تحلیل-تطبیقی-اشعار-اجتماعی-برتولت-برشت-و-شاملو

تحلیل تطبیقی اشعار اجتماعی دو شاعر

  • تحلیل تطبیقی اشعار اجتماعی برتولت برشت و شاملوادبیات تطبیقی، دانشی است که در آن عناصر مشترک ادبیات کشورهای مختلف بررسی می شود. در واقع ادبیات تطبیقی تصویر و بازتاب ادبیات و فرهنگ ملتی در ملت یا ملت های دیگر و به نوعی دادوستدی فرهنگی است. شعر اجتماعی، سروده ای است که در میان توده های مردم نفوذ میکند و بر رفتارهایشان اثر می گذارد. شعری است که دربارۀ مردم از زبان مردم و برای مردم سروده میشود. شعر اجتماعی به نقد و بررسی اوضاع و احوال محیطی، فرهنگی و اجتماعی می پردازد و تصویرگر واقعی زندگی اجتماعی آفرینندگان آن است و خاستگاه و ویژگیهایی اجتماعی و انسانی دارد. «شعر اجتماعی، شعر جامعه گرا و انسان مدار است که به بیان آرمانهای جمعی مردم می پردازد و ریشه در حس دردمندی اجتماعی و بشری دارد و البته بـا شـاعر، ذاتی و درونی است» (حسن لی، ۱۳۸۳: ۳۷۱).

    شاملو درباره شعر اجتماعی میگوید بعضیها فکر میکنند شعر اجتماعی یا هر هنر اجتماعی، یعنی هنری که بازگوکننده زندگی مردم پایین تر باشد، ایــن شـده مـعـنـی شـعـر اجتماعی؛ بنابراین هر چرت و پرتی را از این زاویه مطرح کنیم یعنی شاعری اجتماعی هستیم. برای من قضیه به این شکل نیست» (پاشایی، ۱۳۸۲: ۷۸۱).

    در قرن معاصر، بسیاری از شاعران به شعرهای اجتماعی روی آوردند و با دیدی واقع بینانه به دردها و بی عدالتیهای موجود در جامعه موضع گیری کردند. در این رهگذر، احمد شاملو (۱۳۰۴- ۱۳۷۹ ش) و برتولت برشت (۱۸۹۶ – ۱۹۵۶ (م) به عنوان دو تن از بزرگ ترین ادبای معاصر دو قلمرو پهناور ادب فارسی و آلمانی، جایگاه ویژه و ممتازی دارند. این دو شاعر در حیطه شاعران سمبولیسم اجتماعی قرار دارند. دغدغه اصلی هر دو، مسائل مربوط به اجتماع و مردم زمانشان بود. این پژوهش در حیطه ادبیات تطبیقی به بررسی و مقایسه اشعار اجتماعی دو شاعر نامدار ایران و آلمان احمد شاملو و برتولت برشت می پردازد.
    موارد زیر دلایل اهمیت و ضرورت اجرای این تحقیق است:
    آشنایی ایرانیان با اشعار اجتماعی آلمانی؛
    آشنایی با وجوه افتراق و اشتراک اشعار اجتماعی ملتهای ایران و آلمان با کاوشی در سروده های دو شاعر بزرگ اجتماعی سرای این دو ملت؛

    میزان اثر پذیری احمد شاملو و برتولت برشت از حوادث بزرگ اجتماعی عصر خود. بررسی مؤلفه های اشعار اجتماعی احمد شاملو و برتولت برشت و همچنین تطبیق آنها از پرسشهای اصلی این تحقیق است.
    بررسی کتابها و جست وجوی اینترنتی در پایان نامه ها و مقاله های منتشر شده نشان داد تاکنون هیچ گونه تحقیقی با محوریت تحلیل تطبیقی شعر برتولت برشت و احمد شاملو انجام نگرفته است.
    در این مقاله، با ارائه نمونه مثالها، به تحلیل تطبیقی هشت مفهوم اجتماعی از جمله: ،انسان، آزادی، عدالت ،وطن ،عشق ،زن ظلم و مرگ در سرودههای شاملو و برشت پرداخته می شود

    نویسندگان : مریم شریفیان، محمدرضا دیری، افسانه صحتی گرگانی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی احمد شاملو

    انسان

    انسان و انسان اندیشی، بخش عمده ای از اشعار شاملو و برشت را تشکیل می دهد. هر دو شاعر دو چهره متفاوت را از انسان در شعرشان ترسیم کرده اند؛ یکی انسان تحت سلطه و دیگری انسان مبارز انسان شعر آنها انسانی عام است که همه افراد را در بر می گیرد.
    انسانی که شاملو در شعرهایش از او سخن میگوید وجود شکوهمندی است که مالک جهان است و مقتدرانه سعی میکند سکان این جهان دیوانه را به دست گیرد، اما این انسان گاه در چنبره فقر و خشونت و ستم اقتدار و آزادی خود را از دست میدهد و دیگر صاحب آن شوکت خداگونه نیست پس به ناچار تحقیر شده و رها شده میماند و نومیدانه س می کند می موقعیت و جایگاه از دست رفته اش را به دست بیاورد (قنبری، ۱۳۹۰: ۱۵)
    «نخستین که در جهان دیدم
    از شادی غریو برکشیدم
    منم، آه
    آن معجزت نهایی
    بر سیاره کوچک آب و گیاه »
    آنگاه که در جهان زیستم
    از شگفتی بر خود تپیدم
    میراث خوار آن سفاهت ناباور بودن
    که به چشم و به گوش میدیدم و میشنیدم
    چندان که در پیرامن خویشتن دیدم
    به ناباوری گریه در گلو شکسته بودم بنگر چه درشتناک تیغ بر سر من آخته آن که باور بی دریغ در او بسته بودم.
    اکنون که سراچه اعجاز پس پشت میگذارم
    به جز آه حسرتی با من نیست:
    تبری غرقه خون
    بر سکوی باور بی یقین و
    باریکه خونی که از بلندای یقین جاریست» (شاملو، ۱۳۹۱: ۱۰۴۸).

    دنیای انسانهای برشت نیز پایدار نیست و در آن شکست خوردگان امروز، پیروزمندان فرداو افتادگان ،حال سرافرازان آینده اند. آنها درست هنگامی که بنای آرمان ها فرو می ریزد، از جای برمی خیزند:
    دیشب در خواب توفان سهمناکی دیدم
    که خود را به پایه های بنازد
    و الوارها را در هم شکست
    و تیرآهن را فرو کوبید اما آنچه از چوب ساده بود
    سر فرو آورد و بر جای ماند رهنما، ۱۳۸۰: ۶۵)

    اما در شعر شاملو و برشت تفاوت نگاه به انسان نیز وجود دارد انسان در شعر شاملو موجودی است که در شرایطی جبری اسیر است و برای شکستن این جبر و رهاشدن از اسارت زندگی روزمره به همنفس و شریکی نیاز دارد (قنبری، ۱۳۹۰: ۱۶)
    … زمین
    مرا و تو را و اجداد ما را به بازی گرفته است.
    و اکنون
    به انتظار آنکه جاز شلخته اسرافیل آغاز شود

    هیچ به از نیشخند زدن نیست.
    اما من آن گاه نیز ب نخواهم جنبید
    حتی به گونه حلاجان
    چرا که میان تمامی سازها
    سرنا را بسی ناخوش میدارم (شاملو، ۱۳۹۱: ۴۸۶)
    اما برشت، انسان را مجبور نمیداند بلکه او را موجودی مختار میبیند که بختکـی بـه نـام «سرنوشت» بر او مستولی نیست و همه چیز در چنبره قدرت اوست. در نگاه برشــت، چیزی وجود ندارد که انسان قادر به رهبری آن نباشد. در واقع برشت انسان را «سرنوشت انسان می شناسد و او را در تعیین سرنوشت خود مسئول میداند و از انسان میخواهد که با چشم باز در مسیر زندگی گام بردارد:
    … مردم عزیز به پایان کار بیندیشید
    علم از مرز می گریزد ان
    ما که تشنه دانستنیم
    ما، یعنی او و من در این سوی میمانیم
    شما چراغ دانش را فروزان نگه دارید به کارش مگیرید
    و بد به کارش مگیرید، تا مبادا فرو افتد و همه ما را بسوزاند
    آری همۀ ما را» (حسن خانی، ۱۳۸۴: ۷۲).

    تأکید بر آزادی

    آزادی مانند سرودی است که همواره در شعر شاملو و برشت جلوه می کند و هر دو شاعر، اعتراض خود را از گرفتن حق آزادی از مردم بیان می.کنند آنها از مردم می خواهند که در برابر بیدادگریها برخیزند و به سکوت تن در ندهند. آزادی و رهایی بشر از زیر یوغ ستم و نابرابری و تقلیل مرارتهای انسان معاصر در شعر شاملو، نمود گسترده ای دارد تولد در خانواده ای نظامی خفقان و استبداد دوران شاهنشاهی، نابرابریها، به زندان افتادنهای پی درپی و خبر تیرباران رزمندگان راه آزادی، موجب تقویت روحیه آزادی خواهی در وجود شاملو شد.
    تو میباید خامشی بگزینی به جز دروغت اگر پیامی
    نمیتواند بود
    اما اگرت مجال آن هست
    که به آزادی
    ناله ای کنی
    فریادی در افکن
    و جانت را به تمامی
    پشتوانه پرتاب آن کن» (شاملو، ۱۳۹۱: ۷۷۰)

    برتولت برشت نیز منادی آزادی است. او که تجربه تلخ زندگی در دوران هیتلر و تبعید طولانی مدت را چشیده است پیوسته آزادی را در اشعارش تکرار کرد. او با نگاهی عمیق به معضلات جامعه ای که در آن می زیست، عمق فاجعه را در می یابد و بر آن انگشت می گذارد و بسیار رندانه از فقدان آزادی در کشورش سخن می گوید، به گونه ای که خواننده را نـیــز هـمــراه خود به اعماق جامعه بدون آزادی میبرد:
    به تو میگویم
    رد پا را پاک کن
    آنچه را که همیشه گفته ای دیگر باز مگو
    اندیشه ات را اگر در دیگری یافتی
    انکار کن
    آن که امضایی نداده
    آن که عکسی نینداخته
    آن که همراهی نکرده
    آن که لب به سخن نگشوده
    چگونه ممکن است گرفتار آید؟
    رد پا را پاک کن (حسن خانی، ۱۳۸۴: ۲۳۷)

    هدف عمده شاملو از طرح آزادی آزادی در اندیشه است. از دیدگاه او، آزادی با پی بردن بــه سر آزادگی در زندگی حاصل میشود:

    «جهان عبوس را به قوارۀ همت خود بریدن است آزادگی را به شهامت آزمودن است و
    رهایی را اقبال کردن
    حتی اگر زندان
    پناه ایمن آشیانه است
    و گرم جای بی خیالی سینه مادر
    حتی اگر زندان
    بالش گرمی است
    از بافه عنکبوت و تارک پیله» (شاملو، ۱۳۹۱: ۸۰۱).
    آنچه بیش از همه برتولت برشت بر آن تأکید میکند نبودن آزادگی دائمی بین آحاد ملت
    است. او بر این باور است که آزادی زمانی سودمند است که همگان آزاد باشند:
    «آزادی را چه سود
    هنگامی که ،آزادگان باید میان اسیران زندگی کنند؟
    به جای خود آزاد بودن بکوشید
    چنان سامانی بدهید که همگان آزاد باشند
    و به عشق ورزی به آزادی نیز
    نیازی نباشد (حسن خانی، ۱۳۸۴ ۲۴۸)

    دغدغه عدالت در اشعار شاملو و برشت
    عدالت در اشعار هر دو شاعر به عنوان دردی عظیم و درخور اعتناست مشاهده درد و رنج های بشری، دغدغه همیشگی آنان است و همواره به انسانی میاندیشند که در سایه بی عدا عدالتی، از زندگی بهره ای جز درد و رنج و آزردگی نصیبشان نشده است. آنها به هیچ عنوان دورماندن انسان را از عدالت نمی پذیرند و همواره مردم را به مبارزه با بی عدالتی فرامی خوانند و خود نیز لحظه ای از تلاش و مبارزه دست برنمی دارند.
    شاملو با مشاهده آثار بیعدالتی در تاریخ و جامعۀ خویش و تجربه ای که خود از آن دارد مردم را به مبارزه با بی عدالتی فرامی خواند در حالی که خود لحظه ای از تلاش و مبارزه دست نمی کشد:
    در زیر تاق عرش بر سفرهٔ زمین
    در نور و در ظلام
    در های وهوی و شیون دیوانه وار باد
    در چوبه های دار
    در کوه و دشت و سبزه
    در لجه های ژرف، تالاب های تار…
    هر جا که رنج می برد انسان روز و شب
    هرجا که بخت سرکش فریاد میکشد
    هر جا که درد روی کند. سوی آدمی
    هر جا که زندگی طلبد زنده را به رزم،
    بیرون کش از نیام
    از زور و ناتوانی خود هر دو ساخته
    تیغی دو دم» (باقی نژاد ۱۳۸۷ (۱۵۰)

    برشت نیز مانند شاملو در زمانه انسانی فـنـا شــده است. او مردم را به تلاش برای پختن نان عدالت دعوت میکند:
    به روزگار سختی و شادمانی
    مردمان به نان روزانه و
    سالم عدالت نیازمندند.
    ای زندگی می کند که اردمه
    پس اکنون که نان عدالت تا بدین حد اهمیت دارد
    دوستان چه کس باید آن را بپزد؟
    چه کس نان دیگر را می پزد؟
    نان عدالت را نیز چون هر نان دیگری
    باید مردمان خود بپزند.
    فراوان و در دسترس و روزانه (عبدالهی، ۱۳۸۹: ۱۸۱)

    وطن گرایی

    هر دو شاعر در قبال وطن خود که زیر بار هجوم دشمن است رسالتی قائل اند. عشق به وطن در شعر شاملو برجسته تر است به طوری که شاملو حتی در غربت نیز لحظه ای از یاد وطن غافل نماند اما برشت به دلیل جنایت نازیها گاهی از کشورش دلسرد شد.
    هر چند ممکن است در اشعار شاملو و برشت وطن با دیدگاههای متفاوتی ارائه شده باشد اما یکی از تصاویر اجتماعی است که در شعر هر دو به وضوح نمایان است. شاملو هر کجا که باشد باز هم به فکر میهن و سرزمین خویش است، به طوری که عشق به وطن موجب می شود تا فریادش حتی در غربت هم برای مملکتش به صدا درآید:
    «بگذار بر زمین خود بایستم
    بر خاکی از براده الماس و رعشه درد.
    بگذار سرزمینم را
    زیر پای خود احساس کنم )
    و صدای رویش خود را بشنوم
    رپ رپه طبل های خون را در چیتگر
    و نعره پیرهای عاشق را
    در دیلمان» (شاملو، ۸۱۰:۱۳۹۱)

    اما برشت را کمتر در چنین حالتی مییابیم به گفته خودش پانزده سال که در تبعید بود هرگز افسوس نخورد که چرا نمیتواند در ولایتش یا در برلین باشد. چون نازی ها همهسرزمینش را با جنایت آلودند (فریش ۱۳۸۵ (۲۴۷) او در شعری با نام آلمان ۱۹۳۳ اوضاع کشورش را در دورۀ هیتلر چنین توصیف میکند:
    ای آلمان مادر رنگ باخته !
    چگونه آلوده به لجن
    در میان مردم نشسته ای
    و در جمع آلودگان تردامن
    بیش از دیگران چشمگیری؟
    از پسرانت آن که درمانده تر است
    از پای درآمده.
    و فرزندان دیگرت به روی او دست بلند کرده اند.
    و این را اینک همه میدانند
    اینک همه می بینند
    گوشه پیراهن به خون آغشته ات را پنهان میکنی
    که آغشته به خون عزیزترین
    فرزند است…» (حسن خانی، ۱۳۸۴: ۲۴۵)

    معشوق در شعر الف. بامداد و برشت

    عاشقانه های شاملو و برتولت برشت موارد اشتراک زیادی دارند معشوق در اشعار این دو شاعر موجودی خیالی و دست نیافتنی نیست بلکه کسی است که در همه حال در زندگی و تبعید همدوش آنهاست. عاشقانه های آنها، پدیده ای پیچیده و ماندگار اسـت کـه در آن عاشــق و معشوق محو یکدیگر شده اند بدون آنکه بر همدیگر غالب شوند.

    یگانگی و اتحاد و پیوند با معشوق در شعر شاملو تا حدی است که گویی شاملو و معشوقش یکی شده اند تا با یک دهان زیباترین سرود را سر دهند و با شعله عشق بر شکست ها چیره شوند:
    «من و تو یکی دهانیم
    که با همه آوازش
    به زیباترین سرودی خواناست
    من و تو یکی دیدگانیم
    که دنیا را هر دم
    در منظر خویش
    تازه تر می سازد
    .. (شاملو، ۱۳۹۱ (۴۵۸)
    این یگانگی و پیوند با معشوق در شعر برشت نیز مشاهده می.شود برشت همراه معشوقش و در پیوند با او گاهی چنان گره میخورد که گویی یکی بی دیگری ناقص است و عاشق و معشوق دو نیمه از یک روح اند .
    غم تو، غم من بود
    غم من، غم تو
    اگر تو یک شادی با خود نداشتی
    من خود هیچ نداشتم عبدالهی، ۱۳۸۹: ۹۰)
    شخصیت زن در اشعار شاملو و برشت
    زن در شعر شاملو و برشت دارای شخصیت متفاوتی است و دیگر ابزار و اسبابی در خدمت تمایلات و امیال مرد نیست؛ بلکه موجودی است پاک سرشت که برای رسیدن به حقــوق خــود مبارزه می کند.
    با وجود همه تلاشهایی که شاملو برای درک روشنفکرانه هویت زن کرد، باز هم دید ونگاهی سنتی و شرقی به هویت زن دارد:
    «من آنجا بودم
    در گذشته
    بی سرود
    با من رازی نبود
    نه تبسمی
    نه حسرتی.
    به مهر
    مرا
    بیگاه
    در خواب دیدی
    و با تو
    بیدار شدم» (شاملو، ۱۳۹۱: ۸۳۶).

    اما «زن» در شعر برشت مرتبه ای دیگر مییابد. در شعر او زن دیگر موجودی فروتر نیست که در خدمت مرد ،باشد بلکه در عرصه های سیاسی و اجتماعی همراه و همدوش مرد است. برشت با توجه ویژه به نقش زن و مادر در بسیاری از آثارش شاید این نکته را گوشزد میکند؛ جنسی که از او به عنوان جنسی ضعیف یاد میشود چقدر توانایی دارد و همین جنس به ظاهر ضعیف استعداد انجام دادن چه کارهای بزرگی را دارد حسن خانی، ۱۳۸۴: ۶۳)

    زن در اشعار برشت حضوری جدی دارد. در شعر او برخلاف شعر شاملو قهرمانان و مبارزان زن بسیاری به چشم میخورد زنانی چون مده آفون ،لودز رزا لوکزامبورگ، سیمون ماشار ژاندارک و… که هر یک از آنها به نوبه خود نقش مهم و سرنوشت سازی را در کشورشان ایفا کردند.
    مهم ترین شخصیت زن و به گفتۀ شاملو همچراغش در زندگی کسی نیست جز آیدا که همسر سوم اوست. آیدا برای شاملو مانند پری در قالب آدمی است و حضورش مسبب رهایی شاملو از تمامی گناهان است:
    «ای پریوار در قالب آدمی
    که پیکرت جز در خلواره ناراستی نمی سوزد!
    حضورت بهشتی است
    که گریز از جهنم را توجیه می کند،
    دریایی که مرا در خود غرق میکـ
    تا از همه گناهان و دروغ شسته شوم
    و سپیده دم با دستهایت بیدار میشود» (شاملو، ۱(۴۹۸ :۱۳۹۱)

    «هلنه وایگل» همسر سوم ،برشت در زندگی او همان نقش «آیدا» را در زندگی شاملو ایفا کرد. او تا آخر عمر برشت همراه و همکارش بود و نقشهای بسیاری را خلاقانه در نمایشهای برشت بازی کرد.
    برشت در شعری احساس خود را نسبت به هلنه چنین بیان میکند:
    انسان قابل اطمینانی که دهان پلیس را
    چفت میکند و بی محابا سرپناهی
    با سقف کاهی می سازد
    و چهره خانه اش رو به جنوب است
    صمیمی و فهمیده
    و چه دوستانه است با کودکان و چه
    خوب درکشان میکند
    این خوش قلب» (فریش، ۱۳۸۵: ۱۴۳)

    کوکب عراقی، مادر شاملو نخستین زنی است که در شعرش نمود پیدا می کند. زنی که به گفته خودش تا صبح نالید تا او را به دنیا آورد شاملو (۱۳۹۱ (۳۱۶). همچنین، نخستین زن در زندگی برشت مادرش بود کسی که به گفته خودش دیر زمانی پیش تر در بطنش در جنگلهای سیاه بود (عبدالهی، ۱۳۸۹: ۳۸)

    به طور کلی می توان گفت زنان در اشعار برشت حضوری جدی و پررنگ دارند و به عنوان قهرمانان و مبارزان سیاسی جامعه از آنها یاد میشود اما حضور زنان مبارز در اشعار شاملو مشاهده نمی شود و این شاید به دلیل ذهنیت مردسالاری شاملو باشد هر چند در واقعیت هم به علت فرهنگ جامعه ایرانی، کمتر به زنان فرصت حضور در عرصه های اجتماعی و مبارزات سیاسی داده شد و شاملو در واقــع نتوانست مصداقی عینی برای وجود زنان مبارز پیدا کند تا در شعرش متبلور سازد.

    ظلم ستیزی در اشعار الف. بامداد و برشت

    شاملو و برشت از ظلم و ستم به مردم رنج می برند و شعرشان فریاد مظلومیــت سـرزمیـن مادریشان است. آنان با گنجاندن مفاهیم جور و ستم و مبارزه با ظالمان در شعرشان، اقشار مختلف مردم را به ظلم ستیزی دعوت میکـند. شاملو از برج تاریک اشعار شبانه اش بیرون میا می آید و مردم را به قیام دعــوت مــی کنــد و بـه آنها می گوید:
    استادان خشم من ای استادان درد کشیده خشم
    من از برج تاریک اشعار شبانه بیرون می آیم
    و در کوچه های پرنفس قیام
    فریاد میزنم.
    من بوسه رنگهای نهان را از دهانی دیگر
    بر لبان احساس خداوندگاران درد خویش
    جای میدهم» (شاملو، ۱۳۹۱ ۲۴۹)
    از دیدگاه برشت بزرگترین بدبختی آدمی این است که در برابر ستم جرأت طغیان را از دست بدهد. برشت نیز خلق را به مبارزه و خشم گرفتن بر ظلم و بیداد فرامی خواند، زیرا او معتقد است:
    «خشم، بر ضد بیداد
    فریاد را رساتر میکند (حسن خانی، ۱۳۸۴ ۲۲)

    پذیرش مرگ در اشعار الف. بامداد و برشت

    به موازات زندگی انسان شعر شاملو و برشت مرگ در حرکت است و سایه آن از انسان دور نیست. مرگ از دیدگاه این دو ،شاعر، اجتناب ناپذیر و حرکت در سراشیبی تند آن امری قطعی است و چاره ای جز پذیرش و موافقت با آن وجود ندارد.
    اشتغال شاملو به مقولۀ مرگ نه از سر شیفتگی به آن بلکه نتیجه نفرت او از آن است. او مرگ را دشمن میدارد چراکه مرگ بدیل بی منازع زندگی است و در غیاب زندگی و انسان هستی بی معنا می ماند» (غلایی، ۱۳۷۳: ۴).
    … آری، مرگ
    انتظاری خوف انگیز است؛
    انتظاری
    که بی رحمانه به طول می انجامد.
    مسخی است دردناک ان من
    که مسیح را
    شمشیر به که میگذارد…» (همان: ۵۳۶)

    ناامنی ، فقر ،زندان ناکامی و در به دریهایی که شاملو در زندگی اش تجربه کرد مرگ را در نظرش به موجودی وحشتناک تبدیل کرد و زندگی را نیز برایش دشوار کرد. اگر زندگی شاملو روندی دیگر داشت، او هرگز به چنین نگرشی درباره مرگ نمی رسید.  «مرگ برحسب شرایطی ویژه و به بهانههای گوناگون در شعر شاملو سه چهره متفاوت به خود می گیرد چهرۀ قابل تحمل و پذیرفتنی چهرۀ منفی و منفور و چهره حقیر و خوار در اشعار مبارزه جویانه شاملو، میتوان شاهد نوعی برخورد مثبت و آشتی جویانه با مرگ بود. مرگ را در اشعاری از او می توان یافت که به چهره یک مترسک در نظر می آید» (شریعت کاشانی۲۸۶ :۱۳۸۸)
    جایی پنهان در این شب قیرین
    استاده به جا مترسکی باید؛
    نش چشم ولی چنان که میبیند
    نش گوش ولی چنان که میپاید
    بی ریشه، ولی چنان به جا ستوار
    کش خود به تبر کنی ز جای الاک
    آری، همه شب یکی خموش آنجاست
    با خالی بود خویش رودررو
    گر مشعله نیز می کشد عابر
    ره مینبرد که در چه کار است او» (شاملو، ۱۳۹۱: ۸۰۷).

    در شعر برشت نیز مرگ پدیده ای است که تنها راه مقهور کردنش موافقت با آن است. او می گوید: «اگر میخواهید مردن را مقهور کنید تنها هنگامی مقهورش توانید کرد که مردن را بشناسید و موافق باشید با مردن» (برشت، ۱۳۵۹: ۶۹).
    از چنگ کوسه ها در رفتم
    ببرها را ناکار کردم
    ساسها
    مرا جویدند» (عبدالهی، ۱۳۸۹: ۲۵۸)

    از دیدگاه برشت، مرگ پدیدۀ تلخی است که اراده انسان در آن نقشی ندارد، بلکه ماننــد معشوقی که خودش یارش را انتخاب میکند انسان را در چنگال خویش دارد:
    دوشیزگان جوان زیر درختان دهکده
    یاران خود را برمی گزینند
    مرگ هم
    بر می گزیند (همان: ۱۱۶)

    از نظر برشت مرگ لازمۀ پایداری و ثبات دنیا و جهان مادی است:
    «اگر تا ابد میماندیم
    هر چه هست دگرگون میگشت
    از آنجا که جاودان نیستیم
    بسا چیزها که دست نخورده میمانند» (همان: ۲۳۴).

    نتیجه گیری مقالۀ تحلیل تطبیقی

    احمد شاملو و برتولت برشت دو شاعر تصویر پردازند که از شعر به عنوان ابزاری برای بیدارسازی جامعه خفته خود بهره بردند. این دو شاعر و منتقد اجتماعی با نگاهی تیزبین، اما گاهی با صراحت و گاهی در لفافه به کمک نماد و سمبل تا اعماق جامعه انسانی پیش رفتند و آن را کاویدند.
    نتایج در این تحقیق نشان میدهد اشعار شاملو و برشت مملو از تصاویر اجتماعی است و مشابهت های فراوانی در شعر این دو شاعر دیده میشود. اشعار آنها بیانگر موقعیت اجتماعی و ویژگیهای سرزمینی است که این دو شاعر در آن زیستند و زمینه اصلی شعرشان از عواطف ناشی از تأثیرات اجتماعی ایجاد می شود.

    شاملو و برشت بدون تأثیر و تأثری با یکدیگر دارای نوعی وحدت فکری و آرمان های مشترک فرهنگی اجتماعی.اند میتوان گفت زمان زندگی این دو شاعر از دیدگاه های مختلف سیاسی اجتماعی و فرهنگی همسانیهایی داشت که به شکل گیری اندیشه های مشابهی منجر شد. احمد شاملو در ایران مانند برتولت برشت در آلمان در برهه ای حساس و پرآشوب زیست. برشت تحت تأثیر جنگ جهانی بود و شاملو نیز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و جنگ جهانی دوم را تجربه کرد.

    انسان و انسان اندیشی، بخش عمده ای از اشعار شاملو و برشت را تشکیل می دهد. هر دو شاعر دو چهره متفاوت از انسان را در شعرشان ترسیم کردند؛ یکی انسان تحت سلطه و دیگری انسان مبارز. انسان شعر آنها، انسانی عام است که همه افراد را در بر می گیرد. در شعر شاملو و برشت تفاوت در نگاه به انسان نیز وجود دارد. انسان شعر شاملو، موجودی است که در شرایط جبری اسیر است اما ،برشت انسان را موجودی مختار میبیند که سرنوشت بر او مستولی نیست.

    آزادی مانند سرودی است که همواره در شعر شاملو و برشت جلوه می کند و هر دو شاعر، اعتراض خود را از گرفتن حق آزادی از مردم بیان می کنند. آنها از مردم می خواهند که در برابر بیدادگری ها برخیزند و به سکوت تن در ندهند.
    عدالت در اشعار هر دو شاعر به عنوان دردی عظیم و درخور اعتناست. مشاهده درد و رنج های بشری دغدغه همیشگی آنان است و همواره به انسانی میاندیشند که در سایه بی عدالتی، از زندگی بهره ای جز درد و رنج و آزردگی نصیبش نشد. آنها به هیچ عنوان دورماندن انسان را از عدالت نمیپذیرند و همواره مردم را به مبارزه با بی عدالتی فرامی خوانند و خود نیز لحظه ای از تلاش و مبارزه دست برنمی دارند.

    هر دو شاعر در قبال وطن خود، که زیر بار هجوم دشمن است رسالتی قائل اند. عشـق بـه وطن در شعر شاملو برجسته تر است به طوری که شاملو حتی در غربت نیز لحظه ای از یاد وطن غافل نماند اما برشت به دلیل جنایت نازیها گاهی از کشورش دلسرد میشد محبوب و معشوق در شعر معاصر جلوه زمینی و حضوری عینی پیدا کرد و این امر در شعر شاملو و برشت نیز به چشم میخورد معشوق در شعر آنان موجودی خیالی و دست نیافتنی نیست، بلکه دارای ماهیتی انسانی و چهره ای عینی و ملموس است. هرچند عاشقانه های آنها، پدیده ای پیچیده و ماندگاز است که در آن عاشق و معشوق محو یکدیگر میشود، بدون آن که بر یکدیگر غالب شوند. در واقع، شاملو و برشت عشق و معشوق را نهایی ترین سرپناه برای نابسامانی های روح خود میدانند. )

    زن در شعر شاملو و برشت دارای شخصیت متفاوتی شد و دیگر ابزار و اسبابی در خدمت تمایلات و امیال مرد نیست بلکه موجودی است پاک سرشت که برای رسیدن به حقوق خود مبارزه می کند. زنان در اشعار برشت حضوری جدی و پررنگ دارنــد و بـه عنــوان قهرمانان و مبارزان سیاسی جامعه از آنها یاد میشود اما حضور زنان مبارز در اشعار شاملو مشاهده نمیشود و این شاید به دلیل ذهنیت مرد سالاری شاملو باشد هر چند در واقعیت هـم بـه علـت فرهنگ جامعه ایرانی کمتر به زنان فرصت حضور در عرصه های اجتماعی و مبارزات سیاسی داده شد و شاملو در واقع نتوانست مصداق عینی برای وجود زنان مبارز پیدا کند تا در شعرش متبلور سازد.

    هر دو شاعر از ظلم و ستم به مردمشان رنج میبرند و شعرشان فریاد مظلومیت سرزمین مادری شان است. آنان با گنجاندن مفاهیم جور و ستم و مبارزه با ظالمان در شعرشان، اقشار مختلف مردم را به ظلم ستیزی دعوت میکنند
    به موازات زندگی انسان شعر شاملو و برشت مرگ در حرکت است. مرگ از دیدگاه این دو شاعر، اجتناب ناپذیرست که حرکت در سراشیبی تند آن امری کاملاً قطعی است و چاره ای به جز پذیرش و موافقت با آن وجود ندارد.

    به طور کلی می توان گفت شعرهای احمد شاملو و برتولت برشت، بیانگر دردها و آلام جامعه انسانی است. آنان با درون مایۀ اجتماعی شعر ،خود موجب تحریک اندیشه، احساس و تخیل میشوند تا جامعه بیماری را که تشنه مفاهیمی مانند ،آزادی عشق و… است از خواب غفلت بیدار کنند.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»