بهاریه

بهاریه

  • بهاریه

     

    صبحگاه آخرین ایام
    بر سر بیدِ سالخورده باغ
    بلبلی شادمان و سرخوش و مست
    میکند شاخه شاخه را پرواز

    می نشیند کنار هر گلبرگ
    می رود تا نهایت این باغ
    می پرد تا بلند سرو و چنار
    می دهد از گلوی خود آواز

    پرشد از بانگ او تمامی باغ
    پر شد از نغمه های او بستان
    سوسن و لاله و شقایق مست
    باد هم با نوای او دمساز

    که زمستان گذشت و سرما رفت
    که نسیم آمد از کرانه دور
    روشن از آفتاب صبح امید
    که بهاری دگر شدست آغاز

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    خرم
    Latest posts by خرم (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *