دکلمه صوتی ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را مولانا – غزل 15+ پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را.
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را مولانا – غزل 15
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را
تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را
با روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خود
ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را
چون جلوه مه میکنی وز عشق آگه میکنی
با ما چه همره میکنی چیزی بده درویش را
درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان
نی دلق صدپاره کشان چیزی بده درویش را
هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی
هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را
تلخ از تو شیرین میشود کفر از تو چون دین میشود
خار از تو نسرین میشود چیزی بده درویش را
جان من و جانان من کفر من و ایمان من
سلطان سلطانان من چیزی بده درویش را
ای تن پرست بوالحزن در تن مپیچ و جان مکن
منگر به تن بنگر به من چیزی بده درویش را
امروز ای شمع آن کنم بر نور تو جولان کنم
بر عشق جان افشان کنم چیزی بده درویش را
امروز گویم چون کنم یک باره دل را خون کنم
وین کار را یک سون کنم چیزی بده درویش را
تو عیب ما را کیستی تو مار یا ماهیستی
خود را بگو تو چیستی چیزی بده درویش را
جان را درافکن در عدم زیرا نشاید ای صنم
تو محتشم او محتشم چیزی بده درویش را
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
مولانا قالب: غزل وزن شعر: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را مولانا است. این قطعهها توسط محسن لیله کوهی، پری ساتکنی عندلیب و سیده سحر حسینی و امیرحسین اسماعیلی مطلق و سهیل قاسمی خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان نا آشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
معنی ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را.
نشان درویش کوی تو جز جان و زبانی حق گو نیست لباس پاره گواه درویشی اهل حقیقت نیست.
معنی تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را.
نشان درویش کوی تو جز جان و زبانی حق گو نیست لباس پاره گواه درویشی اهل حقیقت نیست.
معنی با روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خود
با روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خود ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را.
نشان درویش کوی تو جز جان و زبانی حق گو نیست لباس پاره گواه درویشی اهل حقیقت نیست.
معنی چون جلوه مه میکنی وز عشق آگه میکنی
چون جلوه مه میکنی وز عشق آگه میکنی با ما چه همره میکنی چیزی بده درویش را.
نشان درویش کوی تو جز جان و زبانی حق گو نیست لباس پاره گواه درویشی اهل حقیقت نیست.
معنی درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان
درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان نی دلق صدپاره کشان چیزی بده درویش را.
نشان درویش کوی تو جز جان و زبانی حق گو نیست لباس پاره گواه درویشی اهل حقیقت نیست.
معنی هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی
هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را.
اگر بت بت پرست در بت ترا جستجو کند کفراو دین اوست .خار (انسان تابع عقل خشک )با یافتن تو گل (عارف با توجه به شکفتگی آن )میشود.
معنی تلخ از تو شیرین میشود کفر از تو چون دین میشود
تلخ از تو شیرین میشود کفر از تو چون دین میشود خار از تو نسرین میشود چیزی بده درویش را.
اگر بت بت پرست در بت ترا جستجو کند کفراو دین اوست .خار (انسان تابع عقل خشک )با یافتن تو گل (عارف با توجه به شکفتگی آن )میشود.
معنی جان من و جانان من کفر من و ایمان من
جان من و جانان من کفر من و ایمان من سلطان سلطانان من چیزی بده درویش را.
عرفان دریای بی انتهایی است پراز ماهی های چموش عارف باید ماهیگیری باشد صبورکه قلاب به دریای عرفان نهاده است بزرگترین این هاهی ها اشراق است.
معنی ای تن پرست بوالحزن در تن مپیچ و جان مکن
ای تن پرست بوالحزن در تن مپیچ و جان مکن منگر به تن بنگر به من چیزی بده درویش را.
عرفان دریای بی انتهایی است پراز ماهی های چموش عارف باید ماهیگیری باشد صبورکه قلاب به دریای عرفان نهاده است بزرگترین این هاهی ها اشراق است.
معنی امروز ای شمع آن کنم بر نور تو جولان کنم
امروز ای شمع آن کنم بر نور تو جولان کنم بر عشق جان افشان کنم چیزی بده درویش را.
عرفان دریای بی انتهایی است پراز ماهی های چموش عارف باید ماهیگیری باشد صبورکه قلاب به دریای عرفان نهاده است بزرگترین این هاهی ها اشراق است.
معنی امروز گویم چون کنم یک باره دل را خون کنم
امروز گویم چون کنم یک باره دل را خون کنم وین کار را یک سون کنم چیزی بده درویش را.
عرفان دریای بی انتهایی است پراز ماهی های چموش عارف باید ماهیگیری باشد صبورکه قلاب به دریای عرفان نهاده است بزرگترین این هاهی ها اشراق است.
معنی تو عیب ما را کیستی تو مار یا ماهیستی
تو عیب ما را کیستی تو مار یا ماهیستی خود را بگو تو چیستی چیزی بده درویش را.
عرفان دریای بی انتهایی است پراز ماهی های چموش عارف باید ماهیگیری باشد صبورکه قلاب به دریای عرفان نهاده است بزرگترین این هاهی ها اشراق است.
معنی جان را درافکن در عدم زیرا نشاید ای صنم
جان را درافکن در عدم زیرا نشاید ای صنم تو محتشم او محتشم چیزی بده درویش را.
احتمالا این بیت را از منبع الهام جواب میگیرد :زیاد به خود نه اندیش جان را در نیستی انداز یار ما زیرا دوپادشاه در یک اقلیم نمی گنجند (یعنی در خدا محو شو).
نظرات کاربران درمورد غزل ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
علی می گوید:
سلام بزرگواران
در مورد قالب این شعر اگر اطلاعی هست توضیح دهید
شعر دارای ردیف هست و از قافیه استفاده نشده
چرا و چطور میشه مولانا چنین اشتباهی کنه؟
پوریا می گوید:
علی عزیز :
قافیه در شعر چیزی جز حس موسیقی نیست اینکه در هنگام شنیدن پایان مصرع آهنگی در گوش بماند که با مصرع قبل همگون باشد و مانند زنگی در گوش پایان مصرع را اعلام کند
مولانا در زمینه موسیقی خود بنیان هایی سراسر نو آفریده است ئ از این گونه در اشعار او کم نمی بینیم من می اندیشم این قوانین و موسیقی و لغات نیستند که برای کسی چون مولانا راه مینمایند بلکه این مولاناست که تمام لغات و فرم ها و ساختار ها چون موم در دست دارد و هرگونه میخواهد با آنها مظمون آفرینی میکند و در بسیاری از اشعارش آنجا ردیف بلند میگردد و از دو یا سه لغت تجاوز میکند دیگر ضرورتی به رعایت قوافی نمیبیند چرا که معمولا در تمام این اشعار که ردیف بلند دارن معمولا کاربرد صنعت تکرار در کنار قافیه های درونی و میانی آن گونه فزونی میابد که گوش از موسیقی پر میشود و عدم حضور قافیه به هیچ وجه احساس کمبودی را در شنونده بیدار نمیکند حال اگر چند قانون هم رعایت نشده چه باک به عقیده این حقیر مولانا آفریننده است و در قالب نمیگنجد قالب از او هست می شود نی او زقالب به قولی :
عالم از ما هست نی ما از او
در این زمینه میتوانید به غزل های چون
“ای شده غره در جهان دور مشو دور مشو”
بازآمدم باژامدم هذا جنون العاشقین”
“پیر من و مراد من، درد من و دوای من. فاش بگویم این سخن شمس من وخدای من”
و بسیاری دیگر نظری کنید.
رویا می گوید:
سلام
میشه بپرسم معنی این شعر چیه منظور از درویش کیه و چه کسی و چه چیزی باید به درویش بده ؟
درحقیقت درویش دنبال چیه؟
رامین می گوید:
در جواب خانم رویا باید بگویم مخاظب مولانا اشرف مخلوقات دوران است انسان کاملی که در هر عصو وجود دارد و ولی مطلق اوست پس به هر دوری ولیی قایم است ازمایش تا قیامت دایم استمولانا از او معرفت نفس میخواهد و قدرتی که پر بکشد در آفاق و عالم ها و در دریای بیکران هو که ذات خداوند است شناور شود.
معنی ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را چیست؟
نشان درویش کوی تو جز جان و زبانی حق گو نیست لباس پاره گواه درویشی اهل حقیقت نیست.
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را اثر کیست؟
اثر مولانا است.
- چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را – 20 - ژانویه 15, 2023
- امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را – 19 - ژانویه 14, 2023
- ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما – 18 - ژانویه 13, 2023