهار توهم زده آنهم متضرر همیشگی به نفع پادشاهان و خان باجی های مفتخوری بی پاسخگو و نه نه پادشاهان یا عده ای دیگر….، و نباید پیش من جز اینها چیزی دیگر برتری داشته باشد، پس باید چشمها را شست و طوری دیگر نگاه کرد، وگرنه چون خشت اول ثریا نهاد کج تا ثریا می رود دیوار کج، وای به روزی ثریا نه ملی باشد نه متخصص و نه قبول کننده ی اشتباهش و نه ملت بداند این دیوار کج است و بر ملت تحمیل شود افسانه متخصص دیوار درست کنی بسیار عمود بر زمین، پس باید زلزله ای هشت ریشتری بیاید تا این ملت از این توهم بیدار شود وگرنه کشورم ایران بیش از هزارسال در زیر تازیانه ی صندلی پرستان متوهم تازیانه می خورد و له می شود و ما داریم قصه ی صندر الله با کفش های کتونی بازی می کنیم تا در خواب ببینیم هم آغوشی با صندرالله با کفش های کتونی اش، و همچنان می خوابیم تا صندر الله را با کفش های کتونی اش را شاید در خواب ببینیم ، وای به روزی خود صندرالله لباس رزم بپوشد و مارا آشکارا بکشد، آنگاه به خواب همسایه می آییم آنهم با قه کنان در باغ بهشت که به مردم بگویید ما فدای عشق شدیم و ناراحت برای ما نباشید، و مرگ زیباست، و ما شهید به نامیم، ببینید چه فرهنگ مردگی پست برای ما آنهم بیش از هزارسال نسخه پیچیده اند و هر پادشاهی می آید قسمی از نسخه مردگی خودمون و کشورمان را پیاده می کند و ما چون کری و لال تایید می کنیم زیرا همه مون عاشقی کور و گرسنه و تشنه ای بی مخیم و برده ای زنجیر شده و که زنجیر و مظلومیت را مقدس می نماییم و زودتر از همه می خوابیم تا در خواب زنجیر را پاره کنیم و با صندر الله وارد باغ بهشت بشویم، بهشتی که فقط نامش نصیب ما شد و تشنگی اش جانمون و کشورمان را نابود و هلاک کرد، زیرا سراب را به نام بهشت نشانمون دادند، و نگفتند و یادمان ندادند که بهشت خودتونید و تو ای انسان بهشت کامل خودت هستی و می توانی زیباترین بهشت خدا را در وجودت و دنیایت خلق و جاری کنی، پس باید چشم ها را شست و طوری دیگر نگاه کرد، آنهم انشاءالله و توکل علی الله و یقینا می توانیم و خواهیم توانست،انشاءالله…..،

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *