بر بام آرزو

بر بام آرزو

  • بر بام آرزو

     بیشتراز آنچه به فکر شما میگنجد، من همان ماهی، افتاده درون تنگم،، قفسی ساخته اند بهر اسیری تنم

    از محالات که فکر من به زنجیر برند

    پرسید،خودت چی دوست داشتی درآینده بشوی؟

    به خودمی که خیلی وقت بود خاکش کرده بودم فکر کردم، بادی که وزید و گوشه ای از آرزوهای خاک گرفته از دل زمبن بیرون زد و همنوایی در پشت پیانو توی گوشم زنگ خورد.چه سمفونی شیرینی میشد اگر موسیقی مینواختم،،،تار و پود غم وشادی را نُت به نُت در میان سیم های گیتارم مدفون میکردم،،تانفس داشتم  مینواختم،ازمهربانی،از دوست داشتن های بدون چشم داشت،ازرفاقت،،هایی که بوی زندگی میداد،،مگر به ما سند منگوله داری دادند برای ماندن دراین دنیای هزاران  رنگ قدر باهمبودن های حتی مجازی را بدانیم قبل اینکه دیر شود،

    _خودم.. خودم عاشق موسیقی بودم. نمیدونم.. شایدم عاشق، عاشق موسیقی ولی

    نوشتن راهم دوست داشتم .، کم خرج ترین کار، هست البته اگر در گوشی ذخیره  شود،،،، و شاید بشود گاهی بنویسم،،، نمیدانم،

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    sedighe 1346
    Latest posts by sedighe 1346 (see all)

    1 دیدگاه برای “بر بام آرزو

    1. M گفته:

      باید نوشت، از هرآنچه دیدکاشت
      تا شاید کوزه ای شود خالی
      یا قصه ای شودصافی
      یا مغزی آن را خورد
      و یا در مسیرخود آن را کاشت
      تا خسته ای در سایه اش نشست،

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *